جمعه، تیر ۰۹، ۱۳۸۵

هردم از این باغ

هردم از این باغ بری می رسد! امروز اعلام شد که ارتش ایالات متحده مشغول بررسی گزارش هایی ست مبنی بر اینکه چهار سرباز آمریکایی، در شهر محمودیه، در جنوب بغداد، پس از تجاوز به یک زن عراقی، وی و تمام اعضای خانواده اش، منجمله یک کودک خردسال را، بقتل رسانده اند. این ماجرا را در مقاله واشنگتن پست بخوانید.

مثل اینکه آمریکائیان برای تسخیر قلوب و افکار عراقیان از هیچ اقدامی فرو نمی گذارند.

نوار غزه

عجب دنیایی! فکرش را بکنید، یک کشور به یک کشور دیگر لشگرکشی می کند، شصت و چهار نماینده پارلمان کشور مورد هجوم را، که به اذعان تمام سازمان های ناظر بین المللی، به شیوه ای دموکراتیک و آزاد، در انتخاباتی آزاد رای آورده اند و انتخاب شده اند، دستبند می زند و به زندان می فرستد، و در این طرف دنیا، در ایالات متحده که با داعیه اشاعه دموکراسی، در اینجا و آنجای جهان امنیه و گزمه و نیروی نظامی دارد، آب هم از آب تکان نمی خورد. هیچکس این حمله و دستگیری ها را محکوم نمی کند. آقای رئیس جمهور با میمان ژاپنی اش در کنفرانس مطبوعاتی شرکت می کنند و به هزار و یک سوال راجع به علاقه رئیس دولت ژاپن به الویس پریسلی پاسخ می دهند، اما حتی یکی از نمایندگان مطبوعات هم همت نمی کند که سوالی راجع به هجوم اسرائیلی ها به نوار غزه و دستگیری تحقیر آمیز نمایندگان پارلمان فلسطین را مطرح سازد. دست مریزاد!

خشونت جز خشونت نمی زاید. اسرائیلی ها ساحلی را در نوار غزه به گلوله بستند و تمام اعضای خانواده ای را به قتل رساندند. صحنه های دلخراش ضجه و مویه دختربچه فلسطینی را که بر پیکر های شرحه شرحه شده اعضای خانواده اش زار زار اشک می ریخت بر صفحه های تلویزیونمان دیدیم. بعد در اقدامی انتقامجویانه در خبر ها شنیدیم که شبه نظامیان حماس به انتقام این قتل ها به یک پست کشیک اسرائیلی حمله کردند، یک سرباز را کشتند و سرباز دیگری را به گروگان گرفتند. حالا اسرائیلی ها به نوار غزه حمله کرده اند، و برای پیدا کردن سربازی که به اسارت گرفته شده است، خاک کوچه و برزن را به توبره می کشند. مارپیچ خشونت و انتقامجویی هر لحظه در نقطه ای بالا تر با اقدامی سبعانه تر اوج می گیرد.

چطور ایالات متحده، با این هم ید و بیضا، با این همه سازمان های جاسوسی و ضد جاسوسی و اطلاعاتی نمی تواند درک کند که این اقدامات اسرائیل، جز ریختن آب به آتش تروریست ها و بنیادگرایان اسلامی، حاصل دیگری ندارد؟

پنجشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۵

نقاشی های قدیمی



دوتا از نقاشی های قدیمی ترم: یکی ارگ بم قبل از زلزله و دیگری گلدانی از گل های خیالی

مجاهدین حلق

مطلب آقای ناصر خالدیان را در وبلاگ نیک آهنگ کوثر، در خصوص مجاهدین خلق و طرفداری این گروه از آزادی همجنس گرایان و خلط آن با نهضت فمینیسی ایران خواندم. اولا ادب مرد به ز دولت اوست. ثانیا کاملا مشخص است که آقای نویسنده همجنس گرایی را با انحراف جنسی مساوی می داند، و همجنس گرایان را به عنوان اقلیتی که باید مثل بقیه اعضای اجتماع از حقوقی برابر با سایرین برخوردار باشند به رسمیت نمی شناسد. از نظر این نویسنده اجتماع امروزین ایران با مسایل بزرگ تری دست به گریبان است، و مطرح کردن حقوق همجنس گرایان در چنین شرایطی، ممکن است اذهان عمومی را از پرداختن به این مسائل مهم منحرف سازد. چطور است از حقوق اقلیت بهایی هم بگذریم؟ بلوچ ها و ترکمن ها هم تعدادشان چندان زیاد نیست! تازه کرد ها هم فعلا باید ساکت باشند، چون ممکن است اذهان عمومی از پرداختن به اقدامات مصباح یزدی منحرف شود! ثالثا بی احترامی به مجاهدین خلق و نادیده گرفتن کامل فداکاری های ایشان، قبل و بعد از انقلاب، بی احترامی به تمامی مردان و زنان پاک و بی گناهی ست که در راه آرمان آزادی و عدالتخواهی، چه به دست شاه و چه در زندان های جمهوری اسلامی، دسته دسته و بدون محاکمه به خاک هلاکت افتادند. به یاد داشته باشید که تنها بی عملان از اشتباه مصونند.

گوآنتانامو غیر قانونی ست

امروز صبح، رای دیوان عالی کشور آمریکا، مبنی بر اینکه دولت آمریکا در اقدام برای محاکمه زندانیان گوانتانامو در دادگاه های نظامی و بیرون از حوزه قدرت دادگستری ایالات متحده، از حدود اختیارات خویش خارج شده است، به یکی از بحران های قانون اساسی آمریکا کم و بیش پایان بخشید. دیوان عالی همچنین رای داد که زندانیان گوانتانامو باید بر اساس موافقتنامه ژنو به عنوان اسرای جنگی شناخته شوند، و از تمام حقوقی که این موافقتنامه برای اسرای جنگی قائل است، برخوردار باشند.

این رای دیوان عالی کشور در حالی صادر می شود که دو عضو این دیوان به وسیله بوش منتصب شده اند و ترکیب کلی اعضای دیوان آنرا به راست و به طرفداری از جمهوریخواهان آمریکا متمایل می کند.

از شما چه پنهان کمی به این سیستم امیدوار شدم.

بهنود در باب ابتهاج

دراين سراى بى كسى، كسى به در نمى زند‎

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمى زند

يكى ز شب گرفتگان چراغ بر نمى كند

كسى به كوچه سار شب در سحر نمى زند‎

نشسته ام در انتظار اين غبار بى سوار‎

دريغ كز شبى چنين سپيده سر نمى زند‎

شعر فوق از ابتهاج است. اگر از حضیض یاس سروده نشده باشد، از جایی در نزدیکی های ناامیدی و دلمردگی بر می خیزد.

بسیار آسان است گشتن در میان اشعار شاعران و یافتن شعری که نشان عمق یاس و ناامیدی آن شاعر در زمان و موقعیتی خاص باشد. به صرف یافتن نمونه هایی از اشعار آمیخته به یاس نمی شود و نمی توان قضاوت کرد که این شاعر تخم یاس را در دل خوانندگانش می پراکند و یا آن دیگر شاعر چراغ امید را در دل ها روشن می سازد.

شعر آینه احساس است. شادمانی، افسردگی، اندوه، سرور، خشم، آرامش، امید، و یاس احساساتی هستند که آدمیان در طول زندگانی شان از آن ها خالی و پر می شوند. تفاوت شاعر با آدم غیر شاعر در این است که شاعر هنگامیکه از این احساسات انباشته می شود، قادر است به یارای واژگانی زیبا، آنها را به قالب کلام در آورد و خشمش را، یا امیدش را، یا اندوهش را، یا یاسش را چنان زیبا بیان کند، که خواننده به ناگاه آن احساس را از آن خویش بداند، و دندان خشم بر لب بفشارد، یا از امید آکنده شود، یا چنان از اندوه و یاس انباشته شود که بی اختیار اشک بر گونه هایش جاری شود.

این هنر شاعر است. همه شاعران خوب از این هنر بهره مندند. اگر شاملو می تواند در لحظه ای که از اندوهی گرانبار مملو است، احساسش را چنان در قالب واژه ها در آورد که خواننده را با خویشتن به سرازیری دلسردی بکشاند، جای دارد که مورد ستایش واقع شود. اگر زمستان اخوان ثالث چندان سرد و دلمرده است که بی اختیار لرزه بر اندام آدمی می اندازد، اخوان را باید به دلیل تسلط اش بر بیان شاعرانه احساساتش ستایش کرد.

هیچ شاعری، شاعر یاس یا امید نیست. همه ی شاعران خوب باید بتوانند امید و یاس و سایر احساسات انسانی را به کمک کلام مجسم سازند.

مطلب آقای بهنود در مورد م. الف. سایه (ابتهاج) ضمن تمام کردن حق کلام در خصوص این بزرگمرد شعر ایران، چنان القا می کند که گویا دیگر شاعران جز پاشیدن تحم یاس در دل خوانندگانشان، کار دیگری از پیش نمی بردند. بدرستی همین القاء نادرست است که مرا به نگارش این ستور واداشته است. وقتی شاملو می گوید که،

نازلی بنفشه بود،

گل داد و مژده داد

زمستان شکست و رفت...

هم واقعیت تلخ را در شعرش می گنجاند و هم امید به آینده را در دل خواننده زنده می سازد. امید واهی نمی دهد. ستم شاهنشاهی را دست کم و نادیده نمی گیرد.

وقتی سپهری می گوید که،

من به اندازه یک ابر دلم می گیرد

وقتی می بینم

حوری ـ دختر بالغ همسایه ـ

پای کمیاب ترین نارون روی زمین

فقه می خواند...

هم اندوه فلسفی اش را القا می کند و هم راه حل آنرا پیش روی می گذارد:

چیز هایی هم هست،

لحظه هایی پر اوج،

مثلا شاعره ای را دیدم

آنچنان محو تماشای فضا بود

که در چشمانش

آسمان تخم گذاشت...

آقای بهنود حق مطلب را در مورد ابتهاج به زیبایی بیان نموده است، اما برای بیان آن شاعرانی مانند شاملو، اخوان، و سهراب را مورد بی مهری قرار داده است.

پدر سالاری - انسان سالاری

جه بسا مردانی که به اشتباه تصور می کنند که پدرسالاری ـ مردسالاری ـ مسئله ای شخصی ست که با تغییر ذهنیت مردانی که بدان معتقدند و از آن پیروی می کنند ممکن است متغیر شود. آیا وجود پلیدی و پلشتی در جهان ناشی از وجود آدم های پلید و پلشت است؟ پس چرا با حبس و اعدام هر روزه جنایتکاران و مجرمان نه تنها از میزان جرائم کاسته نمی شود که بزه کاری در غالب کشور های جهان روندی رو به رشد نشان می دهد. آیا با تغییر افراد، سیستم و نظام تغییر می کند؟

پدرسالاری باید به عنوان نظامی مورد بررسی قرار گیرد که در پرتو آن نهاد های اجتماعی ای همچون خانواده، مذهب، و اقتصاد قابل بررسی و تحلیل هستند. نظام یا سیستم مجموعه ای ست متفاوت با اجزائی که آنرا تشکیل می دهند و مستقل از این اجزاء عمل می کند. شخصیت افراد در یک نظام ـ سیستم ـ به نحوی ناخودآگاه، متاثر از قانونمندی های نظام است و مناسبات ایشان با سایر افراد درون نظام با توجه به نقشی که نظام بدیشان محول می کند تبیین می شود. پیوسته برخی از افراد اجتماع نظرشان را در خصوص عدالت حاکم بر مناسبات اجتماعی تغییر می دهند، لکن ترجمان این تغییر، دگرگونی کل نظام نیست، و نظام به رغم تغییر ذهنیت برخی از اعضایش همچنان به موجودیت نظاممند خویش ادامه خواهد داد.

برخورد فردسالارانه به مسئله پدرسالاری هرگز نخواهد توانست مسائلی چون تجاوز جنسی، آزار جنسی، ضرب و شتم ذوجه، خشونت و برخورد های خشن مردانه را، به شکلی صحیح، تبیین کند. تنها با شناخت پدرسالاری به عنوان یک نظام می توانیم خاستگاه این رفتار ها و دلایل ظهور و بروزشان را تحلیل کنیم. حتی در کشور های پیشرفته دنیا، به رغم قوانینی که به منظور حمایت از زنان تدوین شده و به مورد اجرا گذارده می شوند، رفتار های فوق همچنان به نحوی نظاممند ادامه یافته اند. تغییر این رفتار ها تنها با تحول کلی نظام پدرسالاری به نفع انسان سالاری ممکن خواهد بود. چنین تحولی با تدوین و تصویب قوانین به منصه ظهور نخواهد پیوست بلکه تنها با تغییر اساسی نظام آموزشی و پرورشی در سطوح خانواده و مدارس و رسانه های گروهی ممکن خواهد شد.

شناخت پدرسالاری تنها با شناخت اجزاء تشکیل دهند آن و درک ارتباط این اجزاء با یکدیگر قابل دستیابی ست. مهم ترین خصلت پدرسالاری ماهیت مردسالار آن است که نقش مردان را در روابط اجتماعی عمده می سازد و به منافع مردان مرکزیت می بخشد. پدرسالاری مردیت و مردانگی را معادل انسانیت می شناسد و بدینسان عنان اختیار همه چیز و همه کس، منجمله زنان، را در ید مردان قرار می دهد. مذهب و فرهنگ ابزار پدرسالاری برای تدام اختیارمندی مردان بر امور اجتماع است. فرهنگ پدرسالاری اشاعه دهنده ارزش هایی ست که ادامه استیلای مردان بر تمام شئون موجودیت انسانی را ممکن می سازد. در این فرهنگ، در اختیار داشتن اهرم ها و ابزار قدرت و آمادگی برای استفاده قهرآمیز از این ابزار ارزشی مردانه به شمار می آید. فقدان این اهرم ها و ابزار قدرت یا تردید در استفاده از آن ها خصلتی زنانه محسوب می شود.

پدرسالاری مردان را در مقام قدرت و اختیار قرار می دهد و در مقابل از میل و نیاز ایشان به باقی ماندن در مسند قدرت تغذیه می کند و به موجودیت خود ادامه می دهد، و متاسفانه شرکت داوطلبانه مردم، اعم از مردان و زنان، در این نظام، موجب استمرار و تداوم آن می شود.

چهارشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۵

عقب نشینی پدرسالاری

شخصی به نام اکبر پیغام زیر را در صفحه جمع آوری امضا برای آزادی بازداشت شدگان تظاهرات خانم ها در روز بیست و دوم تیر ماه، در سایت زنستان، نوشته است. برای اینکه آزادیخواهان و طرفداران دموکراسی در ایران و علی الخصوص دوستانی که در این طرف آب، از فراز افق لیوان آبجوی باد لایتشان راجع به حمله آمریکا به ایران و آزاد سازی آن داد سخن می دهند بدانند با چه آدم هایی طرف هستند، با کسب اجازه ضمنی از اکبر آقا، عینا آنرا در اینجا درج می کنم. مسئول اشتباه های دستوری و نثری متن ذیل همانا اکبر آقا است، و صاحب این بلاگ بدینوسیله از خویشتن سلب مسئولیت می کنم.

هشدار به افراد و دانشجويان وغرب پرستاني كه اين روزها ، پيامهاي اخلالگرانه و شورشگري در سايتهاي مختلف ميفرستند.:

سوال اصلي از كا منت نويسهاي حرفه اي در سايتهاي اينترنتي دا نشگاهها و مراكز رو شنفكري اينست كه، آيا شما واقعا‌ُ دانشجو هستيد؟ چون در سايتهاي مرتبط با دانشگاه ها، بخصوص درسايتهاي دانشجوئي دانشگاه اميركبير و كوي دانشگاه ، همچنين در سايتهاي مر تبط با زنان، كامنت هاي زيادي از شما مشاهده ميشود، كه اين خود جاي بحث دارد ، و بايد گفت كه شما مردان و پسران بظاهر دا نشجو ، ولي بي غيرت و سوسول دخترباز و زن ذليل ، در سايتهاي همچنين چرا شما کامنت های ديگران را به نام خود. و با ا سا می مختلف در سايتهاي متعدد درج ميكنيد. ونيزکامنت های خود را که کم هم نيستند. درسايتهای متعدد فوق الذكر، با اسامی مختلف و بصورت اجق وجقي میآوريد ، كه داراي محتوي و مضاميني از قبيل : آزادي،حقوق بشر،دمكراسي،حقوق زنان، و.... منتها از ديدگاه اسلام آمريكائي و منافقين ، مي باشد. كه براي هركدام بعنوان مدعي العموم داد و واويلا سرميدهيد.
حال اگر كسي از اسلام، آكا هيهاي درست و صحيحي داشته باشد ، با خواندن اکثر کامنت های شما. براحتي متوجه ميشود که شما دارای افکار انحرافي بعضاّ ، ليبراليستي و اومانيستي منا فقانه ، ويا سوسياليستي- مارکسيستی از نوع پيکاری و منافقانه آن هستيد . و بدتر از همه ، اينكه كامنتهاي شما، در پوشش و عنوان " ا نجمن اسلامي دانشجويان" ميباشد .
اين رويه، آدم را به ياد اول انقلاب مي اندازد، كه منافقين خلق، كه داراي افكار انحرفي سوسياليستي- ماركسيستي بودند ، فرقه هائي را در دانشگاهها درست كرده بودند، تحت نام " ا نجمن دانشجويان مسلمان"، دقيقاُ مثل " ا نجمن اسلامي دا نشجويان دفتر تحكيمي هاي علامه" امروز دانشگاهها ، كه منافقانه دم از اسلام مي زنند؛ ولي نه به اسلام اصيل اعتقاد دارند و نه عامل به احكام اسلام ميباشند . مثلاًًً‌‌ََ :‌ّ روزه خواري، دختر بازي و پسر بازي ، شب نشيني با نا محرمان، دروغگوئي و خيانت در امانت، گردش و كوهنورديهاي مختلط، ديدن فيلمهاي انحرافي و سكسي در ماهوارها و سي دي هاي مبتذل و .... را عيب و خلاف اسلام نمي دانند.
در واقع اين افراد، داراي يك ساختارانحرافي فكري وفرهنگي، غربي وضد اسلام هستند ، كه متا‌سفانه در كشور ما وجود دارند . اين نمونه دانشجويان وروشنفكرها و تكنوكراتها ، در فكر و عمل، معتقد به اسلام انحرافي و من دراوردي : اومانيسمي ، پلورا ليسمي، سكولاريسمي و يا ليبرال- دمكرات مسلمان و.... ، ميباشند ، و از سردمداران فكريشان، كه منافق غربزده و بعضاً مرتد، مانند: سروش، كديور، حجاريان،بشيرّيه، آغاجري، گنجي، باقي و......، ميباشند ، پيروي ميكنند ؛ كه البته اين نوع افراد، در ميان احزاب دوم خردادي و مشاركتيها ، فراوان ديده ميشوند .
اين همان محصول مهم دولت هشت ساله اصلاحات است. كه چيزي جز توسعه ؛ انحرافات فكري، فساد، فحشا، بيكاري، اعتياد، چيز ديگري را براي نسل حاضر، كه وضعيت وشرايط شان را در حال حاضر در جامعه مي بينيم ، به ارمغان نياورده است.
حالا اين نوع دانشجويان، با كامنت هاي فراوان و پي در پي خود ، دائماً‌‌َ دانشجويان کم اطلاع ديگر، و مردم وتشکيلات صنفی بی اطلاع از خود را . در محيط هاي داخل و خارج از دانشگاه. با دستورمسقيم ويا غيرمستقيم آمريكا وغرب جنايتكار ؛ و بعنوان پيشقراولان مزدور و حقوق بگير از آمريكا ؛ مردم وديگر دانشجويان را دعوت به شورش و اخلالگري برعليه : نظام، قانون اساسي، رهبري و مسولين ارشد كشوري و لشگري ميکنند . غافل ازاينكه مردم رشيد و موُمن به اسلام وانقلاب اسلامي ، علاوه بر اينكه چشم و گوششان بي اعتنائ به اين مزخرفات و خزعبلات ميباشد؛ همچنين آنها را مورد شماتت و سرزنش قرارميدهند . باوجود اين ، اين نوع افراد بايد بدانند كه اين كارشان خلاف مصالح و آرامش و امنيت مردم و کشور محسوب ميشود. و بنابراين ممکن است در اولين فرصت . بعنوان عناصري فاسد .ضد انقلاب و اخلالگر در نظم عمومی . توسط نيروهای امنيتی ذيصلاح دستگير وبازداشت گردند. بنابراين دا نشجويان و روشنفكران و.... غربزده فوق الذكر، بايد از اين جهت مواظب فعاليتها و نوشته ها وتراكتها و كامنتهاي اينترنتي خود در سايتهاي كامپيوتري مختلف باشند، تا براي خود گرفتاري و بدبختي، و براي مردم ونظام ، زحمت وهزينه بوجود نياورند .
و اگرهم دا نشجوي واقعي ميباشند ، بهتراست بجاي سو‌ُ استفاده از امكانات دانشگاهي در جهت اخلالگري وشورشگري ،كه بجائي هم نخواهند رسيد ؛ به خواندن دروس داشگاهي خود بپردازند، زيرا مردم دراين مملكت ماليا ت ميدهند،كه دانشجويانشان درس بخوانند و خلاقيت بيافرينند ، تا افرادي متخصص وكارشناس و موُثر براي جامعه خويش باشند ، نه غيراز اين .

پاسخ به درخواست كنندگان، آزادي خواهي هاي بي حد و مرز:

بايد بگويم که جواب آن نوع آزادی که شما خواستيد را من در کا منت خودم توضيح داده ام ، وگفته ام که آن آزادی
مورد خواست شما ، دست نيافتنی وغير ممکن است. چون هم خلاف قرآن و اسلام و انقلاب اسلامی هست، وهم خلاف قانون اساسی است . که هر دوي اينها ، خون بهای صدها هزار شهيد و جانباز مسلمانيست که برای آن سرمايه گذاريهاي سنگين کرده اند ، چرا كه با شاه آدمکش و آمريکای جنايتکار , بيست سال مبارزه کرده اند, ولذا آنرا به اين سادگی تقديم شما و آمريکا ومزدوران داخلی و خارجی اش نخواهند کرد .وبراي همين است که تا بحال اين انقلاب عظيم الهی را با جان و دل حفظ کرده اند.
در ضمن در طول اين 28 سال, از اين شورشگريها وبدتر از آنرا , که شما جزئی از آن قائله ها را هم اکنون داريد بوجود می آوريد, تا کنون امت حزب ا...هم ديده وهم بسيارتجربه کرده است, که من در کامنتهاي قبلي خود بعضاْ آنها را توضيح داده ام، و در آنها گفتم، كاري نكنيد كه اگر امت حزب ا.. كارد به استخوانش برسد ، آنگاه به همان بلائي گرفتار خواهيد شد، كه برسر منافقين خلق در خرداد سال 60 ، يا بر سر دوم خرداديها و مشاركتيهاي منافق در 23 تير 78 آورده شد.
وبزرگ ترهايتان ديدند كه، منافقين خلق فرار را بر قرار ترجيح دادند، ودوم خرداديها ومشاركتيهاي منافق، هم پوزه شان بخاك ماليده شد وهم بازي انتخابات اخير را باختند .
واقعا"جالب است ، اينکه شماها .چند بار توي دانشگاههای بی در و پيکر، وحتی توی خيابانها بيائيد، و بدون حضور امت
حزب ا...، دزدکی چند تا شيشه بشکنيد ومغازه های مردم و اموال بيت المال را آتش بزنيد, و چند تا شعار ليچاردی به مسئولين نظام بدهيد، و هتاكيها و فحاشي ها و شعارها و دادنامه هاي بدون پشتوانه و واهي آنچناني، در وب سايت هايتان بنويسيد، را که نميشود گفت به پيروزی چشمگيری دست يافته ايد.
پيروزی واقعي آنوقتی برای شما حاصل است .که از روی دريای خون و نعش صدها هزار بسيجی و سپاهی و حزب للهی و امت شهيدداده ، بگذريد. وبعداز آن هم بايد كشور را دو دستي تقديم آمريكا و غرب كنيد. آيا غير از اينست؟؟
حالا اين برای شما ، خانم يا آقای دانشجو و روشنفكر غربزده : بی ايمان, ملی گرای،جون دوست ,معتاد, ايدزی,
سو سول , دخترباز و پسر باز, قرتی ، حقوق بشريهای آکادميک, جنگ نرفته و نديده , آيا ممکن است؟؟
اگر ممکن است؟ اين گوی و اين ميدان. هم از درس و زندگی تان می افتيد ، و هم نفله و بد بخت ميشويد، و هم چيزی
گير شما و آمريکا و غرب متجاوز و صهيونيستها وبهائيهای پست جاسوس ، که شما بد بخت ها ، سنگ طرفداري از آنها را به سينه می زنيد ، نمی آيد. پس بهوش باشيد و خودتان را به زحمت و بد بختی نيندازيد و خون خود را به هدر ندهيد، و پی کسب و کار و زندگی و تحصيل و ازدواج سالم خود با شيد. همچنين حال و هوای انقلابهای آمريکائی، از نوع مخملی و نارنجی و قهوه ای و... را از سرتان بيرون کنيد، که اينجا ايران ، سرزمين شهيدان و شيرمردان و شير زنان شهيد پرور و جنگ آزموده بسيجی و حزب اللهی است ، که پشت و پوز آمريکا و صدام وغرب را بخاک مذلت ماليده ، و تا آخر ايستاده است.

