دستم را بگیر،
و با خو ببر مرا
تا سرزمین دور
تا سرزمین نور
تا پیکان رس رنگین کمان
تا تیر رس آواز پریان
تا کوچه باغ عاشقان
تا میعادگاه ماه و خورشید
تا نشئه گاه بی خبری.
با خود ببر مرا
که پیکرم از پرواز آکنده است
وجودم از کوچ لبریز است
نگاهم با درودست جوش خورده است
اشتیاق حرکت بر پا هایم علبه کرده است.
دستم را بگیر
که غربت آباد غریب آزار
سخت دلگیر است،
دلم هوای سرزمین دوست را کرده است.
با خود ببر مرا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر