دوشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۶

دیکتاتوری علمی

در تعریف دموکراسی معمولا گفته می شود که نوعی از حکومت است که از مردم برخاسته و در خدمت مردم است. دموکراسی علی القاعده تبلور رای و خواسته اکثریت مردم است. حکومت های کمونیستی اغلب با استناد به اینکه منافع اکثریت مردم یعنی کارگران و کشاورزان را در برابر اقلیت کارفرمایان و صاحبان سرمایه تضمین می کنند، خود را دموکراتیک می دانند. به همین دلیل است که تقریبا تمام کشور های کمونیستی سابق، و معدود حکومت های کمونیستی ای که در برابر هجوم سرمایه داری جهانی دوام آورده اند، همچنان واژه دموکراتیک را در کنار نام خود یدک می کشند: جمهوری دموکراتیک خلق کره شمالی، جمهوری دموکراتیک چین، جمهوری دموکراتیک ویتنام...

بعد از انقلاب، تا مدتها، خمینی، برای توجیه وجاهت حکومت جمهوری اسلامی، به آراء مردم استناد می کرد. در اولین سخنرانی اش، در بهشت زهرا، خمینی اعلام کرد که با استناد به آراء اکثریت مردم که با تظاهرات چند میلیونی شان خواستار عزل شاه و نخست وزیر منصوب وی شده بودند"من دولت تعیین می کنم؛ من توی دهن این دولت می زنم." به رغم اینکه بعد ها خمینی دموکراسی و ملی گرایی را به عنوان شعارهای دشمنان اسلام و امت اسلامی معرفی کرد، در تمام مقاطع، حکومت جمهوری اسلامی تلاش کرده است با آوردن جمعیت های میلیونی به خیابان های شهر های بزرگ، به سیاست ها و خط مشی هایش جنبه مردمی ببخشد و آنها را ناشی از رای و خواست مردم جلوه دهد. پیش از انقلاب اسلامی، شاه هم سعی می کرد اراده حکومتش را ناشی از اراده اکثریت مردم قلمداد کند و چه بسا که در برخی از مقاطع فی الواقع سیاست های حکومت با خواست اکثریت مردم منطبق می شد.

به گواهی تاریخ، اغلب حکومت های کمونیستی ناشی از اراده توده های عظیم مردمی بوده اند که از ظلم و ستم اقلیت صاحبان سرمایه به ستوه آمده بودند. در اینکه اکثریت مردم روسیه علیه حکومت تزاری جابر به پا خواستند و نظام کمونیستی را جانشین آن کردند شکی وجود ندارد. توده های عظیم کشاورزان و کارگران چینی که اکثریت مردم چین را تشکیل می دادند، در مقابل حکومت دست نشانده خارجیان، که مدافع منافع اقلیت کوچکی از زمینداران و سرمایه داران،بود، قیام کردند و سرانجام ایشان را از خاک چین بیرون راندند. توده مردم ویتنام در برابر اشغال خارجی و نمایندگان دست نشانده خارجیان در مملکتشان به دفاعی جانانه دست زدند که در تاریخ کم نظیر است و نهایتا ایشان را به پایان دادن اشغال وادار ساختند. مردم کوبا با انقلابی که تبلور خواست اکثریت ایشان بود، از زمینداران بزرگی که توده های عظیم کشاورزان و کارگران کوبایی را در برابر دستمزد های ناچیز به کار طاقت فرسا در مزارع تنباکو و نیشکر واداشته بودند، خلع ید کردند و حکومتی را به منصه قدرت نشاندند که نماینده بیشترین تعداد جمعیت این کشور بود. در کشور خودمان، جمهوری اسلامی با رای اکثریت مردم به قدرت دست یافت و حتی دشمنان قسم خورده این حکومت هم نمی توانند انکار کنند که لااقل در بادی امر، جمهوری اسلامی منعکس کننده اراده اکثریت مردم ایران بوده است که ضمن مردود دانستن خودکامگی و فساد نظام شاهنشاهی، خواستار حکومتی بودند که مدافع منافع مادی و معنوی ایشان باشد.

