یکشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۵

افتخارات ملی

هزاران جوان با استعداد ایرانی در داخل ایران هر روز به انحاء مختلف بوسیله سیاست های مرتجعانه و قرون وسطائی حکومت جهل جمهوری اسلامی از زندگی و درس و مدرسه و دانشگاه سرخورده و مایوس می شوند. هزاران ورزشکار و فهرمان ورزشی آینده، صد ها دانشمند و کاشف سال های بعد، هزاران مدیر و برنامه نویس آتی، صد ها شاعر و نویسنده و نقاش و موسیقی دان بالقوه، روزانه در بن بست حکومت ظلم جمهوری اسلامی، راه پیشرفتشان مسدود می شود. بعد، وقتی از قضای ربانی، یک ایرانی، در خارج از ایران، به موفقیتی دست می یابد، همین روزنامه ها و جراید جمهوری اسلامی، که در داخل ایران هر تلاش جوانان در راه پیشرفت را به عنوان غرب زدگی و به نشانه تهاجم فرهنگی، محکوم می کنند، یک باره فلان بازیکن تنیس، یا بهمان رئیس سازمان ناسا، یا آن دیگر فضانورد را به عنوان ایرانی معرفی می کنند و به فهرست افتخارات ملی ـ و لابد مذهبی ـ شان اضافه می کنند. این بار قرعه افتخارات جمهوری اسلامی به نام انوشه انصاری، خانم ایرانی اصلی که جزو مسافران فضانورد آمریکایی به افتخار سفر به فضا دست یافت، خورده است. بعد از آندره آغاسی که رسما ایرانی بودنش را انکار می کند، حالا لابد نوبت خانم انصاری که اعلام کند که "بابا جان، خر ما از کرگی دم نداشت."

در این مورد در وبلاگ نگاهی دیگر مطلبی خواندم که خواندنش را توصیه می کنم.

چهارشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۵

ناشکیبایی مسلمانی



مسلمان ها انگاری نوبرش را آورده اند؛ کون آسمان سوراخ شده و اسلام ناب محمدی از آن بالا افتاده پایین و هیچ کس حق ندارد کوچکترین حرفی و نظری راجع به آن بگوید که اگر بگوید مستحق جهنم است و مهدورالدم می شود و ریختن خونش حلال است. آیا اسلام ریشه ناشکیبایی فرهنگی ملت های مسلمان است؟ روزی هزار جور جوک و لطیفه راجع به مسیح و موسی می گویند و به تریش قبای کلیسا و کنیسه برنمی خورد. مجسمه کسی را هم در کوی و برزن آتش نمی زنند. کسی هم بیکار نیست که مسئله را جدی بگیرد و راه بیافتد برود توی خیابان و تظاهرات کند و خواستار عذرخواهی یا تنبیه گوینده جوک و لطیفه یا انتقاد کننده شود. اما مسلمان ها مثل اینکه منتطر بهانه باشند ـ بهانه کون گوزو نان جو است ـ گوش وا می ایستند ببینند کسی آیا در جایی حرفی راجع به اسلام یا پیامبر اسلام می زند که بریزند توی خیابان و لاستیک آتش بزنند! دست بردارید بابا جان! بخدا نوبرش را نیاورده اید! پرونده کاریکاتور های مجله دانمارکی هنوز کاملا بسته نشده، اسلام ناب محمدی، در خیابان های لاهرو و تهران و قاهره، باز دوباره برای داد و فریاد کردن سوژه گیر آورده است. خجالت بکشید!

از روشنفکر هامان تعجب می کنند که کمین کرده اند، ببینند چه کسی در کجا و کی حرفی و نظری در مورد اسلام مطرح می کنند که بروند و توی وبلاگ ها و شیپور هاشان طرف را به باد سرزنش بگیرند و انگیزه هایش را مورد تحلیل قرار بدهند. بابا جان، یارو نظرش را گفته! شما هم نظرتان را بگویید. سرزنش کردن ندارد!

کایکاتور را بالا را از یک روزنامه محلی اسپوکن کپی کرده ام. تومنی هزار تومن با کاریکاتور های نیک آهنگ فرق دارد!

یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۵

پائیز

باز جنجال رنگ،

باز غوغای باد!

