دوشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۵

بی تلفن در اسپوکن

از دو روز پیش تا الآن نه اینترنت داشته ام و نه تلفن. نزدیک منزلم قسمتی از جنگل آتش گرفته و تمام سیم های تلفن را سوزانده و کل محل ما تلفن ندارد. ولی از آنجا که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، این اتفاق باعث شد که یاد بگیرم که می توانم از تلفن موبایلم به عنوان مودم استفاده کنم و به اینترنت وصل بشوم. و این دقیقا کاری ست که الآن کرده ام. تا آتش را خاموش نکنند، تعمیر خطوط تلفن ممکن نخواهد شد. بنابراین، احتمالا در دو سه روز آینده هم وضع "وبلاگداری" حقیر زیاد تعریفی نخواهد بود

جمعه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۵

وبلاگ گردی

امروز را به "وبلاگ گردی" گذراندم و در نتیجه وقت نوشتن پیدا نکردم. به خیلی از وبلاگ ها سر زدم. راستش انگیزه وبلاگ گردی امروز "تحقیقکی" ست که دارم در مورد امیر عباس خان فخرآور، "خان بالا"، می کنم، که نمی دانم چطوری بین این همه آدم سرشناس، این یکی توانسته است قاپ نومحافظه کار های آمریکایی را بدزدد. برایم خیلی جالب است. بزودی نتیجه "تحقیقکم" را در اینجا منعکس خواهم کرد. در اینکه این بابا برای راضی کردن آدم هایی مثل ریچارد پرل خیلی خوش خوانی و خوش رقصی کرده است شکی نیست، اما دارم سعی می کنم سر در بیاورم که آیا این بشر "خان بالا" واقعا زندانی سیاسی بوده است یا اینکه یک جوری به زندانیان سیاسی تحمیل شده است. آیا ممکن است این شخص جاسوس جمهوری اسلامی در آمریکا باشد؟ خیلی ها معتقد هستند که احمد چلبی در واقع مامور جمهوری اسلامی بود و هم او بود که موجب اشتباه محاسبه نیرو های اطلاعاتی آمریکا در مورد عراق شد. آیا فخرآور هم یک چنین عنصری ست؟ اگر به وبلاگ من سر می زنید و اگر اطلاعاتی در مورد این آدم دارید، لطفا برایم بنویسید تا در "تحقیقکم" منظور کنم. تا این لحظه بسیاری از مطالبی که پیدا کرده ام حاکی از کلاهبردار بودن این شخص است. بیشتر طالب مطالبی له این آدم هستم تا علیه وی.

پنجشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۵

به گنجی، با احترام


خب، به نوشته های گنجی که مراجعه می کنی، اینجا و آنجا، به اسم کارل پاپر، فیلسوف و اندیشمند انگلیسی، برخورد می کنی. پاپر قائل به جبر تاریخی نیست، و می گوید که اعتقاد به جبر تاریخی تنها می تواند به حکومت های استبدادی و خودکامه منجر شود. به این ترتیب، در زمینه سیاسی، پاپر به دموکراسی های اجتماعی ـ سوسیال دموکراسی ـ معتقد نیست و طرفدار دموکراسی های لیبرال است. در این نوع دموکراسی، دولت ها باید از مداخله در امور مردم پرهیز کنند و فقط ناظر بر مراوده آزاد آنها، بر اساس قوانین عرضه و تقاضا باشند. این نوع دموکراسی، همچنانکه در ایالات متحده آمریکا شاهد آن هستیم، نهایتا به وسیله ای در دست ثروتمند ترین اقشار اجتماع برای کنترل مردم تبدیل می شوند. مارگارت تاچر، نخست وزیر سابق انگلستان از حزب محافظه کار، از پیروان پر و پا قرص کارل پاپر است، و تلاش می کرد مبانی فکری وی را در اجتماع انگلیس حاکم کند.

لابد همین اعتقاد گنجی به کارل پاپر است که موجب شده اداره صنعت نفت بوسیله دولت را مغایر با دستیابی به دموکراسی بداند. گنجی می گوید تا زمانیکه حکومت های خاور میانه درآمد های نفت را در اختیار دارند، آرمان دموکراسی خواهی در این کشور ها به منصه عمل نمی پیوندد. وی معتقد است که صنعت نفت در این کشور ها باید به بخش خصوصی واگزار شود. بهشت شرکت های فراملیتی!

و لابد همین قبله کج اکبر گنجی ـ کارل پاپر ـ است که موجب خصومت وی با نیرو های چپ نهضت دموکراسی خواهی ایران شده است. به نظر می رسد که گنجی حاضر است برای برانداختن جمهوری اسلامی با سلطنت طلبان و فخرآور ها متحد شود، ولی، به رغم تمام تلاش هایی که نیرو های چپگرای ایران، در زمان حبس وی برای آزادی اش مبذول داشتند، از اینکه با آنها در یک جبهه دیده شود ابا دارد.

آنچه برای من مایه تعجب بود، دیدار گنجی با اندیشمند بزرگ آمریکایی، نوآم چامسکی، بود. چامسکی نقطه مقابل پاپر است. چامسکی جبر تاریخی را قبول دارد. چامسکی چپگراست. و البته چامسکی، زمانیکه گنجی در زندان، در اعتصاب غذا به سر می برد، امضایش را در زیر طوماری از اسامی اندیشمندان و آزادیخواهان بنام جهان گذارد که خواستار آزادی وی شده بودند. جل الخالق! خیلی دلم می خواهد بدانم گنجی در یک ساعت ملاقاتش با نوام چامسکی از چه چیزی سخن گفته است؟ امیدوارم عقاید کارل پاپر را قرقره نکرده باشد.

همچنان به گنجی احترام می گذارم. همچنان وی را سمبل مقاومت و مبارزه منفی در ایران می دانم. اما از سمبل و نشانه مقاومت و مبارزه انتظار دارم که موجب وحدت تمامی نیرو های مقاومت باشد، از چپ گرا ها گرفته تا سلطنت طلب ها و در میانه این طیف، ملیون و مذهبیون و غیر مذهبیون، و بی خیال دموکرات هایی مثل من.

دلم تنگ است

باز چقدر دلم گرفته است!

باز چقدر هوای آن سرزمین پاک را کرده ام!

دلم برای عطر بهار نارنج تنگ است،

برای سنجاقک ها

که از فراز تیغه علف های کناره جویبار ها

جریان آب را رصد می کنند،

برای پروانه ها

که در گوش شقایق های وحشی

دامنه کوهپایه های دره لار

از خلسه دلپذیر بعد از ظهر های تابستانی

نجوا می کنند،

برای چشمه آب گزال دره

که رمه داران تشنه را

سیراب از اکسیر زندگی هزاران ساله می کند،

برای باران های ریز جنگل کلرد

که بوسه مرطوبشان را

چنان دزدانه بر گونه های آدمی می نشانند

که تا بخود بیایی

خیسی مطبوع تابستانی

تمام اندامت را در آغوش گرفته است،

برای زمزمه حظ آور موج های ریز دریای خزر

که نم نمک

از پای عریان ساحل بالا می روند،

برای کاج های بلند کویری

که در حسرتی دیرینه

بسوی کهکشان ها فریاد می کشند،

برای گل سرخ های حیاط سنگ فرش عمویم

که تمام الوان زیبا

و عطر های دل انگیز کویر را

در گلبرگ هایشان ذخیره کرده اند

و بی دریغ

زنبور های عسل را

به طعامی شیرین میهمان می کنند،

برای شمیم یاس های امین الدوله

آویزان از دیوار های کاه گلی

کوچه باغ های الهیه،

برای محبوبه های شب،

برای صدا های آشنایی

که آدمی را به

باقلا پخته و

فال گرو و

تمشک و

ذغال اخته و

شربت گلاب

دعوت می کنند،

برای عزاداران دسته های حسینی

که مظلومیتی دیرین را در

قالب خود آزاری وجد آوری

فریاد می زنند،

برای دخترانی

که تحقیر پدرسالاری هزاران سالانه را

در زیر لایه های تیره رنگ پارچه

پنهان کرده اند،

برای کودکانی

که در خاک و خل کوچه ها

آینده ای نامعلوم را بازی می کنند،

برای مردانی که در نی نی چشمانشان

بیم شکست

در پیکار نابرابر

با معیشت موج می زند،

برای بازار روز امام حسین

که در آن بوی غالب ماهی فروشی ها

هر رایحه دیگری را

فراری می دهد.

چطور بگویم که دلم تنگ است؟

چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۵

به دموکراسی خوش آمدید

امروز برای نوشتن وقت نداشتم. روز چمن زدن و علف هرز کندن بود. چمن خیلی بلند شده بود. کاش می توانستم به همین راحتی که علف های هرز باغچه ام را کندم و دور ریختم، پلشتی ها و پلیدی ها را هم از صفحه روزگار پاک می کردم. حرف سر این است که آنچه از نظر من ممکن است پلشتی باشد، از منظر دیگری ممکن است عین پاکی تلقی شود. پس همان بهتر که پلشتی ها باقی بمانند.

در اینجا، دیدار نوری مالکی، نخست وزیر عراق از واشنگتن، به مسئله ای بحث انگیز مبدل شد. مالکی اسرائیل را به دلیل حمله به لبنان محکوم کرد و از اتلاق عنوان تروریست به حزب الله خودداری کرد. چه الم و شنگه ای در مجلسین آمریکا بر پا شد. آقایان نمایندگان ناراحت بودند که مالکی که حکومتش را به آمریکا مدیون است چرا نباید سازمانی را که آمریکائیان به عنوان تروریست می شناسند، محکوم کند؟ معنی دموکراسی را فهمیدید؟ اگر هر چه را آمریکا می گوید تکرار کنید، از نگاه آمریکا دموکراسی خوبی هستید.

سه‌شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۵

مقاله ای از کاوه افراسیابی

حیفم آمد از این مقاله کاوه افراسیابی در ایژیا تایمز به سادگی بگذرم. ترجمه مضمونی مقاله را در اینجا بخوانید. در این ترجمه بعضا عقاید مترجم ـ حقیر ـ هم گنجانده شده است. اگر عقاید من را نمی خواهید، اصل مقاله را به زبان انگلیسی در ایژیا تایمز بخوانید.

تا این لحظه، به رغم قدرت نظامی برتر اسرائیل، حزب الله توانسته است به پیکار جانانه اش در برابر حمله اسرائیل ادامه بدهد. معهذا، بی تردید، این مبارزه نابرابر مدت زیادی دوام نخواهد آورد زیرا برعکس اسرائیل که مهمات و تجهیزات مورد نیازش را از طریق آمریکا، بی وقفه، تامین می کند، راه های پشتیبانی حزب الله بسته است و مهمات محدود آن بزودی ته خواهد کشید.

از طرف دیگر با ادامه بمباران های سبعانه لبنان، روز بروز افکار عمومی جهان و خصوصا کشور های عربی، به ضرر اسرائیل و به نفع حزب الله تهییج خواهد شد. برعکس تصور دولت بوش و کوندالیزا رایس، دولت و مجلس لبنان، با ابراز بلوغ سیاسی قابل توجهی، به آمریکا نشان دادند که حزب الله جزئی از ساختار سیاسی ـ اجتماعی لبنان است، و چنانچه لازم شود ارتش لبنان در کنار حزب الله، در مقابل تجاوز اسرائیل خواهد ایستاد. هرچند که رسانه های غربی سعی کرده اند تصویر ضعیفی از ارتش شصت هزار نفری لبنان ارائه دهند، تعداد سربازان این ارتش، با توجه به اعلام بسیج عمومی، می تواند تا دوبرابر افزایش یابد. ضمنا سینیورا، نخست وزیر لبنان اعلام کرده است که در صورت لزوم، ارتش لبنان به جنگ چریکی در برابر متجاوزان متوسل خواهد شد.

اگر نقطه آغاز این بحران را در نوار غزه و ربوده شدن یک سرباز اسرائیلی بوسیله حماس بدانیم، و اگر، چنانکه بسیاری از تحلیل گران می پندارند، اقدام حزب الله را در ربودن دو سرباز اسرائیلی در حقیقت نوعی همدردی با حماس و تلاشی برای کاستن از فشار اسرائیلیان در نوار غزه بپنداریم، آنوقت بی تردید باید به رویداد هایی که حماس و حزب الله را تحریک به این اقدامات کردند توجه بیشتری نشان دهیم. آنچه آمریکائیان اصلا به آن اشاره نمی کنند این است که درست قبل از ربوده شدن سرباز اسرائیلی در نوار غزه، کماندو های اسرائیلی با نفوذ به این منطقه دو تن از اعضاء حماس را ربوده و به اسارت گرفتند. بعد از آن هم، هنگامیکه نیرو های اسرانیلی به بهانه آزاد کردن سرباز در بندشان به نوار غزه هجوم آوردند، ده ها عضو کابینه و مجلس فلسطین را، در اقدامی تحقیر آمیز، دستبند به دست به زندان های اسرائیل روانه کردند.

رسانه های آمریکایی تمام این مقدمات را نادیده می گیرند و فقط به ربوده شدن سربازان اسرائیلی می پردازند. تازه اگر هم بعضی از رسانه ها به این دستگیری ها بپردازند، آنرا در راستای مبارزه علیه تروریسم موجه به حساب می آورند.

با این مقدمه بود که درگیری های لبنان آغاز شد. اشتباه محاسبه آمریکا و اسرائیل در عدم درک صحیح از نقشی ست که حزب الله در بافت اجتماعی لبنان احراز می کند. این سازمان، سوای جنبه نظامی اش، با ایجاد مدارس، بیمارستان ها، و مراکز رفاه اجتماعی، در تمام شئونات زندگی شیعیان و طبقات تهیدست لبنان نفوذ کرده است. خلع سلاح این سازمان، حضور و نفوذ آنرا در لبنان از بین نمی برد. در صورت توفیق در از میان بردن نیروی نظامی حزب الله، آمریکا و اسرائیل در نهایت تعجب شاهد برآمدن ققنوس وار حزب الله از خاکستر ویرانه هایی که آنها در لبنان باقی می گذارند خواهند بود.

نتیجه دیگر حمله اسرائیل به لبنان، دقیقا همان حالتی ست که آمریکائیان بعد از اشغال عراق با آن مواجه شدند. در حالیکه القاعده و سازمان های افراط گرای اسلامی، پیش از اشغال عراق در این کشور حضور نداشتند، صرف اشغال یک کشور مسلمان بوسیله نیرو های غیر مسلمان موجب شد که بنیادگران از سراسر جهان عرب به عراق روی بیاورند. با وجود اینکه حزب الله یک سازمان شیعه است، هر روز محبوبیت آن در میان مردمان عادی کشور های عربی، که عموما سنی هستند، به عنوان تنها نیرویی که یک بار عملا اسرائیل را وادار به ترک سرزمین اعراب کرده است، افزایش می یابد. اسرائیل شاید با حمله به لبنان عملا به درگیری های فرقه ای در میان سنی ها و شیعیان پایان ببخشد و تمامی مسلمانان بنیادگرا را در برابر اسرائیل و آمریکا متحد سازد.

با این همه حزب الله هم از انتقاد مبری نیست. به رغم مقیاس کوچک موشک باران شهر های اسرائیلی توسط حزب الله در مقایسه با شدت بمباران های مناطق غیر نظامی لبنان بوسیله اسرائیل، به لحاظ اخلاقی، همان ایرادی که از اسرائیل برای هدف گرفتن مردمان بی گناه گرفته می شود، به حزب الله نیز وارد است. به نظر می آید حزب الله باید در یک اقدام یک جانبه به هدف گرفتن شهر های اسرائیلی خاتمه دهد و به مقاومت در برابر حمله زمینی اسرائیلیان بپردازد.

مصاحبه سهیل آصفی با فریبرز رئیس دانا را در مورد مسافرت ها و موضع گیری های اخیر اکبر گنجی در اینجا بخوانید.

دوشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۸۵

شاملو

نمی دانم می دانید که مرداد چه مردی را از ما گرفت؟ نمی دانم می دانید که بسیار سال ها خواهد آمد و خواهد رفت تا شاید دیگر بار مردی از تبار او بزاید از مادر دهر ، اگر هرگز... سالروز فوت شاملو را در سوگ نشسته ام با شعری که خود او سروده بود در رثای فروغ فرخزاد:

به جست و جوي تو
بر درگاه ِ كوه ميگريم،
در آستانه دريا و علف.
........................
به جستجوي تو
در معبر بادها مي گريم
در چار راه فصول،
در چار چوب شكسته پنجره ئي
كه آسمان ابر آلوده را
قابي كهنه مي گيرد.
.......................
به انتظار تصوير تو
اين دفتر خالي
تاچند
تا چند
ورق خواهد خورد؟
.......................
جريان باد را پذيرفتن
و عشق را
كه خواهر مرگ است.-
.......................
و جاودانگي
رازش را
با تو درميان نهاد.
.......................
پس به هيئت گنجي در آمدي:
بايسته و آزانگيز
گنجي از آن دست
كه تملك خاك را و دياران را
از اين سان
دلپذير كرده است!
.......................
نامت سپيده دمي است كه بر پيشاني آسمان مي گذرد
- متبرك باد نام تو -

و ما همچنان
دوره مي كنيم
شب را و روز را
هنوز را...

چند مقاله جالب

این مقاله جالب است. به اعتبار نویسنده این مقاله، ظرف مدت دو هفته، جمهوری اسلامی، به عنوان حامی اصلی حماس و حزب الله، با طرح ربودن سربازان اسرائیلی در نوار غزه و جنوب لبنان، توانسته است تمام توجه جهانی را از برنامه هسته ای اش، به جنگی که هر روز دامنه وسیع تری می یابد، منحرف سازد، و تمامی توان دیپلوماتیک آمریکا را به سوی این منطقه بکشاند. به یمن حمله آمریکا به عراق و از میان برداشتن صدام حسین، بزرگ ترین دشمن جمهوری اسلامی، این دولت اکنون به ابرقدرت منطقه مبدل شده است. جمهوری اسلامی، بدون شلیک کردن حتی یک گلوله، منطقه را به آشوب کشانده است.

این هم یک مقاله دیگر تقریبا با همان مضمون مقاله قبلی. در این مقاله نویسنده استدلال کرده است که نه فقط ربودن سربازان اسرائیلی به تحریک ـ به دستور ـ جمهوری اسلامی انجام شده است، بلکه حمله اسرائیل به لبنان و تلفات آن در میان غیر نظامیان موجب کینه بیشتری در میان اعراب علیه آمریکا و اسرائیل خواهد شد، که در نتیجه به افراطی گری و بنیادگرایی اسلامی دامن خواهد زد.

در این مقاله نیویورک تایمز، تد کاپل Ted Koppel گوینده کانال تلویزیونی ای. بی. سی. ادعا کرده است که آیالات متحده هم اکنون با جمهوری اسلامی در حالت جنگ به سر می برد الا اینکه نمایندگان این دو کشور در صحنه واقعی پیکار با هم شاخ به شاخ شده اند.

تد کاپل جنبش اصلاحات در ایران را به کاغذ توالت تشبیه کرد که بعد از استفاده به داخل کاسه توالت انداخته می شود. توی پرانتز کاملا موافقم.

جنگ جهانی سوم

شش سال پیش، وقتی نیرو های اسرائیل جنوب لبنان را ترک می کردند، قطعنامه 1559 در شورای امنیت سازمان ملل به تصویب رسید که خواستار خروج اسرائیل و سایر نیرو های بیگانه از خاک لبنان، خلع سلاح نیرو های حزب الله، و استقرار ارتش لبنان در مناطق جنوب این کشور شده بود. امروز اسرائیل به استناد همین قطعنامه مجددا به جنوب لبنان لشگر کشی کرده است. علی الظاهر حق هم دارد چون نیرو های حزب الله نه فقط خلع سلاح نشدند، بلکه روز به روز به انباشت تسلیحات بیشتر پرداختند و به کمک جمهوری اسلامی ـ این یا آن جناح درون جمهوری اسلامی ـ به تهدیدی جدی در مرز های شمالی اسرائیل مبدل شدند.

برخی از منابع اسرائیلی معتقدند که جمهوری اسلامی حزب الله را به موشک های دوربرد اسکات نیز مجهز کرده است که قادرند تل آویو و مناطق مرکزی اسرائیل را هدف قرار دهند. چند روز پیش، حسن نصرالله، رهبر حزب الله، پیکاری نا منتظر را به اسرائیلیان وعده داد. آیا منظورش شلیک همین موشک ها بوده است؟

اکنون کوندالیسا رایس، وزیر امرز خارجه آمریکا، به منطقه سفر کرده، و در نخستین توقف اش به بیروت رفته است. دولت آمریکا به صراحت اعلام کرده است که حاضر به مذاکره با سازمان حزب الله و پشتیبانان آن، جمهوری اسلامی و سوریه نیست. بنابراین انتظار می رود اعضاء نزدیک به حزب الله در دولت و مجلس لبنان، از جمله نبی بری، نماینده مجلس و رهبر سازمان امل که گروه شیعه رقیب حزب الله است، پیام آمریکا را به رهبران حزب الله منتقل کنند.

دموکرات های آمریکایی این سیاست دولت بوش را مورد انتقاد قرار داده اند، و از مذاکره مستقیم با دولت های جمهوری اسلامی و سوریه جانبداری می کنند. اینها می گویند صرف مخالفت با عقاید دیگران نباید موجب خودداری از وارد شدن به بحث و گفتگو با ایشان باشد. قربان آدم چیزفهم!

اینجا در آمریکا، اگر کانال خبری فاکس را تماشا کنید، بعد از چند روز قانع خواهید شد که جنگ جهانی سوم شروع شده است، یا اگر هم هنوز شروع نشده باشد، با آغاز آن فاصله چندانی نداریم. بسیاری از نو محافظه کاران اصرار دارند که مبارزه علیه تروریسم در واقع جنگ جهانی سوم است. حمله به ایران، و احیانا سوریه، بخشی از این جنگ جهانی به حساب می آید. بعضی تحلیل ها از هم اکنون به یارگیری در میان کشور های مختلف پرداخته اند و با تقسیم دنیا به کشور های "محور" و "متحد" سعی دارند جناح بندی های این جنگ جهانی را مشخص کنند.

یکشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۵

تحلیل خوب

تحلیل حسین درخشان را از بحران لبنان و میزان دخالت ایران در آن بخوانید. به نظرم تحلیل درستی آمد. الا اینکه اگر واقعا جمهوری اسلامی برگ برنده اش را در لبنان از دست داده باشد، برعکس ابراز تاسف درخشان، باید آنرا موجب سرور دانست. یکی از خصائل ایرانی دور از وطن بودن این است که گاه آدم جمهوری اسلامی را با "ایران" یکی می پندارد و فراموش می کند که منافع ایران با منافع جمهوری اسلامی در یک امتداد قرار ندارند، و در بسیاری از موارد دقیقا در جهات مخالف قرار می گیرند. داشتن پایگاه و تخته پرش در لبنان و عراق و افغانستان، ممکن است برای جمهوری اسلامی حیاتی باشد، اما برای مردم ایران معادل به هدر رفتن امکانات مالی مملکت و انزوا در صحنه سیاست بین المللی به شمار می آیند.

امروز برای ورزش آمریکا در صحنه رقابت های جهانی روز بزرگی بود. فلوید لندیس، دوچرخه سوار آمریکایی، برنده تور دو فرانس شد و تایگر وودز در مسابقات گلف اوپن انگلستان، در شهر لیورپول، به مقام نخست و یازدهمین پیروزی بزرگ خود در مسابقات گلف دست یافت. تایگر وودز، که حتما می دانید سیاه پوست است، چنان به بازی گلف، که باز حتما می دانید بطور سنتی ورزش سفیدپوستان ثروتمند است، احاطه دارد که آدم خیال می کند گلف ورزش ملی کشور های آفریقایی بوده است. تایگر وودز در گلف و خواهران ویلیامز در تنیس مثل خاری شده اند در چشم سفیدپوستان نژادپرستی همیشه فکر می کردند گلف و تنیس باید در انحصار سفیدپوستان باشد. دمشان گرم!

لبنان

Save the Lebanese Civilians Petition

شنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۵

استراحت روز هفتم

من از هر گروه و سازمانی که به نام مذهب، و تحت لوای دین، تلاش می کند سرنوشت مردم و امور زندگی روزانه شان را در اختیار بگیرد، بیزارم. به نظر من نفرت و جنگ روزی از جهان رخت برخواهد بست که مردم دنیا دریابند که مذهب به حوزه زندگی خصوصی مربوط است و نمی تواند و نباید برای تنظیم شئونات زندگی اجتماعی مردم مورد استفاده قرار گیرد.

بی تردید گروه هایی همچون حزب الله لبنان و حماس نمونه های بارز سازمان هایی هستند که با توسل به مذهب و با سوء استفاده از احساسات مذهبی خصوصی مردم سعی دارند قوانین حاکم بر زندگی اجتماعی ایشان را تحت کنترل قرار دهند. دولت هایی چون جمهوری اسلامی و اسرائیل نیز از شمول این قاعده خارج نیستند. هر دو دولت مشروعیت شان از اعتقادات مذهبی مردمشان به عاریت گرفته اند. هر دو دولت پیروان سایر مذاهب را به عنوان اتباع درجه دو می شناسند و ایشان را از حقوق کامل شهروندی محروم می سازند. هر دو دولت به تنفر مردم شان نسبت به معتقدان سایر ادیان دامن می زنند. و هر دو دولت برا ی توجیه اعمالشان به آیات و اشارات کتب آسمانی متوسل می شوند.

نو محافظه کاران آمریکایی نیز، به رغم تاکید قانون اساسی آمریکا بر عدم دخالت مذهب در حکومت، در سال های اخیر به استفاده از مذهب به عنوان وسیله ای برای رخنه کردن در قلوب آمریکائیان روی آورده اند، و متاسفانه در این راه موفق هم بوده اند. تردید نیست که هر گروه و دسته ای که با ادعای نمایندگی از جانب خدا و پیغامبر و ولایت وارد صحنه مبارزه می شود، به زودی می تواند مردم ساده لوحی را که منافع اخروی شان را بر دست آورد های دنیوی ترجیح می دهند، به سوی خود جلب کند. آخرت ابدی ست در حالیکه دنیا و مافیها موقتی و زودگذر است.