لذا برعکس رژیم هایی که با یک کودتای نظامی به قدرت می رسند، تمامی حکومت هایی که از دل یک انقلاب مردمی زاده می شوند و یا با رای آزاد اکثریت مردم به منصه قدرت می رسند، خاستگاهی مردمی دارند، و اتلاق عنوان دموکراسی به ایشان از منطق به دور نیست. اشکال کار این است که بسیاری از این حکومت ها پس از به دست گرفتن اهرم های قدرت به یمن آراء اکثریت مردم، تمام هم و غم و امکانات مادی مملکت را به خدمت محکم کردن پایه های قدرتشان می گیرند و از هیچ تلاشی برای دائمی کردن سلطه شان فرو نمی گذارند. به ونزوئلا نگاه کنید: هوگو شاوز با رای اکثریت مردم به قدرت رسیده است. پیداست که به رغم تمام فشار ها و تبلیغات آمریکا، مردم ونزوئلا از سیاست های وی پشتیبانی می کنند. متاسفانه از قرائن پیداست که این دولت منتخب مردم، اخیرا به اقداماتی برای سرکوب مخالفانش دست یازیده است. تعطیل یکی از رادیو های مخالف که چندی پیش به دستور هوگو شاوز صورت گرفته است از نشانه های این سیاست تحکیم قدرت وسرکوب مخالفان است. حکومت های کمونیستی به استناد اینکه مدافع منافع اکثریت هستند، برای ممانعت از بازگشت صاحبان سرمایه و عوامل سرمایه داری، به دیکتاتوری متوسل می شوند و با استفاده از عنوان دهن پر کن "دیکتاتوری پرولتاریا" سعی می کنند به این خودکامگی مشروعیت بخشند. جمهوری اسلامی هم، که به وضوح با رای اکثریت قاطع مردم ایران به قدرت دست یافته بود، پس از مدتی، به بهانه تداوم بخشیدن به حکومت الهی و به انگیزه اجرای احکام خدا و قرآن، به سرکوب اقلیت ها پرداخت، و پایه های خودکامگی و استبدادش را تحکیم بخشید. اگر استدلال کمونیست ها برای برقراری دیکتاتوری بر جلوگیری از بازگشت سرمایه داران استوار است، منطق جمهوری اسلامی و سایر حکومت های مذهبی، بر اجرای احکام الهی تکیه می کند. و چه کسی ست که بتواند در برابر رای خدا و پیغمبر قد علم کند؟ بدینسان حکومت هایی که یک روزی منعکس کنند رای اکثریت مردم بوده اند و به راحتی می توانستند عنوان دموکراسی و مردم سالاری را یدک بکشند، به دلیل بی توجهی عامدانه به این حقیقت که رای مردم می تواند بعد از مدتی تغییر کند، پس از چندی به سیاه ترین انواع استبداد مبدل می شوند.

در آمریکا، سرمایه داری حاکم در کار بر قرار ساختن نوعی دیگر از دیکتاتوری است که علی الظاهر شباهتی به نمونه های سنتی حکومت های استبدادی ندارد. این نوع دیکتاتوری، با توسل به آخرین دستاورد های علوم جامعه شناسی و روان شناسی، تمام تلاشش را بر یک شکل و یکنواخت کردن خواسته های افراد اجتماع متمرکز می کند، به نحوی که هر خواسته و رفتار متفاوتی، به شکل ناهنجاری و رفتار غیر عادی و نا متعارف متظاهر می شود، و لذا قابل تنبیه و مجازات خواهد بود. این نوع دیکتاتوری که "آلدوس هاکسلی" به زیبایی آنرا در داستان "دنیای گستاخ نو" به ترسیم کشیده است، با استفاده از کلیه رسانه های ارتباط جمعی، به نوعی شستشوی مغزی افراد اجتماع دست می زند تا جایی که نهایتا کلیه اعضای اجتماع صاحب طرز فکر و برخوردی یکسان می شوند. در چنین شرایطی، هر صدای مخالفی به عنوان طرز فکر ضد اجتماعی با تایید اکثریت مردم مورد سرکوب قرار می گیرد. سرکوب مخالفان، در چنین "دنیای گستاخی" با توسل به شیوه های قرون وسطایی مورد استفاده در حکومت هایی مثل جمهوری اسلامی یا کره شمالی انجام نمی شود. در این نمونه دیکتاتوری، از آنجا که کلیه رسانه های گروهی در اختیار صاحبان سرمایه است، از انعکاس نقطه نظر های مخالف به نحوی نظاممند جلوگیری می شود.