خورشید خمیده قامت،

هنوز شب نرسیده،

به بستر می خزد؛

و اگر باران رحم نمی کرد،

آتشی که در دل جنگل افتاده،

درختان بیچاره را

همچون دل عاشق من

می سوخت.

این قطره های اشک را

از من دریغ نکنید!

اطلسی ها

سرمای صبحگاهی را

تاب نیاورده اند؛

چه انتظار عبثی!

مرگ اطلسی ها را

نظاره می کنم،

چونان پزشکی

که بیماری محتضر را!

ناتوانی آغاز ناامیدی ست!

فصلی دیگر آمده است،

موسمی که

در آخرین تلاش قبل از مرگ

آرامش سبز را

با آتش بازی رنگارنگ

بر هم می زند؛

"عشق پیری گر بجنبد!"

شنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۵

قصر های شنی












این عکس ها را در مرکز شهر اسپوکن با دوربین موبایلم گرفته ام. قصر های شنی، موجودات ماسه ای، مثل تمام قول ها و وعده های آزادی و خوشبختی و رفاه که از روز اول جمهوری اسلامی، قبل از هر انتخاباتی، نثار مردم خوش باور می شود و با اولین باد و باران پائیزی فرو می پاشد و از میان می رود

جمعه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۵

رفتار انسانی با اسرای جنگی

دعوای بوش و اعضای جمهوری خواه کنگره آمریکا، بر سر تفسیر کنوانسیون ژنو در مورد نحوه رفتار با اسرای جنگی بالا گرفته است. سناتور مک کین که سال ها در اسارت ویتنام شمالی بسر برده است، و در زمان اسارت مورد شکنجه و بدرفتاری واقع شده است، به شدت با نادیده گرفتن کنوانسیون ژنو از جانب آمریکا مخالف است. بوش و اعضای دولتش، منجمله دیک چینی، معاون رئیس جمهور، رایس، وزیر امور خارجه، و رامسفلد، وزیر دفاع، ادعا می کنند که ماده سه کنوانسیون ژنو گنگ و فاقد صراحت است. این ماده "هرگونه رفتار توهین آمیز و هتک حرمت که ناقض شان انسانی فرد باشد" را غیر مجاز می داند. از نظر جورج بوش زیر آب نگاه داشتن اسرای جنگی، قرار دادن آنها در سرما یا گرمای طاقت فرسا، یا محروم کردنشان از خواب، شکنجه به حساب نمی آید و مشمول "رفتار های توهین آمیز و هتک حرمت انسانی" نیست. آدم یاد ادعا های جمهوری اسلامی می افتد که گویا شلاق زدن مجازات اسلامی ست و ناقض حقوق بشر نیست. اگر قرار باشد هر دولتی به میل خود قوانین بین المللی را تفسیر کند و تعبیر خود از آن قوانین را به اجرا بگذارد، بی تردید این قوانین دیگر معنایی نخواهند داشت و جهانشمولی خود را از دست خواهند داد.

پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۵

انرژی اتمی

در روز های پیش از حمله آمریکا به عراق، این کشور و بنگاه بین المللی انرزی هسته ای، بر سر اطلاعات مربوط به فعالیت های هسته ای صدام حسین شدیدا دچار اختلاف عقیده شده بودند. در حالیکه آمریکا سعی می کرد چنان وانمود کند که برنامه هسته ای صدام حسین در مرحله های نهای ست و بزودی منجر به تولید تسلیحات اتمی خواهد شد، سازمان بین المللی انرژی اتمی اصرار داشت که برای رسیدن به هرگونه نتیجه ای به وقت و بازرسی های بیشتر نیازمند است. متعاقب این اختلاف نظر ها، آمریکایی ها تلاش کردند تا با اعمال نفوذ، محمد البراده ای، دبیر کل سازمان را، از کار بر کنار کنند و شخص دیگری را به جای او به گمارند. این تلاش ها ناموفق ماند و چندی بعد البراده ای به جایزه صلح نوبل دست یافت که در حقیقت نوعی دهان کجی اروپا بود به سیاست های استیلا طلبانه آمریکا.

اکنون نیز آمریکا و بنگاه بین المللی انرژی هسته ای بر سر فعالیت های هسته ای ایران دچار اختلاف نظر هستند. آمریکایی ها سعی دارند به جامعه بین المللی بقبولانند که جمهوری اسلامی با دستیابی به سلاح اتمی فاصله چندانی ندارد، حال آنکه بر اساس بررسی های سازمان بین المللی انرژی هسته ای، اولا هیچ مدرک و دلیلی در دست نیست که فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی با هدف ساختن اسلحه اتمی صورت می گیرد، و ثانیا تا رسیدن به چنین مرحله ای، فاصله زیادی باقی ست. گور بابای جمهوری اسلامی، اما استفاده از نیروی اتم برای تولید انرژی حق مسلم مردم ایران است و منطق حکم می کند که آمریکا و سایر کشور های جهان، تحت نظارت سازمان بین المللی انرژی اتمی، این حق مسلم مردم ایران را به رسمیت بشناسند، و دست از زورگویی های ابلهانه شان بردارند. امروز که نفت داریم، نیروی برق در ایران جیره بندی می شود و کفاف نیاز های صنعت بیمار این کشور را نمی دهد، چند سال دیگر که نفتمان هم ته خواهد کشید، آمریکایی ها، آیا، چراغ خانه هامان را روشن نگاه خواهند داشت؟

چهارشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۵

ستون پنجمی ها

اجازه بدهید از این فرصت استفاده کنم و بعد از مدتی سکوت، عضویت تمامی وبلاگ نویسان عزیز را در ستون پنجم تبریک بگویم. وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی، آقای محسنی اژه ای، در پنجمین سالگرد وبلاگ نویسی در ایران، وبلاگ را در کنار رسانه هایی مانند رادیو های خارجی و ماهواره، به عنوان ابزار جاسوسی علیه جمهوری اسلامی معرفی کرد. راستی آیا محسنی اژه ای هنوز شو مسخره اش را در تلویزیون جمهوری اسلامی دارد؟ یادم می آید بعد از "گیلی شو" ـ درس های مسائل جنسی اسلامی ـ برنامه محسنی اژه ای در میان خرمذهبی ها خیلی طرفدار داشت. از نظر من مبحث سقوط یک مرد برهنه از پشت بام و فرود آمدن اتفاقی اش بر روی یک زن عریان که از قضای ربانی در تراس طبقه پائینی خوابیده است، و دخول اتفاقی و خلاصه بقیه قضایا از همه مسائل مطروحه مفید تر بود. فکرش را بکنید اگر آیت الله گیلانی ـ یا امثال اژه ای ـ این مسائل را در تلویزیون جمهوری اسلامی مطرح نکنند و به آنها پاسخ شرعی مقتضی ندهند، امت مسلمان چگونه با تبعات این گونه مسائل، که اتفاقا هر روز ـ به ویژه در فصل گرما ـ صد ها بار اتفاق می افتند، برخورد خواهند کرد؟ جل الخالق، باز هم بگویید اژه ای به درد وزارت اطلاعات نمی خورد!

در این پنجمین سالگرد وبلاگ نویسی، از وبلاگ نویسان جوان، که تمام عمرشان را در دوران جمهوری اسلامی گذرانده اند ـ چون ره از آغاز شب آغاز گشت ــــــ لاجرم راهم همه در شب گذشت (صد البته باز هم احمد شاملو) ـ تقاضا می کنم به جای آب ریختن به آسیاب ستون پنجم و جاسوسی برای دشمنان جمهوری اسلامی، نوار های درس های آقای محسنی اژه ای را بگیرند و تماشا کنند، و اگر از احکام شرع و سقوط و دخول اتفاقی و ... بی خبرند، حتما برنامه های آیت الله العظمی محمدی گیلانی را هم ببینند. متاسفانه اعلب این وبلاگ نویسان در آن دوران آغاز انقلاب مقدس اسلامی دوران کودکی را می گذراندند و این برنامه ها را تماشا نمی کردند و نمی فهمیدند. حالا که عقل رس شده اند، بجای دویدن دنبال اصلاح طلبان، بهتر است دانش اسلامی شان را بالا ببرند.

سه‌شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۵

چهره فقر

چند روز پیش، سالگرد طوفان کاترینا بود که در ایالت های لوئیزیانا و می سی سی پی، و بویژه در شهر نیواورلئان، صد ها هزار آمریکایی را بی خانمان کرد و نزدیک به دو هزار کشته به جای گذاشت. تصاویری که از ویرانی های طوفان کاترینا بر صحنه تلویزیون های آمریکا ظاهر شد، یک باره این واقعیت پنهان را آشکارا در مقابل آمریکائیان قرار داد که چهره فقر در این کشور رنگی تیره دارد.