تردید نیست که من هرگز نمی توانم حزب الله لبنان یا حماس فلسطین را، که با سوء استفاده از مذهب و احساسات ملی مردم توانسته اند در میان ایشان رخنه کنند، مورد تایید قرار دهم. اما از سوی دیگر تردیدی نیست که اعمال خشن و وحشیانه اسرائیلی ها، که آن هم با سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم صورت می گیرد، موجب اصلی نیرو گرفتن و صاحب نفوذ شدن سازمان ها و گروه های مذهبی در لبنان و فلسطین شده است. حماس و حزب الله تا سی سال پیش وجود خارجی نداشتند. عدم موفقیت ملی گرایان و سوسیالیست های کشور های لبنان و فلسطین موجب ظهور این نیرو های جدید شد. اگر بنیادگرایی اسرائیلی، که بی تردید سال ها پیش از ظهور بنیادگرایی در کشور های اسلامی پای به عرصه فعالیت گذارده است، با کمی انعطاف پذیری ـ که البته از بنیادگرایان بعید است ـ می توانست با نیرو های ملی کشور های همسایه اسرائیل کنار بیاید، امروز گروه های افراطی مذهبی ای همچون حزب الله و حماس نمی توانستند محلی از اعراب باشند.

متاسفانه مسئله بنیادگرای مذهبی از این هم ریشه دار تر است. شاید بانی اصلی افراطی گری مذهبی، سال ها مبارزه آمریکا و غرب با کمونیسم باشد. کمونیسم مذهب را به عنوان افیون توده ها مردود و مطرود می داند و جهان غرب، در عکس العملی طبیعی، برای جلوگیری از نفوذ و اشاعه کمونیسم، در سال های جنگ سرد، به تحریک احساسات مذهبی مردم متوسل می شد. تا زمانیکه افغانستان در اشغال شوروی بود، بنیادگرایی اسلامی مذموم به شمار نمی آمد، و آدم هایی مثل اسامه بن لادن به عنوان مبارزان راه آزادی مورد حمایت دولت آمریکا بودند.

بسیاری اعتقاد دارند که حتی سقوط شاه در ایران و ظهور جمهوری اسلامی نیز بخشی از توظئه بزرگتری برای ایجاد "کمربند سبز" در مرز های جنوبی اتحاد جماهیر شوروی محسوب می شود، که در واقع با سال ها برنامه ریزی و تلاش پنهانی سی. آی. ا. میسر شد. الله اعلم! با وجود اینکه من زیاد به تئوری های توطئه معتقد نیستم، ولی خودمانیم، فکرش را بکنید، چه حکومتی می توانست بهتر از جمهوری اسلامی ریشه کمونیسم را در ایران بخشکاند؟ و آیا این مبارزه بی رحمانه جمهوری اسلامی با نیرو های چپ در ایران به نفع مردم ایران بود یا در راستای منافع آمریکا در منطقه خاور میانه؟

حزب الله هم، در واقع، یک جمهوری اسلامی کوچک است، که نتیجه خواسته یا ناخواسته سیاست های غلط آمریکا و اسرائیل در منطقه بوده است. راه مبارزه با این گروه، کشتار بی رحمانه مردم لبنان نیست. کما اینکه حمله نظامی آمریکا به ایران، راه حل مناسبی برای از میان برداشتن دولت یاغی جمهوری اسلامی نمی تواند باشد. راه مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی مذهبی، دست برداشتن از بنیادگرایی مذهبی و تغییر سیاست خارجی آمریکاست. وقتی بنیادگرایی مذهبی در آمریکا تا آنجا پیش رفته است که تدریس فرضیه تکامل داروین را به نفع خلقت شش روزه عالم به وسیله خداوند ـ ذات باری تعالی روز هفتم را استراحت فرمودند ـ از برنامه درسی مدارس حذف می شود، چطور می شود اشاعه همین نوع بنیادگرایی احمقانه را در سایر کشور های دنیا تقبیح کرد؟

همچنانکه تصاویر تلویزیونی عملیات اسرائیل در لبنان را نگاه می کنم، این سئوال در گوشه ای از ذهنم تکرار می شود که آیا آقای رئیس جمهور محافظه کار شفیق compassionate conservative آمریکا هم همین تصاویر را می بیند یا اینکه تلویزیون ایشان از کره مریخ برنامه پخش می کند؟ دلسوزی و شقفتی که محافظه کاران به دنبال نامشان عاریه می کشند، در عکس العمل به این تصاویر دلخراش، کجا رفته است؟ فرهنگ زندگی چه شد؟ آقای رئیس جمهور چطور می تواند ساکت بنشیند و ببیند که هواپیما های اف-15 و اف-16 ساخت آمریکا، لبنانیان بی گناه را به گور های جمعی می فرستند؟

لابد، البته، خدای اسرائیلی ها از خدای لبنانی ها بهتر است!

جمعه، تیر ۳۰، ۱۳۸۵

مقایسه سیب و پرتقال

عجب مقایسه ای! آقای درخشان، در وبلاگ شان، سازمان مجاهدین خلق را با حزب الله لبنان مقایسه کرده است. می خواستم در همانجا برایشان نظری بگذارم و لغزش این مقایسه را مطرح کنم. ولی از آنجا که سانسور ابراز نظر ها، در میان وبلاگ نویسان، به رغم تعهدشان به آزادی بیان، به دلایل مختلف، رایج است ـ به وبلاگ خانم آسیه امینی مراجعه کنید ـ تصمیم گرفتم به یادداشت های خصوصی و روزانه خودم پناه بیاورم و اشتباه آقای درخشان را در اینجا مطرح کنم. ضمنا طول این نوشته از حوصله بخش اظهار نطر های وبلاگ آقای درخشان خارج بود.

چقدر آدمی باید ساده گرا باشد که درکش را به مقایسه سیب و پرتقال محدود کند! لابد در مرحله بعدی توصیه این خواهد بود که پرتقال را می شود با پوستش گاز زد. شدن می شود، اما مزه اش حال آدم را به هم خواهد زد.

اولا سازمان مجاهدین یک گروه ایرانی ست که در یک اشتباه استراتژیک ـ یا تاکتیکی ـ برای فرار از کشتار جمعی اعضایش به وسیله جمهوری اسلامی، و به منظور جمع آوری مجدد نیرو هایش و تجدید قدرت مبارزه، به دشمن ـ عراق ـ پناه برد. حزب الله لبنان، اگر یک سازمان یهودی ضد اسرائیل بود که برای فرار از آزار دولت اسرائیل به لبنان ـ یا سرزمین های فلسطینیان ـ پناه برده بود، آنوقت می شد آنرا با سازمان مجاهدین خلق مقایسه کرد.

ثانیا حزب الله بخشی از ساختار قدرت دولتی در لبنان است و به شیوه ای دموکراتیک، تحت نظارت سازمان های بین المللی، وارد ساختار قدرت در لبنان شده است. بیست و پنج درصد اعضاء مجلس قانونگذار لبنان را اعضای حزب الله تشکیل می دهند. حزب الله هرگز مناطق جنوبی لبنان را به تصرف خود در نیاورده است بلکه در غیاب یک ارتش منظم ملی، برای حفظ تمامیت ارضی لبنان، با موافقت ضمنی روسای دولت لبنان، در این مناطق مستقر شده است. اکثریت قریب به اتفاق مردم لبنان، اعم از مسلمانان و مسیحیان، اذعان دارند که مقاومت جانانه حزب الله بود که باعث خاتمه دادن به اشغال بیست ساله خاک لبنان به وسیله اسرائیل گردید. اگر مصاحبه ها و اظهار نظر های نخست وزیر و رئیس جمهور لبنان را دنبال کرده باشید به وضوح خواهید دید که هیچکدامشان حزب الله را محکوم نکرده اند. نخست وزیر لبنان در مصاحبه اش با لاری کینک ـ سی. ان. ان ـ عین استدلال حزب الله در مورد آزادی دو سرباز اسیر اسرائیلی را تکرار کرد مبنی بر اینکه هزاران لبنانی زندانی در اسرائیل باید آزاد شوند. بسیاری از این زندانیان، لبنانیانی هستند که در جریان مبارزه برای اخراج اشغالگران اسرائیلی از خاک شان به وسیله نیرو های اسرائیلی دستگیر شدند، و بعد از خروج اسرائیل هرگز آزاد نشدند. مبارزه برای کسب استقلال از اشغال بیگانه، به اعتبار کلیه اندیشمندان، مبارزه ای موجه است. من باب مثال، پس از خروج نیرو های فرانسوی از الجزایر، و خاتمه اشغال این کشور، تمامی مبارزانی که در جریان درگیری ها دستگیر شده بودند، از زندان های فرانسه آزاد شدند.

ثالثا ارتباط جمهوری اسلامی با حزب الله لبنان نباید و نمی تواند موجب محکوم کردن حزب الله باشد. هرچند که جمهوری اسلامی بی تردید از حزب الله انتظار دارد که در راستای منافع ایران در منطقه گام بردارد، حزب الله در گذشته ثابت کرده است که هرگاه منافع لبنان ایجاب کند، مستقل از حامیان سوری یا ایرانی اش عمل خواهد کرد. حزب الله، پیش از اینکه یک سازمان شیعه باشد، یک گروه لبنانی ست. استفاده از منابع مالی جمهوری اسلامی و سوریه نشانه سیاستمداری رهبران حزب الله است.

رابعا ـ و این اصلا ربطی به حزب الله ندارد ـ ایالات متحده آمریکا، سازمان مجاهدین خلق را از آن روی در فهرست گروه های تروریست قرار داده است که در زمان مبارزه این سازمان با رژیم شاه، در برخی از عملیات این گروه، یکی دو نفر از اعضاء سفارت آمریکا و مستشاران نظامی آن در ایران مورد حمله واقع شدند. والا مبارزه سازمان مجاهدین علیه جمهوری اسلامی، به رغم برخی اشتباهات این سازمان، مبارزه ای جدی و موجه است، و علی الظاهر در راستای منویات آمریکا نیز قرار دارد.

خامسا تمام این حرف ها را حمل بر طرفداری من از حزب الله لبنان نفرمایید. تحریک اولیه درگیری های اخیر بی تردید از جانب حزب الله آغاز شد، اما پاسخ اسرائیل به این تحریک، که در مراحل نخستین شاید می شد با راهکار های غیر نظامی حل و فصل شود، چنان نامتناسب با ابعاد عمل تحریک آمیز بوده است که تمام کشور های دنیا ـ به جز آمریکا و خود اسرائیل ـ آنرا محکوم کرده اند.

نهایتا حزب الله باید خلع سلاح شود و قدرت نظامی باید در دست دولت مرکزی لبنان متمرکز گردد. چنانچه پس از کسب قابلیت نظامی لازم برای دفاع از مرز های کشور بوسیله دولت مرکزی، نیرو های حزب الله از پائین گذاشتن اسلحه شان امتناء ورزند، آنوقت وظیفه دولت مرکزی لبنان خواهد بود که با قاطعیت با این سازمان برخورد کند. حتی در آن زمان نیز اسرائیل نباید به خود اجازه مداخله در امور داخلی کشور مستقل لبنان بدهد.

وظعیت امروز لبنان بیشتر به اشغال کویت بوسیله صدام حسین شباهت دارد. امروز هم یک کشور مهاجم، به بهانه ای که به راحتی می توانست با مذاکره حل و فصل می شود، به یک کشور مستقل حمله کرده است. ساختار سیاسی کشوری که مورد حمله قرار گرفته است، فی الواقع به اصل مسئله تجاوز ربطی ندارد. متاسفانه لبنانی ها صاحب چاه های نفت نیستند، که اگر بودند، آنوقت برخورد آمریکا با کشور متجاوز بی تردید فرق می کرد.

پنجشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۵

باز هم پدرسالاری

هر روز که می گذرد، چهره فقر در جهان، زنانه تر می شود. زنان، فارغ از تعلق شان به این یا آن کشور یا منطقه دنیا، روز بروز بیشتر و بیشتر در گرداب فقر و فاقه گرفتار می شوند. پدرسالاری پیر، تمام نیرویش را به خدمت گرفته است تا با فقیر نگاه داشتن زنان، اتکاء تاریخی این نیمه بشریت را به جنس مذکر همچنان تداوم بخشد. در کشور های جهان سوم، رسوم کهنه و خشن، سنت های پوسیده ی دیرینه، و قوانین خشک و غیر قابل انعطاف مذهبی، زنان را در زنجیر انقیاد مردان نگاه داشته است، و نهضت های مساوات گرا، تحت تاثیر تحلیل های مردان از میزان تساوی زن و مرد، در بیراهه ای که ظاهرا قرار است به نوعی مساوات جنسی منجر شود، لیکن در واقع موجب تداوم سلطه مردان است، دست و پا می زنند.

در ایران، هنوز که هنوز است، سردمداران نهضت برابری زن و مرد ـ فمینیسم ـ نتوانسته اند از مغاک تفاوت های جسمی زنان و مردان بیرون بیایند و به این ادراک دست بیابند که تفاوت های جسمی نمی تواند و نباید باعث عدم تساوی حقوق اجتماعی و سیاسی باشد، که اگر چنین بود لابد سیاهان آمریکا نیز باید همچنان، به دلیل تفاوت جسمی شان، در قید اسارت سفید پوستان باقی می ماندند. بدبختی در این است که زنان ایرانی نام آوری را می توان مثال آورد که در قالب تلاش برای تساوی مردان و زنان همچنان به این استدلال پای بندند، و ضمن اذعان به نقش زنان به عنوان جنس ضعیف تر، به دریوزگی مساوات در آستان قدرتمند مردان می نشینند. درک و اعتقاد به برابری اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی زنان با مردان، فارغ از تفاوت های جسمی ایشان، اولین قدم در کسب مساوات است.

در آمریکا، با تمام پیشرفت هایی که در راستای تساوی زنان و مردان نسیب نهضت مساوات طلبی شده است، همچنان گروه زیادی از زنان تساوی اجتماعی با مردان را در شبیه شدن به مردان جستجو می کنند. مردان، تحت تاثیر نحوه تربیت اجتماعی شان، از کودکی یاد می گیرند که باید احساساتشان را پنهان کنند. ابراز آزادانه احساسات برای مردان عملی نکوهیده و زنانه بشمار می آید. مردان یاد می گیرند که خشونت و بی باکی صفاتی مردانه است. مردان فرا می گیرند که قدرت بدنی باید موجب برتری و تفوق باشد. و متاسفانه زنان برابری با مردان را در احراز این صفات می بینند غافل از اینکه همین صفات موجب شده است که بیش از نود و سه در صد از جمعیت زندان های آمریکا را مردان تشکیل دهند. همسانی نقش اجتماعی مردان و زنان معادل احراز مساوات برای زنان نیست، بلکه برعکس، متضمن استمرار پدرسالاری ست. در حقیقت این برداشت از نهضت مساوات طلبی زنان و مردان ـ فمینیسم ـ برداشت مردانه ای ست که پدرسالاری برای استمرار سلطه دیرینه اش از آن استفاده می کند.

نهضت مساوات طلبی وقتی می تواند ادعای کسب موفقیت و پیشرفت کند که قادر باشد صلح طلبی ذاتی، احساسات لطیف، همدردی و درک احساسات دیگران، و پرهیز از اعمال خشونت را، که در واقع خصائل زنانه هستند، حاکم بر اجتماع مردسالار امروز کند. فقط در چنین حالتی ست که مساوات واقعی میان زنان و مردان حاصل خواهد شد، و جنگ های و مناقشات خانمانسوزی که همگی حاصل خصائل وحشانه پدرسالاری ست از چهره گیتی رخت برخواهد بست. به امید آنروز!

و اما بعد! یک مدت طول کشید تا آقای عبدی به اشتباه بالا رفتن از دیوار سفارت پی ببرد! حالا هم لابد یک مدت طول خواهد کشید تا متوجه شود که هر نوع عملی از بی عملی بهتر است. انتقاد های عبدی را از روش اکبر گنجی در اینجا بخوانید.

چهارشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۵

لبنان

آمریکا همچنان بی اعتنا به حملات هوایی بیروت و گلوله باران مناطق جنوبی لبنان در کناری نشسته است تا شاید اسرائیلی ها، آنطور که ادعا می کنند، بتوانند در مدت زمان کوتاهی، حزب الله را به زانو در آورند. نخست وزیر لبنان، امروز، اسرائیل را به انجام وحشیانه ترین عملیات نظامی در لبنان متهم کرد. و سرانجام، در اقدامی که من چند روز قبل پیش بینی کرده بودم، ارتش اسرائیل وارد مناطق جنوبی لبنان شد.

آیا اسرائیل خواهد توانست به هدف خلع سلاح و تضعیف حزب الله، به نحوی که دیگر خطری از جانب این سازمان متوجه اسرائیل نباشد، دست بیابد؟ هزینه ای که لبنان باید برای دست یازی اسرائیل به این هدف بپردازد چه میزان خواهد بود؟

برخی حزب الله را سازمان یافته ترین گروه تروریستی جهان می دانند و معتقدند که این سازمان، اگر زیاد تحت فشار قرار بگیرد، قادر خواهد بود علیه اهدافی در خاک ایالات متحده و اروپا دست به عملیات تروریستی بزند.

یکی از اقداماتی که آمریکا و اسرائیل از دولت لبنان انتظار دارند خلع سلاح حزب الله و جایگزین کردن آن به وسیله نیرو های ارتش لبنان است. آیا در حالیکه نیمی از نیرو های ارتش ضعیف لبنان را شیعیان تشکیل می دهند، چنین اقدامی از جانب دولت اصولا شدنی است؟

نو محافظه کاران آمریکایی، که بدون قید و شرط از هر اقدام اسرائیل دفاع می کنند، بر اساس کدام اطلاعات و کدام داده های عینی ادعا می کنند که اسرائیل قادر خواهد بود سازمان حزب الله را از صحنه قدرت در لبنان خارج سازد؟ آیا اینبار نیز اطلاعات آمریکایی ها و دوستان تند رو و افراطی شان در اسرائیل مثل همان اطلاعاتی ست که به اشغال عراق به وسیله آمریکا منجر شد؟

اسرائیل ممکن است تمام خاک لبنان را نیز به اشغال خود در آورد. ولی بی شک مجددا با مقاومت مردم لبنان ـ و نه فقط شیعیان و اعضاء حزب الله ـ مواجه و ناگزیر به ترک لبنان خواهد شد. اشغال گران همواره هدف خوب و موجهی برای نیرو های مقاومت ملی هستند.

ابعاد فاجعه انسانی ناشی از حمله اسرائیل به لبنان وسیع تر از آن است که در روز های اول تصور می شد. امروز سازمان ملل اعلام کرد که تا این لحظه نزدیک به نیم میلیون از مردم لبنان ناگزیر به ترک خانه و کاشانه شان شده و به مناطق شمالی لبنان یا به خاک سوریه پناه برده اند. این در حالی ست که کل جمعیت لبنان بیش از چهار میلیون نیست.

راستی، ضمن محکوم کردن عملیات نظامی اسرائیل در جنوب لبنان که موجب مرگ و بی خانمانی بسیاری از مردم بی گناه لبنان شده است، فراموش نکنیم که در سال های اخیر صد ها نفر از مردم بی گناه اسرائیل در حملات "استشهادی" تروریست های فلسطینی و شاید اعضای همین سازمان حزب الله به قتل رسیده اند. این ها هم اطفال، زنان، و مردان بی گناهی بوده اند که جز حضور همزمان با یک تروریست در یک محل هیچ تقصیر دیگری نداشته اند.

اینجا، در اسپوکن، گرما بیداد می کند. امروز دمای هوا نزدیک به صد درجه فارنهایت بود. روز های آینده قرار است از این هم گرم تر باشد. نمی دانم بنفشه ها و اطلسی هایم چقدر بتوانند این همه گرما را تاب آرند. خوشبختانه تابستان اسپوکن معمولا زیاد طولانی نیست. پارسال تا اواسط سپتامبر، اطلسی ها همچنان گل می دادند.

راستی آخرین خبر هم اینکه جورج بوش لایحه ای را که سنای آمریکا برای تخصیص بودجه دولتی به تحقیقات در زمینه یاخته پایه stem-cell research تصویب کرده بود، وتو کرد. یاخته پایه از سلول نطفه به دست می آید و آقای بوش که خود را بانی و حامی فرهنگ زندگی می داند ادعا می کند که این تحقیقات باعث از بین رفتن سلول نطفه می شود که در واقع به مثابه قتل نفس است. تحقیقات در زمینه یاخته پایه امیدواری های فراوانی را برای ممکن شدن علاج بسیاری از امراض لاعلاج امروزی ایجاد کرده است. دانشمندان امیدوارند که این تحقیقات بزودی به علاج بیماری هایی مثل آلزایمر، پارکینسون، و فلج منجر شود. لازم به توضیح است که هزاران سلول نطفه در بانک های نطفه آمریکا، هر سال به دلیل اینکه مدت نگاهداری شان به سر آمده است، دور ریخته می شوند. این بانیان و حامیان زندگی، مردم بی گناه عراق و لبنان و فلسطین را لابد آدم نمی دانند.

سه‌شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۵

این هم تازه های امروز

روز سه شنبه، غلام حسین الهام، سخنگوی دولت جمهوری اسلامی، بسته پیشنهادی شش قدرت بزرگ را به منظور شکستن بن بست گفتگو ها بر سر مسئله اتمی ایران، به عنوان نقطه آغاز مجدد مذاکرات، مثبت اعلام کرد.

این مقاله نیویورک تایمز حمایت جمهوری اسلامی از حزب الله لبنان را دارای دو جنبه می داند: منحرف کردن توجه جهانیان از بن بست مذاکرات در مورد مسئله هسته ای ایران؛ و مطرح کردن جمهوری اسلامی به عنوان یکی از نقش آفرینان موثر در صحنه سیاسی خاور میانه. به نظر نویسند این مقاله مقامات جمهوری اسلامی روی عدم احتمال حمله نظامی به ایران دست به قمار زده اند.

تونی بلر ایران و سوریه را در دامن زدن به بحران کنونی خاور میانه مقصر دانست. وی این دو کشور را به حمایت از شبهه نظامیان لبنان و نوار غزه متهم کرد و مسئولیت کشته شدن یک سرباز انگلیسی در عراق را نیر به آنها نسبت داد.

تروریست کی ست

میان تروریست و خرابکار و مبارزانی که برای آزادی مرز و بومشان از قید اشغال بیگانه تلاش می کنند، خط نازکی ست که دستگاه عظیم تبلیغاتی آمریکا مدتها ست تمام هم و غم اش را معطوف مخدوش کردن آن کرده است. سال ها طول می کشد تا مردان و زنانی که برای بیرون کردن اشغالگران فرانسوی از خاک الجزایر شجاعانه جان خود را فدا کردند، در اذهان مردم به خرابکار و تروریست مبدل شوند. هنوز که هنوز است، حتی آمریکائی ها هم، خلبانان ژاپنی را که با هواپیما هایشان به داخل دودکش ناو های جنگی آمریکایی شیرجه می رفتند، مظهر شجاعت و میهن پرستی می دانند.

مسلما تا زمانیکه اعضای حزب الله لبنان برای اخراج اشغالگران اسرائیلی یا آمریکایی از خاک لبنان مبارزه می کردند، اتلاق عنوان تروریست به ایشان، ناعادلانه و نادرست به نظر می آمد. آیا به صرف اینکه حزب الله لبنان نزدیک به سیصد تن از سربازان آمریکایی مستقر در لبنان را در یک عملیات "استشهادی" به هلاکت درآورد، می شود آنرا یک سازمان تروریستی بدانیم؟ آیا مبارزه با سربازان اسرائیلی حزب الله را خرابکار و تروریست می کند؟

شاید تفاوت میان خرابکار و مبارز راه آزادی در انتخاب هدف باشد. در مبارزه با اشغالگران، کلیه اهداف نظامی و یا اهدافی که دارای ارزش نظامی هستند، اهداف موجه به حساب می آیند.

چرا راه دور برویم؟ سازمان مجاهدین خلق خودمان به وسیله جمهوری اسلامی به عنوان یک گروه تروریست و خرابکار معرفی شده است. آمریکائیان نیز با توجه به مبارزه این سازمان علیه نفوذ آمریکا در ایران، قبل از پیروزی انقلاب، و به دلیل اینکه برخی از مستشاران نظامی آمریکا در ایران بوسیله این سازمان به هلاکت رسیدند، مجاهدین را در فهرست سازمان های تروریستی قرار داده اند. آیا حق است که سازمان مجاهدین خلق را، که در حقیقت تنها گروه و طرز فکری ست که به نحوی عملی، و نه فقط در شعار و حرف، با جمهوری اسلامی مبارزه کرده است، یک گروه خرابکار بدانیم، و تمام مبارزات و فداکاری های این سازمان را تخطئه کنیم؟

نمی دانم آیا می شود بحثی را در این زمینه آغاز کرد؟ خرابکار و تروریست کی ست و در کجا مبارزان راه آزادی از خرابکاران جدا می شوند و فاصله می گیرند؟ تروریست های دولتی چه کسانی هستند؟

دوشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۵

منازعه غیر عربی

نتوانستم از کنار حمله های وحشیانه اسرائیل به مردم بیچاره جنوب لبنان بگذرم و آنرا به حساب درگیری اسرائیل و جمهوری اسلامی بگذارم. در آمریکا تمام تلاش دولت نو محافظه کار بر این متمرکز شده است که این درگیری را از حالت منازعه اعراب و اسرائیل خارج کند، و آنرا به عنوان یک مناقشه غیر عربی معرفی کند: منازعه ایران و اسرائیل.

درگیری مستقیم حزب الله با اسرائیل ممکن است بطور موقت توجه جهانی را از بحران ایران و تلاش جمهوری اسلامی برای کسب قابلیت هسته ای منحرف سازد، اما در بلند مدت موجب تضعیف حزب الله و تحلیل نیرو های آن می شود و در واقع میزان نفوذ جمهوری اسلامی در لبنان را کاهش می دهد. درست با این هدف است که اسرائیل موجودیت حزب الله را هدف قرار داده است و به بهانه پایان دادن به تحریک ایران، به سخت ترین و سبعانه ترین حملات علیه این سازمان و مردم بی گناه جنوب لبنان دست یازیده است.

هرچند که ظاهرا حملات ارتش اسرائیل به جنوب لبنان در رسانه های غربی به عنوان عکس العمل به کشته و ربوده شدن سربازانش به وسیله نیرو های حزب الله، از داخل خاک اسرائیل، منعکس شده است، معهذا به عقیده برخی از تحلیل گران، این کشور از مدن ها پیش چنین تهاجمی را در دستور کار خود قرار داده، و تنها در پی به دست آوردن بهانه ای برای اجرای آن بود. وجود حزب الله در جنوب لبنان، همواره خطری برای مناطق شمالی اسرائیل بشمار می رفت، و اسرائیل مترصد فرصتی بود که این سازمان شبهه نظامی را، که روز به روز در لبنان از مقبولیت بیشتری برخوردار می شود، مورد حمله قرار دهد. حزب الله اخیرا از پیله یک سازمان نظامی خارج شده است و با کسب نزدیک به بیست و پنج درصد از کرسی های مجلس نمایندگان لبنان به نیروی سیاسی پرقدرتی تبدیل شده که می تواند بر تصمیم های سیاسی دولت اثر بگذارد.

از آنجا که دموکراسی وقتی خوب است که نیرو هایی که به شکل دموکراتیک و در انتخابات آزاد انتخاب شده اند، طرفدار آمریکا و اسرائیل باشند، حزب الله هم مشمول این اصل واقع شده است و به رغم پیروزی هایش در صحنه سیاسی لبنان، که نشان دهنده خواست گروهی از مردم لبنان است، چون در راستای منافع آمریکا قرار ندارد، باید از میان برداشته شود. مهم هم نیست که در این میان چه تعداد از مردم بی تقصیر لبنان به خاک هلاکت بیافتند. آمریکائی ها به این می گویند تلفات جانبی.

در این مورد، این مقاله را در تایمز مالی بخوانید. تایمز مالی اینبار مثل اینکه از دستش در رفته است، والا از این نوع حرف ها در این جریده نسبتا شریفه کم پیدا می شود.

گنجی و امیدواری

در نگاهی که در چند روز گذشته به وبلاگ های مختلف داشته ام، یک نگرانی مشترک را در اغلب آنها به وضوح دیده ام. مسافرت های گنجی به این سو و آن سوی جهان و ملاقات های او با مخالفان جمهوری اسلامی، از فرقه ها و دسته ها و طرز فکر های گوناگون، به این دلواپسی دامن زده است که شاید زمام نهضت مبارزه منفی گنجی از دست وی خارج شده و این نهضت دچار واسطه گری شده باشد. گروه ها و افراد گوناگون، مشخصا سعی دارند با تظاهر به نزدیکی و قرابت به گنجی خود را شریک نهضتی بدانند که شجاعت وی موجب آغاز آن شده است. اینکه گنجی چقدر به این یا آن روی خوش نشان داده باشد به زودی معلوم خواهد شد. ولی نگرانی من بیش از اینکه ناشی از اتحاد هایی باشد که احتمالا گنجی با برخی گروه ها و اندیشه ها ایجاد خواهد کرد، معلول امیدواری بزرگی ست که گنجی به وجود آورده است. من، مثل بسیاری دیگر از ایرانیان، چه در داخل و چه در خارج از ایران، به غریقانی می مانیم که در واپسین لحظه ها، به هر تخته پاره ای به امید نجات و رهایی از قلزم هولناکی که در آن گرفتار شده ایم، چنگ می اندازیم. بیست و دو میلیون غریق، به دنبال امیدی عبث، به خاتمی رای دادیم. از ابتدا همه می دانستیم که خاتمی هرگز پیام آور هیچگونه تغییری نمی تواند باشد. دلمان را به این خوش کردیم که خاتمی به جای نعلین، کفش بدون بند به پا می کند. فراموش کردیم که او هم آخوندی ست از تبار دیگر ملا ها. فراموش کردیم که خاتمی هرگز نمی تواند مرتکب عملی بر خلاف منافع جمهوری اسلامی شود، چه اگر می شد مصداق "یکی بر سر شاخ و بن می برید" می شد. امید عظیمی که "نهضت" خاتمی به وجود آورد مثل حبابی ترکید و نتیجه اش روی آوردن مردم ناامید به اولین ابلهی شد که با شعار بهتر کردن وضع اقتصادی شان پای به میدان گذارد. ضربه بزرگی که به تلاش دموکراسی خواهی مردم ایران وارد شد این بود، یکی بعد از دیگری، از شورا های شهری تا مجلس و ریاست جمهوری، با همان اسلحه ای به تسخیر محافظه کاران مرتجع درآمد که اصلاح طلبان آنرا بزرگترین و موثر ترین حربه خود می دانستند: رای آزاد مردم.

بیم من از امید بزرگی ست که گنجی با شعار آشتی دادن اسلام با مبانی دموکراسی و حقوق بشر ایجاد کرده است. این همان انتقادی ست که من به شیرین عبادی وارد می دانم. هرکه حتی ذره ای با اسلام ـ و اصولا مذهب ـ آشنایی داشته باشد، به سادگی می تواند به تضاد بنیادی میان مفاهیم اسلامی و مبانی حقوق بشر پی ببرد. اسلام یعنی "تسلیم" بدون قید و شرط. چطور می شود آدمی در عین تسلیم بی قید و شرط به یک طرز فکر، از اندیشه ای که سراپا مغایر با آن است پیروی کند؟

شعله سعدی که به آمریکا آمده و "رهبر فرزانه" را مورد انتقاد قرار داده بود، همین افرادی که الآن با اعتصاب غذا و تظاهرات دور اکبر گنجی گرد آمده اند، آن روز ها شعله سعدی را احاطه کرده بودند. یادم می آید آنروز ها هم امیدواری بزرگی در گروه های مخالف جمهوری اسلامی به وجود آمده بود که گویا این بابا خواهد توانست پایه های جمهوری اسلامی را به لرزه درآورد. شعله سعدی به ایران برگشت، یک دو روزی را در حبس گذراند، یک "گه خوردم نامه" امضاء کرد، و حالا دارد در جوار سعدی از برکات بیعت دوباره اش با جمهوری اسلامی استفاده می کند، و به ریش تمام کسانی که دل امید به وی بسته بودند، می خندد.

من گنچی را خیلی دوست دارم. راستش شاید آنچه در فوق نوشته ام ـ هرچند که ممکن است انعکاس واقعیت باشد ـ بیشتر بازتاب امید فراوانی باشد که شخص من به گنجی بسته ام. هیچ دلم نمی خواهد این امید بازیافته نیز مثل انتظاری که از آن آخوند خوش لباس داشتم، همچون شبنم یک صبحگاه تابستانی، با نخستین اشعه آفتاب بخار شود. تمام کسانی که مثل من، در آرزو ها مان با ظلم و ستم جمهوری اسلامی مبارزه می کنیم، و در واقعیت جز در مصاف با "آسیاب های بادی" هرگز در هیج جدال جدی ای درگیر نشده ایم، بی اختیار شجاعت گنجی را تحسین می کنیم. گاه این ستایش موجب می شود که از سایر وجوه نهضتی که گنجی آغاز کرده است دربمانیم. در حالیکه مبارزه منفی ممکن است در برخی شرایط موثر باشد، آیا عمده کردن آن به عنوان تنها راه مبارزه نمی تواند ارائه نوعی خاطرجمعی به جمهوری اسلامی باشد؟ نمی دانم شاید هم نباشد. به نظر من هیچ راهی نباید به عنوان تنها راه موجود مطرح شود. همه راه ها را باید باز گذاشت. از تمام نیرو های مخالف را باید استفاده کرد. اصل دموکراسی خواهی این را طلب می کند که از گروه های سلطنت طلب گرفته تا جبهه ملی و مجاهدین خلق و چریک های فدائی در کنار نیرو های مذهبی، در ائتلافی که به شیوه ای دموکراتیک تصمیم می گیرد و اقدام می کند، متحد شوند، و با استفاده از کلیه شیوه ها، اعم از مبارزه منفی یا جنگ مسلحانه، به مبارزه با حکومت ظلم و ستمی که ایران را در برابر تمام ممالک آزاد دنیا قرار داده است و هر صدای آزادی طلبی را در نطفه خفه می کند بپردازند.

یکشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۸۵

امروز

پس از پایان جنگ 1982 لبنان، سازمان ملل متحد، به کرات خواستار خروج تمامی نیرو های بیگانه از جنوب لبنان شده است. خروج تحریک گران خارجی شرط اصلی برقراری صلح در مرز میان لبنان و اسرائیل است.

دنباله این مقاله را ـ به زبان انگلیسی ـ در اینجا بخوانید. در این مقاله تلاش جمهوری اسلامی برای احراز مقام رهبری خاور میانه مورد بحث قرار گرفته است.

وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی اعلام کرد که ارجاع مجدد پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل موجب توقف مذاکرات با اتحادیه اروپا خواهد شد.

در این مقاله در تایمز مالی، ویلیام کریستال استدلال کرده است که جنگ فعلی لبنان و اسرائیل با سایر منازعات اسرائیل و اعراب متفاوت است. کریستال ـ از نو محافظه کار های دو آتشه ـ ادعا کرده است که طرفین این مناقشه جمهوری اسلامی و اسرائیل هستند و لذا جورج بوش باید به تل آویو سفر کند و پشتیبانی اش را از اسرائیل به صراحت اعلام دارد. مقاله جالبی ست. حتما بخوانید.

