جمعه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۶

تعطیل وبلاگ حسین درخشان

من نه از سبک نوشتن آقای حسین درخشان خوشم می آید و نه با محتوای مطالبی که می نویسد موافقم. حمایت بی دریغ آقای درخشان از بخش اصلاح طلب جمهوری اسلامی ـ خاتمی و دار و دسته اش ـ به قیمت مخالفت با کسانی که از اساس با جمهوری اسلامی و انواع شکل های آمیزش مذهب و سیاست مخالفند، تا جایی پیش می رود که هر از گاه نحوه برخورد جمهوری اسلامی با آزادیخواهان در بند را نیز مجاز می پندارد. نمی دانم آقای درخشان چطور می تواند از بیت خامنه ای پول دریافت کند و در عین حال داعیه آزادیخواهی و دموکراسی داشته باشد. اینکه بگوید "می روم اروپا، پول خامنه ای را خرج می کنم و به ریشش می خندم،" چیزی از مقام جیره خواری اش کم نمی کند. آگاهی درخشان از مسائل تکنیکی مربوط به برپا کردن سایت های اینترنتی و بویژه راه اندازی وبلاگ های فارسی، وی را صاحب عنوان "پدرخوانده" وبلاگنویسی ایرانی کرده است. معهذا این احترام و اعتنائی که جمعیت وبلاگنویس ایرانی به آقای درخشان نشان داده موجب چندان غرور بی اساسی در ایشان شده است که در نوشته هایش از حواله دادن اعضای تناسلی اش به مخالفان ابائی ندارد. اما این هم مهم نیست. متاسفانه فهم و درک اجتماعی آقای درخشان هرگز متناسب با دانش فنی ایشان رشد نکرده است. اتهام های بی اساسی که آقای درخشان به مخالفانش ـ در واقع مخالفان اصلاح طلبان ـ زده است، نهایتا موجب شده است که متعاقب با شکایت یکی از همین افراد، وبلاگ ایشان به محاق تعطیل کشیده شود.

از آنجا که دستور این تعطیل بوسیله سایت میزبان وبلاگ آقای درخشان پیش از طی مراحل قانونی و اثبات ادعای شاکی در داگاه صورت گرفته است، بنظر می رسد که حق آقای درخشان برای ابراز آزادانه عقایدش مورد تجاوز واقع شده است. از این رو با وجود اینکه کلا با نقطه نظر های ایشان و شیوه نگارش اش از اساس مخالفم، به این عمل سایت میزبان ایشان معترض هستم و آنرا مغایر با اصل حق آزادی بیان و اندیشه می دانم. فکر می کنم دیگران نیز باید صدای اعتراضشان را نسبت به این اجحافی که به آقای درخشان شده است به گوش رسانه های آمریکایی برسانند. من به سهم خودم به سایت میزبان آقای درخشان ایمیل زده ام و نسبت به این اقدامشان اعتراض کرده ام.

وبلاگ جدید ـ موقت ـ آقای درخشان را در اینجا می توانید بخوانید. برای اعتراض به اقدام سایت میزبان وبلاگ آقای درخشان به این نشانی مراجعه کنید.

یکشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۶

سناتور هیلاری کلینتون

به بهانه نامزدی سناتور هیلاری کلینتون برای احراز مقام ریاست جمهوری آمریکا، باز هم از نهضت آزادی و برابری زنان ـ فمینیزم ـ می خواهم بگویم. اگر کلینتون به کاخ سفید راه پیدا کند، نخستین رئیس جمهور مونث ایالات متحده خواهد بود، اما اولین زنی نخواهد بود که در تاریخ بشر به مقام رهبری کشوری قدرتمند دست یازیده است. از مصر باستان تا امروز زنان بسیاری در مقاطع گوناگون تاریخ رهبری جوامع انسانی را به عهده داشته اند. پانزده قرن پیش از میلاد مسیح، در سرزمین مصر باستان، "هاتشب سوت" حتی قبل از دستیابی به مقام فرعونی از نفوذ و قدرت سیاسی فراوانی در میان مصریان برخوردار بود. "نفرتی تی" همسر فرعون "آخن آتن" ـ حامی "آتن" خدای یگانه ـ از چنان نفوذی در میان مصریان برخوردار بود که وقتی حمایتش را از "آتن" که خدای مورد پرستش "آخن" بود پس گرفت و به پشتیبانی از برادر ناتنی "آخن" به "آمن" یا خدای آفتاب روی آورد، "آخن آمن" ـ حامی خدای آفتاب ـ موفق به دستیابی به مقام فرعونی مصر شد. "سومارامات" به عنوان همسر و مادر چندین حکمران قدرتمند جامعه سومریان در اغلب نبرد های سومر برای دستیابی به سرزمین های بیشتر و گسترش نفوذ سومریان، دوشادوش همسر و فرزندان خود جنگید و هم او بود که "بابل" را به یکی از آباد ترین و زیبا ترین بلاد باستان مبدل ساخت. کمتر کسی از نقشی که "کلئوپاترا" ملکه مقدونی مصر در شکل گیری سیاست های خارجی و داخلی روم، قدرتمند ترین امپراطوری غرب باستان، ایفاء کرد بی اطلاع است. مناسبات نزدیک وی با "جولیوس سزار" و ازدواج سیاسی اش با "مارک انتونی" سال ها حمله رومیان به سرزمین "کارتاژ" را به تاخیر انداخت. در قرن دوازدهم "النور" ملکه انگلیسی، ابتدا با ازدواج با "لوئی هفتم" پادشاه فرانسه، موفق به بسط نفوذش در فرانسه شد، و وقتی از لوئی هفتم جدا شد و به همسری "هنری دوم" پادشاه انگلستان درآمد، از وی صاحب هشت فرزند شد که از آن میان دو تن به مقام پادشاهی انگلستان دست یافتند. "النور" تا پایان عمر به نحوی موفق، سرزمین های تخت نفوذش در شمال فرانسه را اداره کرد. داستان زنان قدرتمند تاریخ نقش آفرینان فراوانی دارد که بیان تمام آن از حوصله مطلب پیش رو خارج است. از "ژاندارک" گرفته تا ملکه "ایزابللا" در اسپانیا، ملکه "الیزابت اول" در انگلستان، "آمنه" ملکه نیجریایی سرزمین زئیر در قرن شانزدهم، "مباندا نزینگا" ملکه آنگولا در نیمه دوم قرن شانزدهم و ابتدای قرن هفدهم، ایندیرا گاندی، نخست وزیر بزرگترین دموکراسی قرن بیستم در هند، "بی نظیر بوتو" رئیس جمهور پیشین پاکستان، گلدا مایر، نخست وزیر یکی از دشوار ترین برهه های کشور نوبنیاد اسرائیل، مارگارت تاچر، نخست وزیر محافظه کار انگلستان، تا امروز که "انگلا مرکل" صدر اعظم آلمان است، و "الن جانسون سرلیف" مقام ریاست جمهوری کشور آفریقایی لیبریا را به دست دارد، رهبران زن و سیاستمداران پر قدرت مونث کم نبوده اند.

مشکل نهضت آزادی و برابری زنان دستیابی به مقامات بالای اجتماع نیست. پرسش دشواری که در برابر نهضت آزادیخواهی و برابری زنان قرار دارد این است که چگونه است که برغم دستیابی زنان به اهرم های قدرت در برهه های مختلف تاریخ، زنان همچنان از بهره بردن از منابع نادر اقتصادی و شرکت در تصمیم گیری در تعیین سرنوشت و آینده شان، به درجات گوناگون و به نسبت کشوری که در آن زندگی می کنند، محروم هستند؟ چطور است که حتی در دوره هایی که زنان رهبری سیاسی جامعه را در دست داشته اند، قدمی در راستای بهبود وضعیت اقتصادی زنان و وضع قوانینی که بتواند موجب برابری حقوقی مردان و زنان گردد برداشته نشده است؟

در ایالات متحده آمریکا، که رئیس جمهور آینده آن ممکن است یک زن باشد، علی الظاهر زنان به برابری حقوقی با مردان دست یافته اند، و امروز در تمام سطوح اجتماع و در کلیه مشاغل دوشادوش مردان به کار و زندگی مشغولند. متاسفانه این برابری ظاهری و شرکت گسترده زنان در نیروی کار با حجم واردات کارگران مهاجر برای ایفای نقش "خانگی" زنان آمریکایی، رابطه ای مستقیم داشته است. امروزه اغلب مشاغل و مسئولیت هایی که پیشتر بوسیله زنان آمریکایی احراز می شد، به انبوهی از کارگران مونث مکزیکی و آفریقایی تبار و آسیای جنوب شرقی محول شده است. زنان آمریکایی به قیمت در بند کشیدن زنان و مردان سایر کشور ها، برای انجام دادن کار هایی مثل بچه داری، خانه داری ـ کلفتی ـ ظرفشویی، پخت و پز، و غیره، علی الظاهر به درجات بالایی از برابری حقوقی و اقتصادی با مردان آمریکایی دست یافته اند، بدون اینکه درک کنند که این برابری سطحی در حقیقت به قیمت جاودانه کردن ارزش ها و معیار های پدرسالاری پیر میسر شده است. در سال دو هزار و چهار، مرکز حقوق بشر دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، مقاله ای انتشار داد که در آن کار اجباری ـ بردگی پنهان ـ در ایالات متحده مورد بررسی قرار گرفته است. بر اساس یافته های این تحقیق، قربانیان کار اجباری در آمریکا بیشتر از کشور های چین، مکزیک، و ویتنام، با حیله و فریب به آمریکا کشانده شده اند. هرچند که برخی از ایشان نیز متولد این ایالات متحده هستند. چهل و شش درصد این افراد به روسپی گری و خودفروشی مجبور شده اند؛ بیست و هفت درصد در کار های خانگی ـ کلفتی، باغبانی، و غیره ـ به خدمت گرفته شده اند؛ ده درصد به کار های کشاورزی اشتغال دارند؛ ؛ چهاردرصد بطور اجباری در کارگاه های تولیدی کار می کنند؛ و پنج درصد در رستوران ها و هتل ها ظرفشویی و خانه داری می کنند. این آمار فقط مواردی را شامل می شود که قربانیان بردگی پنهان به وسیله پلیس یا سازمان های حمایت از حقوق بشر شناسایی شده و تحت پوشش خدماتی قرار گرفته اند. در این میان متاسفانه اکثریت قربانیان را زنان و کودکان تشکیل می دهند. برخی از این زنان با انواع وعده ها و قول های زندگی بهتر از کشور های مبداء به آمریکا کشانده شده اند و در اینجا در خانه هایی به بیگاری وادار شده اند که متعلق به زنان قدرتمندی ست که خود را مدافع نهضت برابری و آزادی زنان می دانند.

هدف نهضت آزادی و برابری زنان ـ فمینیزم ـ نباید جایگزین کردن پدرسالاری ـ مردسالاری ـ با مادرسالاری ـ زن سالاری ـ باشد. دست یافتن یک زن به مقام ریاست جمهوری قدرتمند ترین و ثروتمندترین کشور دنیا، هرچند ظاهرا ممکن است گامی به پیش برای نهضت آزادی و برابری زنان بشمار بیاید، لیکن اگر بنا باشد که این رئیس جمهور مونث، همچنان مانند یک مرد حکومت را اداره کند، هیچ نوع تغییر بنیادی ای در مناسبات میان زنان و مردان پدیدار نخواهد شد. "هاتشب سوت" یکی از مقتدر ترین فراعنه مصر باستان بشمار می آید، اما این زن قدرتمند برای اینکه پایه های قدرتش را استوار سازد، دستور داده بود تا در تمام تصاویری که از وی کشیده می شد، یا مجسمه ها و کنده کاری هایی که از وی ساخته می شد، وی را در هیات مردان و با ریش بلند مجسم سازند. غالب زنان قدرتمند تاریخ نیز یا با استفاده از قساوت و بی رحمی و یا با به خدمت گرفتن حیله و خدعه و دسیسه حکومت هاشان را اداره کرده اند. استیلاجویی، قدرت طلبی، رقابت بی رحمانه برای کسب قدرت، میل بی پایان برای تحمیل اراده شخصی بر دیگران، ثروت اندوزی و استفاده از ثروت به عنوان ابزار استدام قدرت، استفاده از خشونت به منظور دست یافتن به قدرت، در تمام طول تاریخ بشریت، تا به امروز، ابزاری بوده اند که مردان برای جاودانه ساختن سلطه شان، بدون لحظه ای تردید، به خدمت گرفته اند. آیا هدف نهضت آزادی و برابری زنان، استفاده از همین ابزار در راستای دستیابی به آزادی و برابری ست؟ اگر چنین باشد، زنان ناخواسته در راهی گام بر می دارند که مقصدش جز دوام بخشیدن به سلطه مردان و ادامه پدرسالاری نخواهد بود.

گیرم که اصولا سلطه مردان بر منابع اقتصادی به زنان منتقل شود؛ گیرم که مادرسالاری ـ زن سالاری ـ جای نشین مردسالاری شود. اگر بنا باشد خشونت، سلطه جویی، قدرت طلبی، و رقابت بی رحمانه، همچنان ادامه یابد، باز هم تاریخ بشریت شاهد نسل کشی و جنگ های خانمانسوز و کوره های آدم سوزی و نژادپرستی کور خواهد بود. به زنان آمریکایی نگاه کنید: ذره ای از زن بودن در ایشان باقی نمانده است. روز به روز بیشتر به هیات و قواره مردانه در می آیند. برابری را در شبیه شدن به مردان جستجو می کنند.

متاسفانه از هم اکنون، از نحوه برخورد سناتور کلینتون در مصاحبه ها و مباحثه هایش، چنین بر می آید که وی روش مردانه را برای رسیدن به قدرت و در دست گرفتن عنان کشور انتخاب کرده است. هرچند که به لحاظ تاریخی شاید انتخاب کلینتون به مقام ریاست جمهوری گامی به پیش برای زنان آمریکا باشد، به هیچ عنوان نمی توان این پیروزی وی را شکستی برای پدرسالاری حیله گر بشمار آورد مگر اینکه کلینتون، بعد از انتخاب، در عمل ابزار پدرسالاری را رها سازد. تنها زمانی که همکاری و همفکری جانشین رقابت شده باشد، تنها وقتی که رحم و شفقت جای شقاوت و قساوت را گرفته باشد، فقط در دورانی که قناعت و تواضع جایگزین طمع و آزمندی شده باشد می توان ادعا کرد که انسان سالاری مبتنی بر آزادی و برابری تمام افراد بشر جایگزین استیلای یک قوم یا نژاد یا جنسیت بر دیگر اقوام، نژادها، و افراد شده است.