شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۴

نوروز مبارک

آزادی اکبر گنجی بزرگترین هدیه ای بود که در این روز های پایانی سال می توانستم دریافت کنم. نه که این هدیه را از جمهوری اسلامی گرفته باشم. نه، این هدیه حاصل تلاش های تمامی آزادیخواهانی بود که در تمام مدت حبس گنجی بی وقفه برای آزادی وی تلاش کردند. در دوران به اصطلاح اصلاحات خیلی ها فریب شعار های آزادیخواهانه خاتمی را خوردند و خویشتن را در بند اسارت یافتند. از توبه کرده های عضو دانشجویان پیرو خط امام گرفته تا اعضای سابق مجلس شورای اسلامی و سپاه پاسداران. تنها کسی که استوار ایستاد و جمهوری اسلامی و رهبران رسوایش را در انظار جهانیان مفتضح ساخت اگبر گنجی بود. خدا حفظش کند. مملکت به آدم هایی از این دست نیاز دارد

شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۴

رادیو دریا

چند روز پیش ها کشف عظیمی کردم. توی ماشین نشسته بودم داشتم می رفتم سر کار. بدون اینکه دنبال کانال خاصی بگردم، با رادیو داخل ماشین ور می رفتم که یک چیز قابل گوش دادن پیدا کنم. از شما چه پنهان در اینجا با وجود صد ها کانال جور واجور، یک کانالی که آدم بتواند ده دقیقه با طیب خاطر به آن گوش کند پیدا نمی شود. همینطور که هی بی اراده دکمه جستجو را فشار می دادم، یک دفعه صدای گوگوش خانم از بلندگوی داخل ماشین بلند شد که "آسمون ابریه اما دیگه بارون نمی یاد

از قرار یک کانال رادیوی غیر خصوصی در اسپوکن وجود دارد که بیست و چهار ساعت، مستقل از احزاب و گروه های مختلف، برنامه پخش می کند و لابلای برنامه هایش هم از کشور های مختلف دنیا موسیقی می گنجاند. فرستنده ضعیفی دارد، این است که ده قدم که از اسپوکن دور می شوی درست می شود مثل گوش دادن به رادیو آمریکا در تهران. ما هم که عادت داریم

تحقیق که کردم، معلوم شد که مسئول انتخاب و پخش موسیقی در این رادیو یک آمریکایی ایرانی تبار است به نام شاهرخ. این آقا شاهرخ پارتی بازی کرده و تصنیف های ایرانی را هم بین موسیقی سایر کشور ها جا زده. دمش گرم

اولین بار که این کانال را با صدای گوگوش خانم پیدا کردم، یاد رادیو دریا افتادم. هم احساس خوبی به ام دست داد، هم یک هو احساس غربت کردم. غربت نه برای ایران اسلامی که برای قبل از انقلاب، برای جوانی های خودم، احساسی که در آمریکا یا در ایران بودن برایش فرقی نمی داشت، احساس غربت نه برای مکان که برای زمان

چهارشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۴

راه نجات

اخبار واصله از ایران حاکی از آن است که اپوزیسیون خودی که تا چندی پیش با نام اصلاح طلبی فعالیت می کرد حالا به محافظه کار علیه محافظه کار تبدیل شده است. تا حالا اگر از مردم انتظار می رفت که در مقابل محافظه کاران با اصلاح طلبان درون جمهوری اسلامی جناح بندی کنند، حالا هر که از این گروه محافظه کار بر سر کار ناراضی است، باید با گروه محافظه کار خارج از قدرت هم هدف شود. دیگر حتی داستان کله پز و سگ هم نیست. همه اش سگ است. هر طرف که بروی پاچه ات را می گیرند. مجلس محافظه کار در برابر دولت محافظه کار. بعضی ها می گویند که اینها به جان همدیگر افتاده اند. من می گویم که این نمایش دیگری ست که قرار است چند سالی دیگر سر مردم بیچاره را گرم نگاه دارد

در آمریکای جنوبی گروه های چپ گرا، سوسیالیست ها، و نوکمونیست ها با استفاده از راهکار های حزبی و از طرق پارلمانی دوباره به قدرت دست یافته اند. به نظر می رسد که دوباره نهضت های آزادی خواه به جای اینکه روی سرشان راه بروند روی پا های شان قرار گرفته اند و به جای مطرح کردن شعار های توخالی و آرامان گرایی پوچ سرمایه داری، مجددا به اهداف واقعی و عینی عدالت خواهی از راه تعدیل و توزیع عادلانه منابع نادر ثروت روی آورده اند

به نظر می رسد که در مقابل تهاجم وسیع سرمایه داری بین المللی به منابع ثروت کشور های در حال توسعه هیچ عاملی نمی تواند از اراده ملی کارگران و اقشار تهیدست جوامع این کشور ها باز دارنده تر باشد. شرکت های فرا ملیتی دیگر تنها به غارت منابع ملی کشور های در حال توسعه قانع نیستند. این شرکت ها که دیگر عنان شان در دست کشور های صنعتی نیست و مستقل از دولت های بزرگ و بلکه با تسلط بر این کشور ها عمل می کنند، اکنون هم منابع طبیعی و هم نیروی کار ارزان کشور های جهان سوم را می خواهند. و در این راه از هیچ جنایتی کوتاهی نمی کنند. عراق و افغانستان گام های نخستین این نظم نوین جهانی ست. چه بسا که ایران گام بعدی شان باشد
باز باید برای جلوگیری از تداوم ارتجاع در ایران و ممانعت از بلعیده شدن کشور بوسیله سردمداران نظم نوین جهانی به نیروی کارگر و اقشار تهیدست ایران متوسل شد. باز باید از راه های عملی و بدون مستحیل شدن در ایدئولوژی و بحث های تئوریک تفرقه افکن به بسیج نیرو و اتحاد عملی تمام نیرو های کارگری پرداخت. این شاید آخرین راه باشد. در این بیست و هفت هشت سال اخیر بقیه راه ها به اندازه کافی آزموره شده اند و پیداست که همه شان به بن بست خورده اند