پس نوشت: زیارت مرقد مطهر حضرت امام راحل فراموش نشود! تا زمانیکه در پس هر پیچی، در بالای هر کوهی، و در سایه هر تکدرختی، یک امامزاده سبز می شود، و تازه آنقدر هم زائر دارد که از وجوه نذری آنها ظرف مدتی کوتاه امامزاده صاحب موقوفات و اموال منقول و غیر منقول می شود، نمی توان زیاد به پیروزی مردم سالاری و آزادیخواهی در ایران امیدوار بود چه رسد به عقب نشینی پدرسالاری هزاران ساله.

سه‌شنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۵

آزادی کلام در آمریکا

برخی از سناتور های جمهوریخواه و معاون رئیس جمهور اظهار داشته اند که روزنامه نیویورک تایمز باید به جرم افشای برنامه کنترل معاملات پولی آمریکائیان به دادگاه کشیده و محاکمه شود. اینها ادعا می کنند که این عمل نیویورک تایمز امنیت ملی آمریکا را در زمان جنگ به خطر انداخته است و لذا باید به استناد قانون ضد جاسوسی سال هزار و نهصد و پنجاه محاکمه شود.

شاید به قول بعضی از دوستان کفران نعمت باشد اما هر کار می کنم نمی توانم از این قضیه طرح محاکمه نیویورک تایمز بگذرم و به مسائل دیگر بپردازم. نمی دانم آیا صرفا برداشت شخصی من از وقایع است یا اینکه فی الواقع این نو محافظه کار ها به جان آزادی های فردی مردم در آمریکا افتاده اند و تا می توانند سعی در محدود کردنشان دارند. نمی دانم داستان ترس مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید است یا اینکه آیا بیم من از محدود شدن مرحله به مرحله و نظاممند آزادی های فردی در ایالات متحده، به بهانه مقابله با تروریسم، ریشه در واقعیت دارد؟

سخت یاد یکی دو سال بعد از پیروزی انقلاب می افتم. تهدید دشمن خارجی را که با مذهب مخلوط کنی ملغمه ای به دست می آید که هیچ آزادی ای در برابر آن توان ایستادگی نخواهد داشت. و این دقیقا طرفندی ست که نو محافظه کاران آمریکایی برای محدود کردن آزادی های دموکراتیک مردم بدان دست یازیده اند.

خیلی ها معتقدند که دوران حاکمیت نو محافظه کاران در دو سال آینده سر خواهد آمد و دوباره مجلسین و کاخ سفید به تصرف دموکرات ها در خواهد آمد. راستش من چندان امیدوار نیستم. اینها چندان ماهرانه به جان قوانین حاکم بر مملکت افتاده اند و چنان عنان اختیار امور را در دست گرفته اند که دموکرات ها حالا حالا ها نخواهند توانست آزادی های از دست رفته مردم را اعاده کنند؛ تازه دموکرات ها هم دست کمی از جمهوریخواه ها ندارند و پایش که بیافتد آنها هم از محدود کردن آزادی های مردم بدشان نمی آیند. فعلا از موضع ضعف صحبت می کنند، درست مثل اصلاح طلب های خودمان.

یاد جورج اورول و 1984 می افتم. اینها هم به همان سیاق، مملکت را در حالت جنگ دائمی نگاه داشته اند. مهم نیست که دشمن کیست یا آیا اصلا دشمنی وجود دارد یا نه. مهم نیست که پیروزی ـ یا شکست ـ قریب الوقوع است یا بعید. مهم حالت دائمی جنگ است. تهدید دشمن باید مدام باشد. چه دشمنی بهتر از تروریسم. نه مرز دارد نه جایگاهی دائمی. به بهانه مبارزه با تروریسم به هر کشوری می شود لشگر کشی کرد.

و بدیهی ست که خشونت خشونت می آفریند. و بنابراین حالت جنگ دائمی می شود. و در حالت جنگ هم براحتی می توان آزادی مطبوعات را به بهانه مخاطره امنیت ملی محدود ساخت. خدا کند بیم من از نوع ترس مار گزیده باشد. خدا کند پارانویا باشد و اساس نداشته باشد.

یک نکته را همین جا روشن کنم و آن اینکه مخالفت با سیاست های آمریکا و انتقاد از اعمال نو محافظه کاران را نباید خدای ناکرده به پای موافقت با جمهوری اسلامی تلقی کنید. جمهوری اسلامی سیاهه ای از اعمال جنایتکارانه دارد که با هیچ منطقی قابل گذشت نیست و هیچ رنگی آن را پاک نخواهد کرد. عمٌال جمهوری اسلامی با این سیاهه ننگ آلود این دنیا را ترک خواهند کرد، و صفحه ملوث اعمالشان تا ابد مثل لکه ننگی نابخشودنی موجب لعن و نفرت آیندگان خواهد بود.

دوشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۵

امنیت ملی، امنیت شخصی

بدشانسی من را می بینید؟ از دست مخالفان آزادی کلام در جمهوری اسلامی فرار کردم و به آمریکا آمدم که به راحتی بتوانم حرفم را بزنم و عقیده ام را بیان کنم. اما انگاری قاضی مرتضوی دست بردار نیست. نو محافظه کار های آمریکایی مثل اینکه از الگوی دموکراسی اسلامی خوششان آمده است و می خواهند عینا آنرا اینجا پیاده کنند. بوش و دار و دسته اش خیلی از دست مطبوعات آمریکایی شاکی هستند. این مطبوعات هم دیگر گندش را درآورده اند. اولا تا یکی در عراق کشته می شود یا به گروگان گرفته می شود یا یک سرباز آمریکایی چهار تا عراقی بی گناه را به گلوله می بندد، فورا علم وا مصیبتا دستشان می گیرند و اخبار بد را سریعا به اطلاع مردم می رسانند، اما از خبر های خوب به سرعت می گذرند. مثلا هیچ کس اینجا مطلع نمی شود که تحت اشغال آمریکایی ها مردم عراق که قبل از بمباران های آمریکا بیست و چهار ساعت در شبانه روز برق داشتند فعلا هشت ساعت از نیروی برق استفاده می کنند. یا اینکه ذباله های خانگی کاه هفته به هفته در بعضی از محله ها جمع آوری نمی شود. یا آب آشامیدنی سالم در بسیاری از نقاط عراق یک کالای تجملی بشمار می آید.

چند وقت پیش ها، مطبوعات آمریکایی طرح دولت بوش برای استراق سمع مکالمات تلفنی مردم آمریکا را افشا کردند. دولت ادعا می کند که فقط تلفن های بین المللی را کنترل می کند. اما خیلی ها فکر می کنند که دولت بوش به بهانه مبارزه با تروریسم مکالمات تلفنی مخالفان داخلی اش را هم تحت کنترل قرار داده است. از این دم بریده های نو محافظه کار هیچ کاری بعید نیست. خیلی ها عصبانی شدند.

چند روز پیش نیویورک تایمز مسئله تازه ای را افشا کرد. از مدتها پیش دولت بوش نقل و انتقالات مالی اتباع ایالات متحده را تحت کنترل قرار داده است. باز هم ظاهرا بهانه مبارزه با تروریسم است اما در عمل خدا می داند که این جمهوریخواه ها برای مبارزه با مخالفان داخلی شان به چه طرفند هایی دست می زنند. آدم سخت یاد ریچارد نیکسون و جریان واترگیت می افتد.

بعد از افشای این قضیه، دار و دسته نو محافظه کار سر و صدای زیادی به راه انداخته اند که گویا نیویورک تایمز با برملا ساختن قضیه کنترل نقل و انتقالات مالی بین المللی در روند مبارزه علیه تروریسم اخلال کرده است، و بعضی هاشان حتی خواستار محاکمه نیویورک تایمز شده اند. جای قاضی مرتضوی خالی! لابد اتهام نیویورک تایمز اخلال در امنیت ملی، اشاعه اکاذیب، توهین به مقدسات و از این نوع اتهامات خواهد بود

یکشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۵

حمید کرزای، رئیس جمهور منتخب یا منتصب

این مقاله واشنگتن پست را حتما بخوانید. بنظر می آید که مدت اعتبار حمید کرزای منقضی شده است، و این رئیس دولت منتخب افغانستان دیگر مطلوب نظر کسانی که موجب انتخاب وی شدند نیست. دولت هایی که در دوران اشغال، به ظاهر به شیوه ای دموکراتیک انتخاب می شوند، همواره باید به یاد داشته باشند که بیش از حفظ منافع رای دهندگان باید مطامع و نقطه نظر های اشغالگران را مطمح نظر داشته باشند والا دوران اقبالشان کوتاه خواهد بود.

پنجشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۵

Higher Authority!

دوستی در نامه اش نوشته بود که حمله آمریکا به عراق برای نفت نبوده است چرا که صدام حسین همواره حاضر بود نفت عراق را دو دستی تقدیم آمریکا کند. اولا یک نگاه به خریداران نفت عراق در سال های گذشته به وضوح نشان می دهد که صدام حسین همواره کشور های اروپایی و در صدر آنان فرانسه را به آمریکا ترجیح می داد، و ثانیا مسئله نفت برای ایالات متحده از حالت یک کالا خارج شده و به مسئله امنیت ملی مبدل شده است. ادامه استیلای اقتصادی آمریکا در مقابله با غول های اقتصادی جدیدی که به میدان رقابت پای گذاشته اند ـ اتحادیه اروپا و چین را می گویم ـ به دسترسی مطمئن نفت بستگی دارد. کشور های خاور میانه، و از آن جمله ایران، کشور های آسیای میانه، و همچنین مناطقی از آمریکای مرکزی و جنوبی، که همچنان صاحب نفت هستند، بی شک مورد طمع آمریکا قرار دارند. این کشور ها یا باید با آمریکا، به نحوی که آمریکا دیکته می کند، کنار بیایند و یا پیه خشم آیالات متحده را به تن بمالند. کشوری که در این میان نقش نکته انحرافی را بازی کرده است تا اذهان جهانیان را از نیت اصلی آمریکا منحرف سازد کره شمالی بوده است.

من از جمهوری اسلامی و تمام اعوان و انصار این حکومت قرون وسطایی بیزارم. اما به هیچ عنوان نمی توانم چشمم را ببندم و نیات واقعی سردمداران شرکت های فراملیتی آمریکا را که اربابان اصلی سیاستمردان واشنگتن هستند نادیده بگیرم. سیاستمردان ساکن کاخ سفید در بنیادگرایی مذهبی دست کمی از احمدی نژاد ها ندارند. اگر احمدی نژاد ادعا می کند که با امام زمان در ارتباط است، بوش بار ها به صراحت سخن از ارتباط با نیرویی فوق سایر نیرو ها گفته است. در آغاز هجوم به عراق وقتی از وی سئوال شد که آیا با پدرش راجع به این اقدام مشورت کرده است، بوش اظهار داشت که با قدرتی بالا تر مشورت کرده است:

However, if Bush's intense religiosity could be used to rouse the American people to respond to a devastating terrorist attack, it would also soon be used to persuade Americans to accept, largely without criticism, the Neocon's long-held plan to invade Iraq -- one of the key links in the "Axis of Evil." As he explained to Bob Woodward, the decision to invade Iraq did not come from his political advisors or even from former President H.W. Bush, but from a much higher authority: "He couldnot consult his Secretary of State about going to war and not need to look for strength to his father, the former President, because he was consulting a 'higher father.'" In his January 2003 State of the Union Address, in which he made the strongest case for war against Iraq, Bush made an explicit appeal to God, divine will and Providence to justify the sacrifice of American lives; for they will be dying not just for the American people, but for freedom which is "God's gift to humanity." Read the complete article here.

وقتی چنین اظهاراتی از دهان ابلهی مثل احمدی نژاد بیرون می آید، من و شما مثل ترقه از جای در می رویم که چطور می شود در قرن بیست و یکم این چنین اسیر خرافات بود! اما معادل همین گفته از زبان آدمی مثل بوش در ما ایجاد عکس العملی مشابه نمی کند؟ چرا؟
نه تروریسم مذهبی، نه میلیتاریسم آمریکایی! نه بنیادگرایی اسلامی، نه اصولگرایی مسیحی! نه ارعاب آفرینی وهابی، نه کشتار مردم بی گناه به بهانه جلوگیری از کشتار مردم بی گناه!

چهارشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۵

قاتل زهرا کاظمی

اعزام سعید مرتضوی به کنفرانس حقوق بشر سازمان ملل دهن کجی جمهوری اسلامی به تلاش های جهانی برای ارتقاء حقوق بشر است. مدافعان حقوق بشر که دست استمداد به سوی کشور های اروپایی و آمریکا دراز کرده اند باید به خاطر داشته باشند که به محض اینکه دولت های ناقض حقوق بشر منافع مادی و تجاری اروپائیان و آمریکائیان را تامین کنند، شمشیر برنده دفاع از حقوق بشر از قفا شان برداشته می شود و تلاشگران راه آزادی و عدالت یکباره به محاق فراموشی سپرده می شوند.

آزادیخواهان میدان تین آن مین با گرم شدن مراودات تجاری میان آمریکا و چین فراموش شدند و دیگر هیچ سیاستمداری در آمریکا برای دفاع از حقوق ایشان سینه سپر نمی کند. دانشجویان و روزنامه نگارانی که امروز آماج دستگیری ها و خشونت های بیدادخانه های جمهوری اسلامی هستند و با احکام امثال سعید مرتضوی به زندان می افتند، با برقراری احتمالی رابطه میان آمریکا و جمهوری اسلامی به صندلی پشتی ماشین سیاست فرستاده خواهند شد، و متاسفانه قاتلان زهرا کاظمی ها در مقام خویش باقی خواهند ماند.

سه‌شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۵

روز جهانی پناهندگان

بیست ژوئن، روز جهانی پناهندگان، بر تمامی کسانی که به دلایل گوناگون ناگزیر به ترک آب و خاک و دیار خویش شده اند، مبارک باد!

ملیت بر خلاف نژاد قهری نیست، و از طریق وراثت به آدمی تحمیل نمی شود. هر انسانی باید در انتخاب سرزمینی که می خواهد آنرا موطن خویش بداند آزاد باشد. این آزادی، همچنان آزادی مذهب و عقیده، در اعلامیه جهانی حقوق بشر نضمین شده است. هر کشوری که بر خلاف مفاد این اعلامیه به محدود کردن این آزادی اساسی انسان ها اقدام کند، مرتکب جرم علیه بشریت شده است. اصول سیزدهم، چهادهم، و پانزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر به روشنی حق انسان ها را در مسافرت، انتخاب محل زندگی و ملیت تصریح می کند.

امروز، در ایالات متحده آمریکا و برخی کشور های اروپایی، که امضا کننده اعلامیه جهانی حقوق بشر هستند، شاهد تلاش هایی برای محدود کردن یا از میان بر داشتن این حق ابتدایی انسان ها هستیم. متاسفانه رسانه های گروهی آمریکایی با نادیده گرفتن دلایل اصلی بیکاری و فقر در این کشور، چنان وانمود می کنند که گویا مهاجرت و پناهندگی خارجیان به ایالات متحده موجب بیکاری و سایر دلایل فقر اقتصادی مردم است. مردم آمریکا نیز، که اصولا با فرهنگ نبرد طبقاتی بیگانه هستند، بدون اینکه درک صحیحی از علل اصلی فقر و بیکاری داشته باشند، دچار هیجان های غیر منطقی ملی می شوند و پیکان خشم خویش را متوجه مهاجرانی می کنند که در واقع سازندگان اصلی ایالات متحده هستند.

ملیت و مذهب انتخاب هایی آزاد هستند. ایجاد کنندگان مانع در انتخاب آزاد ملیت و مذهب معاندان حقوق بشر بشمار می روند و باید در دادگاه های جهانی محاکمه شوند، خواه این معاندان ایرانی باشند و مردم را به دلیل انتخاب مذهب مهدورالدم بشناسند، و خواه آمریکایی باشند و مهاجران را مجرم و جنایتکار محسوب کنند!

دوشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۵

انتظار نادرست از اسلام

هنگامیکه در پی سیاست های تجدد طلبانه شاه، به درست یا غلط، ایران در راهی گام بر می داشت که پی آمد طبیعی آن تضعیف مذهب و قدرت روحانیان بود، و اسلام داشت می رفت که در اذهان عمومی مردم، و علی الخصوص در میان روشنفکران مملکت مظهر خرافه گرایی و ارتجاع شود، آدمی مثل شریعتی، با تمام خلوص نیت و از سر اعتقادی راستین، با شعار آشتی دادن اسلام با شیوه های نوین زندگی قرن بیستمی گام به صحنه گذاشت، و موجب شد که دسته های بزرگی از جوانان تحصیلکرده در تلاش برای احراز هویتی ایرانی، در مقابله با ماهیت غربی تجدد طلبی شاه، دوباره به اسلام روی آورند.