یک نگاه اجمالی به امپراتوری خبری "روپرت مورداک" به وضوح استدلال فوق را روشن می سازد. این شخص که از دست راستی ترین سرمایه داران آمریکایی و طرفدار سفت و سخت "نو محافظه کاری" ست، صاحب بخش عظیمی از رسانه های گروهی آمریکا ست. بدیهی ست که تمام کسانی که در معرض خبرپراکنی امپراطوری خبری روپرت مورداک قرار دارند، به شکلی نظاممند تمایلات دست راستی پیدا می کنند. در آمریکا این افراد عموما از سیاست جنگ طلبانه دولت بوش طرفداری می کنند، از آمیختن مذهب و سیاست باکی ندارند، همجنس گرایی را ضدیت با دین و خدا بشمار می آورند، با آزادی اراده زنان برای سقط جنین مخالفت می کنند و آنرا مغایر با تعلیمات مسحیت می دانند، معمولا ذهنیتی ضد مهاجران و به شدت بیگانه گریز دارند، و بسیاری شان، در بخش انتهایی طیف راست، به وضوح دارای تمایلات نژاد پرستی هستند. بدیهی ست در نگاه این افراد، هرنوع طرفداری از مهاجران و همدردی کردن با ایشان یا قائل بودن به آزادی انتخاب برای زنان و طرفداری از حقوق همجنس گرایان، مغایر هنجار هایی ست که تلقیحات امپراطوری خبری روپرت مورداک به ایشان حقنه کرده است، و لذا، از منظرایشان، رفتار های ضد اجتماعی به شمار می آید و در حالت های افراطی قابل مجازات محسوب می شود.

برای اینکه وسعت و شعاع نفوذ امپراطوری خبری روپرت مورداک روشن شود، ذیلا فهرستی از شرکت هایی که در حوزه این امپراطوری قرار دارند، و در آن میان بنگاه خبرپراکنی فاکس، تنظیم کرده ام. اخیرا مورداک پیشنهادی نیز برای خرید شرکت "دا جونز" ارائه داده است که اگر با موافقت صاحبان فعلی این شرکت روبرو شود، بورس سهام نیویورک و روزنامه اقتصادی "فایننشل تایمز" را نیز به بنگاه های خبرپراکنی و تبلیغاتی این شخص اضافه خواهد کرد.

اشتباه نشود؛ سایر بنگاه های خبری و رسانه های گروهی آمریکایی که به روپرت مورداک تعلق ندارند، منعکس کننده اخبار و افکار مخالفان نیستند. آنها هم کم و بیش همان طرز فکر ها را اشاعه می دهند، و تنها تفاوتشان در این است که به راست میانه تمایل بیشتری دارند تا به طیف افراطی راست. به این ترتیب نویسندگان، متفکران، گویندگان، و اندیشمندانی که من باب مثال دارای تمایلات سوسیالیستی باشند، به شکلی قانونمند، متدرجا از کلیه برنامه های رسانه های گروهی اصلی آمریکایی کنار گذاشته می شوند، به حاشیه رانده می شوند، و روزبروز دسترسی به افکار و نقطه نظر های ایشان برای آدم های معمولی دشوار تر می شود. با نظرات آدم هایی مثل "نوآم چامسکی" یا "وارد چرچیل" هرگز نمی توان در رسانه های اصلی آمریکایی آشنا شد. این رسانه ها "جین فوندا" را به عنوان خائن به ملت آمریکا معرفی می کنند. "مایکل مور" در اروپا و حتی شاید در ایران بیشتر به عنوان یک کارگردان سینمای مستند شهرت دارد تا در میان آمریکائیان. مخالف این آدم ها با جنگ طلبی نومحافظه کاران به عنوان خیانت پیشگی و ضدیت با آمریکا معرفی شده است. در غیاب صدا های مخالف، قاطبه مردم آمریکا که بیست و چهار ساعت، به نحوی از انحاء، در معرض تبلیغات رسانه های گروهی قرار دارند صاحب طرز فکری یکسان و همگون می شوند و به شکلی ناخودآگاه با سایر ذهنیت ها و جهان بینی ها به مخالفت و عناد می پردازند. این نوع "دیکتاتوری علمی" شاید بدترین نوع استبداد باشد که متاسفانه در ظاهر امر به شکل دموکراسی جلوه گر می شود.

مخالفت با نوع آمریکایی دموکراسی که من آنرا "دیکتاتوری علمی" نامیده ام ـ شما اسمش را بگذارید "دیکتاتوری سرمایه داری" ـ به معنی موافقت با استبداد های مذهبی قرون وسطایی نیست. هرنوع استبدادی نطفه زوالی محتوم را در دل می پروراند و دیر یا زود روی به اضمحلال خواهد نهاد. دموکراسی و مردم سالاری نیز در بطن خویش صاحب تضاد هایی ست که آنرا در مصاف با مخالفانش آسیب پذیر می سازد. صرف تحویل دادن قدرت مردمی، متعاقب یک رفراندم آزاد، به یک دولت منتخب، آن دولت را، هرچند به مدتی کوتاه، در مقام حضانت مردم قرار می دهد. در چنین شرایطی، قانون اساسی، به عنوان تنها معیار خدمت صادقانه ماموران منتخب مردم، از نقشی حیاتی در تبیین رابطه مردم و دولتمردان برخوردار می شود.

Filmed Entertainment - News Corporation
20th Century Fox;
20th Century Fox Espanol;
20th Century Fox Home Entertainment;
20th Century Fox International;
20th Century Fox Television;
Blue Sky Studios;
Fox Searchlight Pictures;
Fox Studios Australia;
Fox Studios LA;
Fox Studios Baja;
Fox Television Studios;

Television - News Corporation
Fox Broadcasting Company;
Fox Sports Australia;
Fox Television Stations;
FOXTEL;
STAR;

Cable Television owned by News Corporation
Fox Movie Channel;
Fox News Channel;
Fox Sports Digital;
Fox Sports Enterprises;
Fox Sports Espanol;
Fox Sports Net;
Fox Sports World;
FUEL;
FX;
National Geographic Channel;
SPEED Channel;
Stats, Inc;

Direct Broadcast & Satellite Television - News Corporation
BskyB;
DIRECTV;
FOXTEL;
Sky Italia;

Magazines - News Corporation
Inside Out;
Donna Hay;
News America Marketing;
Smart Source;
The Weekly Standard;
Gemstar;

Newspapers - News Corporation
Australasian region Newspapers:
Daily Telegraph;
Fiji Times;
Gold Coast Bulletin;
Herald Sun;
Newsphotos;
Newspix;
Newstext;
NT News;
Post Courier;
Sunday Herald Sun;
Sunday Mail;
Sunday Tasmanian;
Sunday Territorian;
Sunday Times;
The Advertiser;
The Australian;
The Courier Mail;
The Mercury;
The Sunday Mail;
The Sunday Telegraph;
Weekly Times;
United Kingdom region Newspapers:
News International;
News of the World;
The Sun;
The Sunday Times;
The Times;
Times Education Supplement;
Times Higher Education Supplement;
Times Literary Supplement;
TSL Education;
United States region Newspapers:
New York Post;

Books - News Corporation
Harper Collins Publishers;
- Australia;
- Canada;
- Childrens Books;
- United States;
- United Kingdom;
Regan Books;
Zondervan;

Other Investments - News Corporation
MySpace.com Profile
Festival Records;
Mushroom Records;
National Rugby League - Australia;
News Interactive;
News Outdoor;
Nursery World;

سر آدم سوت می کشد. ملاحظه می کنید که بخش عظیمی از رسانه های گروهی و مشتقات آنها به امپراتوری روپرت مورداک تعلق دارد. حتی اگر فرض را بر این بگذارید که این آدم دارای طرز فکری انساندوستانه و عاری از حرص و آز و پول پرستی ست ـ که متاسفانه اینطور نیست ـ براحتی متوجه می شوید که چگونه مردم آمریکا در تمام مدت شبانه روز فقط با یک نقطه نظر و یک بینش و طرز فکر بمباران می شوند و از سایر شیوه های فکری و نقطه نظر ها غافل می مانند. بدینسان پس از مدتی، سایر نقطه نظر ها در نگاه مردم آمریکا نه تنها نادرست بلکه ناهنجار و غیر عادی بنظر می آیند. و البته از قدیم الایام، رفتار ها و اندیشه های نا متعارف و نامعمول، به انحاء مختلف، توسط جوامع بشری مورد سرکوب و اقع شده است. نمونه هایی مثل محاکمه گالیله که نقطه نظری متفاوت با بینش عمومی را تبلیغ می کرد، در تاریخ بشری نادر نیست. هرچند که امروز به این نمونه ها به عنوان لکه های ننگی بر تاریخ انسان نگاه می کنیم، اما متاسفانه نگاه به گذشته همیشه از اشتباه عاری است و هرگز باعث نخواهد شد که چنین خطا هایی در برخورد های آینده تکرار نشوند.

یکشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۶

مژده، مژده

استعداد عوامل جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات آن در این است که تمام عقده ها و سرخوردگی های خودشان را به مخالفانشان منعکس می کنند. در فارسی من ـ که گویا با فارسی نویسندگان امروزی خیلی فرق دارد چون من هنوز از "بحث" با واژه "گفتمان" سخن نمی گویم و "هویت" هنوز برای من به "کیستی" تبدیل نشده است ـ به این می گویند "قیاس به نفس" یعنی آنچه را که در ذات خود انسان است به دیگران نسبت بدهیم. حدود یک سال پیش، در آن زمان که هرکسی می توانست مستقیما در مورد مطالب وبلاگم اظهار نظر کند و هنوز از واسطه بررسی اولیه نظر ها و بعد انعکاس آن در وبلاگم استفاده نمی کردم، برای مدتی بخش نظرخواهی وبلاگم تبدیل شده بود به بابی برای تبلیغ سایت های اینترنتی مستحجن. با چند نفر از دوستان صحبت کردم و ضمنا با گردانندگان "بلاگ اسپات" تماس گرفتم. معلوم شد که این کار از حربه های عوامل جمهوری اسلامی است. توصیه کردند که نظر های مراجعه کنندگان وبلاگم را بعد از بررسی منعکس کنم. هرچند که مطالب من خوانندگان زیادی ندارد و بیشتر برای خودم می نویسم، با وصف این و به رغم میل باطنی ام مجبور شدم جلوی ابراز نظر مستقیم و بدون بررسی را بگیرم.

امروز عزیزی از ایران تلفن کرد که هرچه تلاش می کند وارد وبلاگ من شود، سایت دیگری باز می شود که با اخلاق نیک و عرف "اسلامی" بسیار مغایرت دارد، از آن سایت ها که جمهوری اسلامی بطور معمول پشت فیلتر قرار می دهد. برایم خیلی جالب بود. اولش فکر کردم شاید ایراد از این طرف آب باشد و ویروسی یا مرضی "بلاگ اسپات" را بیمار کرده و موجب شده باشد که آدرس اینترنتی من به "چاه خلا" وصل شده باشد. از طریق چند کامپوتر دیگر، در کتابخانه و دانشگاه، به وبلاگم متصل شدم. متوجه هیچ ایرادی نشدم. آیا ممکن است که این هم حیله جدیدی از جمهوری اسلامی باشد برای ممانعت از انکاس نظر های مخالفانش در ایران؟ هنوز پاسخی نیافته ام. اما اگر چنین باشد، به دوستانی که در ایران طالب دسترسی به سایت های پورنوگرافی و مستحجن هستند و نمی توانند از فیلتر جمهوری اسلامی عبور کنند، مژده می دهم که با مراجعه به نشانی اینترنتی من، می توانند منظورشان را عملی کنند.

اگر فرض فوق صحیح باشد، میزان بی اطمینانی و تزلزل جمهوری اسلامی به حدی نزول کرده است، که حتی نوشته های آدمی مثل من حقیر کمتر از قطمیر را نیز که شاید روزی، حد اکثر، بیست سی تا خواننده داشته باشد، به عنوان تهدیدی برای موجودیتش تلقی می کند و سعی دارد از انتشار آن جلوگیری کند.

جمعه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۶

غم این خفته چند

این روز ها چقدر با نیما حال کرده ام. شما هم لذت ببرید

می تراود مهتاب

می درخشد شب تاب

نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می شکند.

نگران با من استاده سحر

صبح می خواهد از من

کز مبارک دم او

آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر،

در جگر اما خاری

از ره این سفرم می شکند.

نازک آرای تن ساقه گلی

که به جانش کشتم

و به جان دادمش آب

ای دریغا به برم می شکند.

دست ها می سایم

تا دری بگشایم

به عبث می پایم

که به در کس آید،

در و دیوار به هم ریخته شان

بر سرم می شکند.

مانده پای آبله از راه دراز

بر در دهکده مردی تنها،

کوله بارش بر دوش

دست او بر در می گوید باخود

غم این خفته چند

خواب در چشم ترم می شکند.

جمعه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۶

سخن بگو

گیرم ندانی که چه می گویم

وقتی می گویم

که چنان از بلندای خودخواهی

به دریای تواضع آور عشق

سقوط کرده ام

که مستی هیچ باده ای

را نمی توانی مقایسه کنی

با کیف فروتنی عاشقانه ی من.

من که خدای را بنده نبوده ام

چندان غریق قلزم خونین عشقم

که تنها مگر

تو ذورقی بسازی

از استواری مهر،

و به ساحل استجابت بیاوری

مرا که همچنان

منگ سقوط در دریای عشقم.

در این زمانه ای که

زبان سرخ

سر سبز را

بی هیچ تردیدی

می دهد بر باد،

تنها وجود تو

تجسم اطمینان است؛

باش تا به خویشتم

ایمان بیاورم.

تنها کلام تو

نوید بخش شادمانی ست؛

سخن بگو، نازنین

تا از خویشتن بیخودم کنی!

سخن بگو، نازنین.