آژانس اطلاعات و اخبار روسیه از قول ولادیمیر پوتین اعلام کرده است ایران باید تشویق شود تا به نحوی مثبت در مناسبات خاور میانه اثر بگذارد. نه به شوری مقاله ویلیام کریستال و نه هم به این بی نمکی! این پوتین کم مانده است جورج بوش را کچل کند!

باز هم یک مقاله دیگر از تایمز مالی: آیت الله علی خامنه ای ـ همان رهبر فرزانه خودمان ـ روز یکشنبه اظهار داشت که به رغم درخواست های آمریکا و اسرائیل برای خلع سلاح حزب الله لبنان، این سازمان اسلحه را بر زمین نخواهد نهاد. آدم می ماند که حرف های رهبران جمهوری اسلامی را باور کند یا دم خروس را! ضمنا این جمله آخر از مقاله تایمز مالی نبود.

به دنبال فراخوان اکبر گنجی، مخالفان جمهوری اسلامی در آمریکا به روزه سیاسی سه روزه شان ادامه می دهند. اکبر گنجی چهل و هفت ساله، که در پی چند روز اقامت در لندن، مجددا به ایالات متحده سفر کرده است، با ستایشگرانش در ساختمان داگ همرشولد، در مقابل مقر سازمان ملل در نیویورک دیدار کرد.

●●

پس نوشت: من حقیر کمتر از قطمیر ـ البته ممکن است اشتباه کرده باشم ـ روزه سیاسی را به منظور وارد آوردن فشار به رهبران جمهوری اسلامی برای آزاد ساختن زندانیان سیاسی چندان موثر نمی دانم. اعتصاب غذای آقای گنجی، تا زمانیکه در حبس جمهوری اسلامی به سر می برد، باعث تمرکز توجه جهانیان که نگران سلامت وی بودند، شد. والا جمهوری اسلامی به بیضه اش هم حساب نمی کند ـ ببخشید ـ که من در اسپوکن فزرتی ـ حالا اسپوکن نه، سی آتل ـ سه روز گرسنگی بکشم. گمان کنم الآن نشسته اند دارند و به ریش روزه بگیران می خندند. شاید فرستادن نامه الکترونیک یا غیر الکترونیک ـ بقول بعضی ها حلزونی ـ به مقامات جمهوری اسلامی موثر تر باشد. اگر صد ها هزار ایرانی مقیم خارج از کشور، در یک روز و یک ساعت، همه باهم به رهبر فرزانه نامه الکترونیکی بفرستند، حد اقلش این است که شاید وب سایت مبارکشان چند ساعتی مختل شود. این کار کاملا شدنی ست و قابل تکرار. می شود ماهی یک بار، در یک روز و یک ساعت، باز اینکار را تکرار کرد. اگر کاری از پیش نبرد، لااقل مثل وزوزی مزاحم، آقایان را ناراحت خواهد کرد. نمی دانم؛ آن ها که بیشتر به کامپیوتر آشنایی دارند باید میزان تاثیر چنین عملی را بررسی کنند و اگر، آنطور که من تصور می کنم، احتمال نوعی عمل ایضائی را در آن می بینند، این پیشنهاد را دنبال کنند. یا الله!

شنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۵

تظاهرات

خب، نمی دانم از کجا شروع کنم؛ اولا از بخت بد از صبح علی الطلوع، همین امروز که قرار بود جلوی مرکز خرید اسپوکن دست به تظاهرات یکنفره بزنم، گلاب به روتان، سخت دچار بیرون روی شدم. اسهال گرفتم. نه، خنده ندارد. تا ساعت دو بعد از ظهر، بالاخره به ضرب دو سه تا قرص ایمودیوم، حالم کمی بهتر شد. سر ساعت پنج جلوی مرکز خرید بودم. با زحمت جای پارک پیدا کردم و تازه داشتم پلاکاردم را از داخل ماشین در می آوردم که یکی از ماموران محافظ مرکز خرید دوان دوان جلو آمد که، "می دانم که از شهرداری اجازه دارید. به ما هم اعلام کرده اند. اما بعضی از فروشندگان اعتراض کرده اند و قرار شده است جلوی در پشت مال موضع بگیرید." در پشت مال روبروی پارک شهر اسپوکن است. بد جایی هم نیست. خدا را شکر که هنوز توی پارکومتر پول نریخته بودم. دور زدم و رفتم جلوی در پشتی مال پارک کردم. زیر سایه یک درخت، در پیاده رو، موضع گرفتم و پلاکاردم را به درخت تکیه دادم.

I am demanding the immediate release of the Iranian political prisoners held in the prisons of the Islamic Republic of Iran. To help, send an email to: info@leader.ir. Simply write, “Free the political prisoners.”

عکس العمل ها خیلی جالب بود: یک عده ایران Iran را با عراق Iraq اشتباه گرفته بودند و خیال می کردند که من دارم برای آزادی زندانیان زندان های عراق و گوانتاناموبی تظاهرات می کنم. هر بار باید دو ساعت به این الاغ ها توضیح می دادم که ایران و عراق دو کشور متفاوت هستند. یک عده توریست ژاپنی، نزدیک پانزده نفر، تا دقیقه آخر حضورم در خیابان پهلویم ماندند، و با اشتیاق به حرف هایم گوش دادند. تعداد معدودی آمریکایی هم به مسئله علاقه نشان می دادند، اما اغلب یا اصلا جلو نمی آمدند و جواب سلامم را نمی دادند، یا اینکه دقیقه ای می ایستادند و بعد راهشان را می گرفتند و می رفتند. چند نفری هم نشانی الکترونیکی رهبر فرزانه را نوشتند. (راستی، داشتن نشانی الکترونیک برای آخوند ها مثل بنز سواری شان است. اصلا با محافظه کاری همخوانی ندارد.)

این آمریکایی ها، مثل اینکه بویی از "بنی آدم اعضاء یک پیکرند" نبرده اند. از روزنامه و تلویزیون هم خبری نشد. یکی هم در این میان داد زد که "چرا بر نمی گردی کشور خودت؟ فکر نمی کنی خیلی از جنگل دور شده ای؟" حالا که فکرش را می کنم تظاهرات توی خیابان کار درستی نبود. دوشنبه یا سه شنبه می روم توی کالج اسپوکن بساط می کنم. در ترم گذشته دو تا کلاس در این کالج درس می دادم. محیط خوبی دارد. بی تردید خیلی بیشتر همدردی نشان خواهند داد.

خبر هم امروز فراوان بود، اما بین اسهال و تظاهرات، وقتی برایم نماند که به اخبار بپردازم. انشاءالله فردا!

جمعه، تیر ۲۳، ۱۳۸۵

علف های هرز

منوچهر متکی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، خواستار دخالت سازمان ملل برای توقف "جنایت رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان شد."

احمدی نژاد در تاریخ بیست و پنجم جولای، برای دیداری سه روزه راهی تاجیکستان می شود. مسائل افغانستان و قاچاق مواد مخدر در دستور گفتگو های رئیسان دو دولت قرار دارد.

مقاله ای در یو. اس. ای. تودی USA Today به قلم ریچارد به نه دتتو Richard Benedetto این سوال را مطرح می سازد که چگونه است که شورای امنیت سازمان ملل بی معطلی برای محکوم کردن حمله اسرائیل به نوار غزه و جنوب لبنان دست به اقدام می زند، در حالیکه در رسیدن به زبان مشترکی برای صدور قطع نامه علیه جمهوری اسلامی یا کره شمالی این چنین درنگ نشان می دهد؟

در روز پنجشنبه شورای امنیت در قطعنامه ای اسرائیل را به دلیل به مخاطره انداختن جان افراد غیر نظامی در حمله به نوار غزه محکوم کرد. آمریکا بلافاصله این قطعنامه را وتو کرد.

در آمریکا و در کشور های غربی، این باور که ایران و سوریه، به دنبال کسب نفوذ بیشتر در منطقه، حزب الله را به ربودن دو سرباز اسرائیلی ترغیب کرده اند، به شدت قدرت یافته است. این دو سرباز درحالی ربوده شدند که اختلافات دو کشور تندرو منطقه، سوریه و ایران، با غرب رو به افزایش گذاشته است.

گروه های هوادار حقوق بشر جمهوری اسلامی را برای آزادی زندانیان سیاسی تحت فشار قرار داده اند. این مقاله هرالد تریبیون را در مورد اعتصاب غذای سه روزه مورد حمایت اکبر گنجی در اینجا بخوانید.

●●

خبر زیاد است اما چمن حیاط خیلی بلند شده است، و باغچه ها هم باید از علف های هرز پاک شوند، درست مثل جمهوری اسلامی که در آن علف های هرز مانع رشد گل ها شده اند. امسال گل های اطلسی و بنفشه هایم از هرسال زیبا تر شده اند. بار ها خواسته ام عکسی از آنها بگیرم و در وبلاگم بگذارم. شاید هم اینکار را بکنم!