سازمان مجاهدین خلق نیز با توسل به اسلام و مطرح کردن جنبه های عدالت طلبی آن باعث شد که بسیاری از نیرو هایی که بالقوه می توانستند جذب چپ لائیک شوند، به اسلام روی بیاورند و راه نجات از استبداد و بی عدالتی رژیم شاهنشاهی را در پناه آوردن به اسلام بجویند.

به رغم اینکه این جریان ها با تصویر چهره ای غیر ارتجاعی و دارای قابلیت انطباق با پیشرفت های مادی و معنوی قرن بیستم از اسلام موجب جذب گروه های عظیمی از جوانان تحصیلکرده و روشنفکر ایرانی به حرکت مذهبی انقلاب ضد استبدادی هزار و سیصد و پنجاه هفت شدند، و در واقع راه را برای پیروزی مذهبیون و به دست گرفتن نقش رهبری انقلاب از سوی ایشان هموار کردند، همگان به وضوح دیدیم که دار و دسته روحانیون یکی شان را با برچسب التقاط و آن دیگری را با اتهام منافق بودن کنار گذاشتند و آنها را که در مبارزه پایمردی نشان دادند به دخمه های تنگ و تاریک زندان ها فرستادند و دسته دسته به جوخه های اعدام سپردند. ذهی خیال باطل که اسلام یا هرگونه قرائتی از آن بتواند با دموکراسی و حقوق بشر از در آشتی درآید.

هفته پیش کتاب خانم شیرین عبادی را خواندم. راحت خوانده می شد و در بسیاری از بخش ها می توانستم آنرا به سادگی یک داستان دنبال کنم. با تمام احترامی که برای این بانوی بزرگوار به عنوان فعال شجاع دفاع از حقوق بشر قائل هستم، اولا کتاب را در حد و قواره یک برنده جایزه صلح نوبل نیافتم، و ثانیا، و بسیار مهم تر از نکته اول، از اینکه سرکار خانم عبادی همچنان اصرار می ورزد که اسلام را با موازین دموکراسی و حقوق بشر آشتی دهد، زیاد هیجانزده نشدم.

روشنفکران ایرانی باید میان قلمرو اعتقادات خصوصی و حوزه ایدئولوژی هایی که بر مسائل اجتماعی نظارت دارند خط روشنی ترسیم کنند، و ضمن محترم شماردن مذهب، آنرا برای همیشه به قلمرو مسایل شخصی و خصوصی ارجاع دهند، و از هرگونه اظهار نظری که موجب ایجاد شبهه ای شود که گویا مذهب می تواند ناظر بر امور اجتماعی قرن بیست و یکم باشد اجتناب ورزند.

یکشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۵

دنیای بدون نفت

ایراد اغلب تحلیل های آمریکائیان در مورد نحوه برخورد با مقاومت عراق در این است که بدون استثناء مسئله اشغال عراق را کم و بیش نادیده می گیرند و تلاش مردم عراق ـ اعم از کرد و شیعه و سنی ـ برای کسب استقلال از اشغال بیگانه را کم رنگ و بی اهمیت می انگارند. آمریکائیان گویا فراموش کرده اند که بزرگترین علت وجودی سازمان تروریستی القاعده حضور نیرو های آمریکایی در سرزمین عربستان بوده است. اگر حضور تقریبا مخفیانه چهار صد یا پانصد نفر از نیرو های آمریکایی در پایگاهی در عربستان سعودی، که تمام فعالیت هایش را به شکلی مخفیانه و با حضوری کم رنگ انجام می دهد، موجب چنان خشمی در نیرو های اسلامی افراطی شده است که حاضرند با مرگ خویشتن به منافع و منابع آمریکائیان ضرر وارد کنند، چگونه می توان اشغال یک کشور مسلمان توسط نیرو های غیر مسلمان را کاملا نادیده گرفت، و بدون اقدام در خصوص حذف این مانع اصلی دستیابی به آرامش و امنیت انتظار داشت که اوضاع به حالتی عادی باز گردد؟

وقتی صحبت از خروج سربازان آمریکایی از عراق به میان می آید، آمریکائیان ـ دموکرات یا جمهوریخواه ـ از حضور بلند مدت پنجاه هزار سرباز آمریکایی در این کشور سخن می گویند. و این تعداد شامل صد ها تن نیرو های امنیتی غیر نظامی نمی شود که در استخدام شرکت های خصوصی آمریکایی و انگلیسی فعال در عراق، در این کشور به سر می برند. این افراد تابع هیچ قانونی نیستند و خود را به هیچ مقامی پاسخگو نمی دانند.

در تمانم طول تاریخ، حتی یک نمونه موفق را نمی توان سراغ کرد که مردمی در یوغ اشغال بیگانه، به روال عادی زندگی بازگردند و به شکل های گوناگون ـ قهر آمیز یا مبارزه منفی ـ با اشغالگران به مبارزه ادامه ندهند.

در اینکه دولت فعلی آمریکا و نو محافظه کاران پشتیبان آن از سال ها پیش طرح اشغال عراق را در دستور کار خویش داشتند، و حمله های تروریستی یازدهم سپتامبر بهانه ای بیش نبود، شک نباید کرد. یک نگاه سطحی به مقالات و اظهارات آدم هایی مثل پال وولفوویتز، کارل روو، دانالد رامسفلد، و دیک چینی، در سال های گذشته، به وضوح روشن می سازد که این گروه از مدت ها پیش خیال حمله به عراق و تغییر چهره خاور میانه را در سر می پرورانده است. نویسنده این سطور دلایل واقعی حمله آمریکا به عراق را در نوشته های گذشته بار ها روشن کرده ام. تا زمانی که اتکای صنایع آمریکا به نفت ادامه دارد و جایگزینی برای انرژی فسیلی یافت نشده است، آمریکائیان برای دستیابی به منابع مطمئن نفت از هیچ تلاشی فرو نخواهند گذارد. آمریکای جنوبی، خاور میانه، آسیای میانه و سایر مناطق نفت خیز عالم تا سالها شاهد سیاست ها تهاجمی آمریکا خواهد بود، خواه از طریق مداخله مستقیم یا از راه دسیسه و توطئه و تغییر رژیم ها به نحوی که منافع استراتژیک اربابان صنایع و سرمایه داری آمریکا تامین باشد.

آیا می توان آمریکائیان را به واسطه در پیش گرفتن چنین سیاست هایی سرزنش کرد؟ تاریخ روشن خواهد ساخت. کما اینکه در بحبوحه سیاست های استعمارگرایانه بریتانیا، تنها معدودی از روشنفکران انگلیسی سیاست های استثماری دولتشان را مورد انتقاد قرار می دادند. در این میان وظیفه دولت ها و نیرو های مردمی در کشور هایی که تا پایان دوره نیاز آمریکا به انرژی فسیلی مورد تهاجم سیاست های سلطه جویانه این کشور واقع خواهند شد، درک صحیح این سیاست ها و گرفتن بیشترین امتیاز به نفع ملت هایشان باید باشد. بزرگترین سوال در برابر روشنفکران ایران امروز باید این باشد که آیا جمهوری اسلامی، به رغم تمام روش های ارتجاعی اش، شناخت درستی از سیاست استراتژیک ایالات متحده دارد یا خیر، و آیا قادر است در میانه رقابت تنگاتنگ سرمایه داری دولتی چین و سرمایه داری خصوصی آمریکا و منافع و سیاست های اتحادیه اروپا به نحوی ایجاد تعادل و توازن کند که، در این میان، منافع بلند مدت مردم ایران ملحوظ و محفوط باشد. حکومت امروز ایران نه تنها باید خود را مسئول رفاه ملت ایران در لحظه حال بداند بلکه آسایش و بهزیستی نسل های آینده ایران را نیز باید از هم اکنون، و بلکه از خیلی پیشتر، در صدر دستور کار خویش قرار دهد. بزرگ ترین خیانت جمهوری اسلامی در این است که درآمد منابع و ذخایر طبیعی مملکت را برای ارضاء نیاز های کوتاه مدت به هدر می دهد و چنان عمل می کند که گویا نفت و درآمد های حاصل از آن لایتناهی ست و هرگز به پایان نخواهد رسید.

برغم اینکه دستیابی به انرژی هسته ای برای مقاصد صلح آمیز حق مسلم ملت ایران است، عنوان کردن تلاش برای دستیابی به این نیرو به عنوان انرژی مطمئنی که در آینده بتواند جایگزین نفت باشد، جز عوامفریبی و منحرف کردن اذهان عمومی از بی سیاستی جمهوری اسلامی در زمینه تضمین منافع نسل های آتی نیست. حتی در کشور های صنعتی پیشرفته ای مثل ایالات متحده، انرژی هسته ای بخش کوچکی از نیاز به انرژی را تامین می کند، و هنوز شیوه مناسب و بدون خطری برای دور ریختن و از میان بردن ذباله های اتمی به دست نیامده است. از آن گذشته، اصولا تصور زندگی بدون نفت، با توجه به محصولات جانبی آن از قبیل لاستیک، پلاستیک، و غیره، در حال حاضر تقریبا ناممکن است.

برعکس سرمایه داری حاکم بر ایالات متحده که تمام تلاشش را به جهانی کردن تجارت معطوف ساخته است و از میان برداشتن مرز های موجود در برابر سفر سرمایه را متضمن پیشرفت می داند، به نظر می رسد که آینده جهان در گرو محلی کردن اقتصاد ها باشد. در سال های پیش رو، و با گران شدن روز افزون انرژی فسیلی و کمیاب شدن آن، مسئله پیش روی اقتصاد های آینده حمل و نقل تولیدات خواهد بود. قرابت تولید به بازار های مصرف موجب کاهش قیمت کالا های تولیدی و امکان رقابت در بازار خواهد شد. از هم امروز بسیاری از روشنفکران آمریکایی پیشبینی می کنند که اقتصاد متکی بر تولید آمریکا، با نادر شدن منابع نفتی، می باید روش هایش را تغییر بدهد و به سمت ایجاد اقتصاد های خودکفای محلی روی بیاورد. شبکه جاده های وسیع و طولانی آمریکایی، که با اتکاء به نفت ارزان و قابل دسترس ایجاد شده است، بزودی شاهد کاهش روزافزون رفت و آمد کامیون های عظیم هجده چرخ خواهد شد، زیرا نه تولید لاستیک و سایر مواد لازم در این کامیون ها کفاف آمد و شد ارزان آنها را خواهد داد، و نه قیر لازم برای تولید آسفالت این شاهراه ها در دسترس خواهد بود. آمریکائیان باید بزودی حومه شهر ها را رها کنند و مثل اروپائی ها به زندگی در درون شهر ها روی آورند، و برای رفت و آمد به وسایل حمل و نقل عمومی متوسل شوند.

اقتصاد آمریکا روز بروز از تولید روی بر می تابد و به فعالیت های فراتولیدی بازار بورس روی می آورد. این فعالیت ها به استفاده از جاده ها فیزیکی نیاز ندارند و با اتکا به شبکه جهانی اطلاعات و اینترنت قابل تداوم خواهند بود. آمریکای آینده تنها با حفظ سلطه در بازار بورس جهانی خواهد توانست جایگاه خود را به عنوان بزرگترین و قدرتمند ترین اقتصاد جهان حفظ کند. البته نباید فراموش کرد که بزرگترین رقیب آمریکا در صحنه جنگ اقتصادی آینده بازار های بورس ، اروپای یکپارچه خواهد بود. بزرگترین ضربه به اقتصاد آمریکا روزی وارد خواهد شد که کشور های بیشتری پول رایج اروپایی ـ یورو ـ را برای زخایر ارزی شان انتخاب کنند. تا آن روز آمریکائیان می توانند با سکه زدن دلار های بیشتر موازنه منفی ارزی شان را با کشوری مثل چین جبران کنند. آیا ممکن است دلیل اصلی حمله آمریکا به عراق، تهدید صدام حسین برای انتخاب یورو به جای دلار برای ذخایر ارزی این کشور باشد؟ الله اعلم!

سه‌شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۸۵

درد دل امروز

هرکدام از یک طرف می کشد. مصباح یزدی در سودای کسب مقام ولی فقیه، و بقول بعضی از دوستان به دلیل رقابتی که از سال ها پیش با خانواده خاتمی داشته است، برای خودش دار و دسته و مرید و نوچه دست و پا کرده است و به امید به دست آوردن قدرت از هیچ اقدامی کوتاهی نمی کند. به اسلام ناب محمدی متوسل می شود، و آنجا که اسلام ناب محمدی برای مسائل قرن بیستم افاقه نمی کند، به تقلب در انتخابات متوسل می شود. آدم که به انتخابات و مردم سالاری اعتقاد نداشته باشد، راحت می تواند برای تغییر نتایج آراء مردم به هر تقلبی دست بیازد.

هاشمی رفسنجانی، مثل محافظه کاران آمریکایی، از هیچ اقدامی برای باقی ماندن در قدرتی که روز بروز دارد تحلیل می رود، اجتناب نمی کند. درست است که جیب خودش و ده ها نسل بعد از نوه و نتیجه و نبیره و ندیده هایش را پر کرده است، اما خوب می داند که اگر اهرم های قدرت را کاملا از دست بدهد، آنوقت ممکن است رقبا پایش را به دادگاه بکشند و برایش دردسر ایجاد کنند. موسوی خوئینی ها یک روزی نماینده امام بود و برای امت راه و چاه تعیین می کرد. شنیدم در تظاهرات چند روز پیش خانم ها حسابی کتک خورده است. از دست دادن کامل اهرم های قدرت این عواقب را هم دارد.

خامنه ای در حالیکه علی الظاهر مقام ولایت فقیه را در اختیار دارد و به نظر می آید که پشتش گرم است، در حقیقت برای حفظ مقامی که از ابتدا به نحوی مشکوک صاحب شده است، باید با مخالفت ها و کارشکنی های فراوانی از جناح سایر علما ـ با پوزش از علمای واقعی ـ مقابله کند.

احمدی نژاد هم فعلا با رابطه هایی که با امام زمان برقرار کرده است سوار بر اسب سفید اقبال است، تا کی باشد که گروه انحصارطلب دیگری همچنان از آن بالا به زیر بکشدش که امام زمان را فراموش کند و دست به دامان مرادش مصباح یزدی شود که شاید کارش مثل کرباسچی به دادگاه نکشد.

در میان تمام این رقابت ها، آنکه سرش بی کلاه مانده است مردم بدبخت ایرانند که برخی شان از سر ناآگاهی و برخی دیگرشان آگاهانه اسیر این حرام لقمه ها شده اند، و حالا حالا ها هم امید نجاتی برای شان به چشم نمی خورد.

دود تمام فشار های داخلی ـ مشکلات اقتصادی، محدودیت های اجتماعی، حذف آزادی های مدنی، تضییق ها و تبعیض ها و حق کشی ها ـ به چشم مردم بی گناه می رود. اگر فشار ها و تحریم های خارجی هم به این تضییقات داخلی اضافه شود، باز هم مردم باید متحمل آنها شوند. بنابراین احمدی نژاد و یار غار هایش بدون واهمه از گرسنگی و بی کاری و خانه بدوشی و دربدری، بقول خودشان، در مقابل تهدید های خارجی ایستادگی می کنند، و تحریم اقتصادی و حمله نظامی برایشان مهم نیست.

دوشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۵

تجمع و تظاهرات خانم ها

تجمع و تظاهرات خانم ها در میدان بیست و پنج شهریور (هفت تیر) به شدت سرکوب شد. دوستی که خود در محل حضور داشت می گوید ماموران انتظامی مونث فاطمه زهرا گویان به زنان تظاهر کننده حمله می کردند و با پاشیدن اسپری قرمز بر روی ایشان آنها را از دیگران متمایز می کردند. بعد برادران حزب الله ـ لباس شخصی یا ملبس به اونیفورم نیرو های انتظامی ـ آنها را دستگیر و سوار مینی بوس می کردند. خدا به دادشان برسد! از چند روز پیشتر، برخی از فعالان جنبش زنان به دادگاه انقلاب احضار شده و به ایشان در مورد برگزاری تجمع اخطار شده بود. با این حال گروه زیادی از خانم ها اخطار ها را نادیده گرفته و برای تظاهرات به میدان بیست و پنج شهریور آمده بودند.

در فلورانس ایتالیا، اکبر گنجی پس از دریافت نشان افتخار شهر، در سخنانی اظهار داشت که " در ایران، آزادی بیان به رسمیت شناخته نمی شود." بی تردید این کشف جدید اکبر گنجی نیست، اما درود بر او که در میان تمام کسانی که در پرده ای از ابهام و ایهام، گاه حرف هایی می زنند که اگر لازم باشد می توانند به گونه ای دیگر تعبیرش کنند، شجاعت اظهار آزادانه چنین واقعیت هایی را در مورد جمهوری اسلامی دارد. معلوم است که در جمهوری اسلامی آزادی بیان به رسمیت شناخته نمی شود. اما خیلی شجاعت می خواهد که کسی که در جمهوری اسلامی زندگی می کند، این چنین بی مهابا ربان به بیان این واقعیت بگشاید. یاد سرکار خانم مهرانگیز کار و کنفرانس برلن افتادم. من که در زمان حضور در ایران، هرگز بیضه چنین بی پرده گویی هایی را نداشتم. درود بر اکبر گنجی!

جریان آذربایجان نمی دانم به کجا رسیده است. آیا هنوز، بعد از سرکوب و دستگیری های کسترده، کسی جرات می کنند برای تظاهرات پای به خیابان ها بگذارد؟ یکی از کسانی که در تبریز دستگیر شده است، خانم زهره وفایی، مدیره انتشارات زینب تبریز است. ایشان داستان ـ یاد ساق پیچوک ـ مرا خوانده و برای انتشارش اعلام آمادگی کرده بود. دریغ از اجازه انتشار!

یکشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۵

بچه ها، متشکریم

می خواستم از کنار جام جهانی فوتبال بی اعتنا بگذرم ولی نتوانستم. مسابقه ایران و مکزیک را، در حالیکه بیرون ورزشگاه، به یمن اظهارات آدم نادانی به نام احمدی نژاد، تظاهرات ضد فاشیستی، به شدت ادامه داشت، بر صفحه تلویزیون تماشا کردم. تا حالا ایران را با تروریست ها در یک گروه قرار می دادند، حالا برچسب فاشیست هم به افتخارات جمهوری اسلامی اضافه شد. راستش از باخت سه به یک ایران زیاد هم پکر نشدم. ته دلی کمی هم خوشحال شدم که حضرات جمهوری اسلامی چی نخواهند توانست موفقیت تیم ملی را به پای سرافرازی جمهوری اسلامی بگذارند.

یادم می آید که در زمان شاه، مقامات دولتی چنان از "البرز" و "قله سربلند دماوند" سخن می گفتند که گویا ملت ایران این پدیده های طبیعی را مدیون نظام شاهنشاهی ست. حالا هر بار که تیم های ورزشی ایران در صحنه های بین المللی توفیقی کسب می کنند، رهبر فرزانه از پای منقل شیره نیم خیز می شود که "اسلام باز هم پیروز شد،" انگاری که حضرتشان گل زده است، همچنانکه بعد از پیروزی تیم فوتبال ایران بر ایالات متحده، در جام جهانی 1998 شاهد یک نیم خیز پیروزمندانه از رهبر فرزانه بودیم.

این حرام لقمه ها از آب کره می گیرند.

چهارشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۵

ای ساکن زیباترین سرزمین جهان

ای دوست، ای بی همتا ترین دوست، نامه هایت از رایحه شور دریای بی بدیل مازندران سرشار است، که بعد از ظهر های تابستان را مست و برهنه در پای قله مغرور دماوند به قیلوله می گذراند تا باز شب هنگام در زیر نگاه ماه، تن به آغوش گرم ساحل بسپارد، و باز در ملحفه شهوت آلود مه صبگاهی، دیده بر روی روزی دیگر بگشاید.

نازنین، نامه های محبوبت خاطرات دور دست زیبا ترین سرزمین جهان را زنده می سازد:

آیا هنوز پنج شنبه ها به بهشت زهرا می روی؟ من در بهشت زهرا یک صندوق جواهر دارم: پدرم، برادرم، دایی ام، و ده ها گوهر گرانبهای دیگر که مرا زنجیری خاک زیبا ترین سرزمین جهان کرده اند. همیشه بهشت زهرا را در پائیز دوست داشته ام. نسیم بهشت زهرا بوی پدرم را می دهد، بوی برادرم را که در جاده کندوان عمرش را بر سر عشق گذاشت و به صندوقچه جواهرات من پناه برد.

و گاه بازگشت، جاده آرامگاه، که دیگر آرامگاهی در آن نیست؛ و بعد نازی آباد، چهار راه چیت سازی، میدان اعدام، و چهار راه گلوبندک؛ و جشنواره رنگ و بو و صدا در بازار و میدان ارگ؛ و آرامش در پارک شهر؛ و بعد میدان توپخانه! آخ، چقدر دلم هوای توپخانه را کرده است! هوای تمام ذغال اخته فروش ها، باقلا پخته فروش ها، لبو فروش ها ، فال حافظ و قناری ها، گردوی فالی، و تمام بو های درهم برهم و مبهم خیابان های تهران: بوی کباب کوبیده و دل جگر، رایحه محبوبه شب و یاس عین الدوله روی دیوار کوچه باغ ها. آیا باز هم صبح های جمعه راهی کوه می شوی؟ اول سربند و کوچه ای که از میان دیوار های کاه گلی ده پس قلعه من و تو را به طرف قهوه خانه عبدالله ریش و آبشار دوقلو و شیرپلا می برد. بوی خاک باران خورده تابستانی را بیاد داری و عطر علف های له شده را؟

شور و هیاهوی زندگی در زیبا ترین میدان جهان را بیاد می آوری؟ میدان تجریش را می گویم. و خیابان پهلوی، محبوب ترین خیابان جهان! روی برگ های پائیزی پیاده رو های خیابان پهلوی که راه می روی، بیاد داشته باش که بر بستر خاطرات من قدر می گذاری. و اگر قطره های باران را بر گونه هایت احساس کردی، بیاد داشته باش که هر روز و هر شب، در هوای تو، در هوای تو و زیبا ترین سرزمین جهان، قطره های اشک، گونه های مرا در این غریب ترین غربت جهان می خیساند.

ای زیبا ترین سرزمین، آفتاب را از آسمانت دزدیده اند. و اکنون در زیر شولای سیاه دیو ظلمت، تاریکی و تباهی را تجربه می کنی. مرده باد دیو آفتاب دزد ظلمت پرست!

و تو ای دوست، ای بی همتا ترین دوست، در آن سوی دنیا، در آن زیبا ترین سرزمین جهان که آفتاب را از آسماننش دزدیده اند، امید را در کنج خانه دل دریا دریا وارت روشن نگاه دار. و بدان که این قلب غریب، در این غربتکده دوردست، فقط برای تو می تپد، فقط برای تو که روزگاری زیباترین نغمه ها را در گوش ها من که دوستت دارم نجوا می کردی. دوستت دارم ای بی همتا ترین دوست، ای ساکن زیبا ترین سرزمین جهان. دوستت دارم. باز هم برایم نامه بنویس!

جمعه، خرداد ۱۲، ۱۳۸۵

مرگ روشنفکری

خب، چین و روسیه هم با آمریکا، انگلیس، آلمان، و فرانسه همصدا شدند، و مشترکا به ایران اخطار دادند که یا آخرین تصمیم های اروپا و آمریکا را بپذیرد و یا آماده اقدام های تنبیهی باشد. اقدام اخیر آمریکا در اعلام آمادگی برای شرکت در مذاکرات چند جانبه با ایران، جمهوری اسلامی را، که بعد از نامه احمدی نژاد به جورج بوش در موقعیت دیپلوماتیک موجهی قرار گرفته بود، دوباره در موضع ضعف قرار داد. حالا دوباره توپ در زمین ایران است.

تصور من این است که مقامات جمهوری اسلامی با پذیرش پیشنهاد های تشویقی اتحادیه اروپا، به بحران فعلی خاتمه خواهند داد. متاسفانه دود این آتشی که به پا شده است، فارغ از اینکه جمهوری اسلامی با پذیرش پیشنهاد ها به برنامه غنی سازی اروانیوم خاتمه دهد یا حاضر به درگیری مستقیم با آمریکا شود، به چشم ملت ایران خواهد رفت. در صورت اول، جمهوری اسلامی از مقبولیت بین المللی برخوردار خواهد شد و عمر حکومت جهل و استبداد طولانی تر خواهد شد. در صورت دوم، یا آمریکا، چنانکه وعده کرده است به ایران حمله خواهد کرد و در نتیجه تعدادی از هموطنان بی گناه ما هلاک خواهند شد، و یا تحریم های اقتصادی مردم بیچاره را بیش از پیش به ورطه فقر و درماندگی خواهد انداخت.

و اما بعد؛ شهرت رومن رولان و میخائیل شولوخوف در ایران و اقبال مردم از آثارشان بی شک مدیون برگردان زیبای "به آذین" است. محمود اعتمادزاده که با نام "به آذین" تخلص می کرد، چندان زبردستانه "جان شیفته" یا "دن آرام" را به زبان فارسی ترجمه کرده است که بی تردید این کار ها را می توان در زمره شاهکار های ادبیات فارسی قرار داد. به آذین دیروز دار فانی را وداع گفت.