واقعیت دیگری که به خوبی چهره سیاه فقر را نشان می دهد این است که در سال 2005، دو میلیون و صد و هشتاد وشش هزار و دویست و سی نفر از آمریکائیان در زندان به سر می بردند، یعنی به ازای هر صد هزار آمریکایی، 488 نفر کریسمس را در زندان جشن گرفتند. سهم سیاهان از این تعداد 3218 نفر در هر صد هزار است. از هر صد هزار مکزیکی تبار، 1220 نفر سال 2005 را در زندان گذراندند. و به رغم اینکه سفیدپوستان و اروپایی تبار ها اکثریت جمعیت آمریکا را تشکیل می دهند، فقط 463 نفر از هر صد هزار سفید پوست سال نو را در پشت میله های زندان بسر بردند.

ادعای از میان رفتن تبعیض نژادی مسخره ترین حرفی ست که می توان در مورد جامعه آمریکایی بر زبان راند. اگر زمانی جبرا و با نیروی قهریه سیاهان را از سفیدپوستان جدا نگاه می داشتند و به مدارس و محافل سفیدپوستان راه نمی دادند، امروز با فقیر نگاه داشتن سیاهان، عملا ورود ایشان به مناطقی که مختص سفیدان است غیر ممکن شده است. جمعیت قسمت های فقیر نشین شهر های بزرگ آمریکا را رنگین پوستان تشکیل می دهند. مدارس این بخش های شهری تقریبا بدون استثنا از دانش آموزان رنگین پوست تشکیل می شود. اگر ثروت را دارای لایه های متعدد به حساب بیاورید، پایین ترین لایه های آن به زنان سیاه پوست و رنگین پوست اختصاص دارد، بعد به ترتیب مردان سیاه و رنگین پوست، زنان سفید پوست و در بالا ترین لایه ها مردان سفید پوست قرار می گیرند. به همین سیاق مرکزی ترین قسمت های شهر های بزرگ را سیاهان و رنگین پوستان اشغال کرده اند و همچنانکه از مرکز شهر دور می شوید و بسوی حومه شهر می روید شاهد محل سکونت اقشار متمکن تر اجتماع آمریکایی خواهید بود.

متاسفانه، نه فقط در اجتماع آمریکائی، که تقریبا در تمام دنیا فقر زنانه و رنگین پوست شده است.

برخی تغییرات ظاهری

هرچند که در اینجا برای دل خودم می نویسم، . و تغییراتی که در ظاهر وبلاگم می دهم بیشتر برای این است که خودم از ظاهرش خوشم بیاید، اما بعضی از دوستانی که لطف دارند و خواننده دائمی مطالب من هستند، گله داشتند که تعداد زیاد تصاویری که برای لینک ها در وبلاگم گذاشته بودم باعث طلانی شدن بارگذاری (آیا از واژه بارگذاری درست استفاده کرده ام؟) صفحه شده است. بنابراین تقریبا تمام این تصاویر را حذف کردم. انشاءالله مدت باز شدن صفحه کم شده باشد!

دوشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۵

روی دیگر سکه ای زنگ زده

منطقی که خشونت را توجیه می کند، چه به شکل تروریسم و چه به صورت جنگ، از نظر خاتمی محکوم است. از نظر خاتمی، وجه مشترک اسامه بن لادن و جورج بوش در این منطق و باور است که هر دو فکر می کنند با استفاده از خشونت می توانند به اهدافشان دست بیابند. خاتمی در مصاحبه اخیرش با سی. ان. ان. تلویحا احمدی نژاد را به خاطر مطرح کردن مسئله نابودی اسرائیل محکوم کرد و گفت که وی هرگز خواستار نابودی اسرائیل نبوده است. خاتمی اشغال سرزمین های فلسطین را با اشغال فرانسه از سوی آلمان نازی مقایسه کرد و گفت که اشغال هرگز نباید معیار مالکیت باشد. خاتمی گفت که جمهوری اسلامی ـ آن بخش از جمهوری اسلامی که خاتمی ادعای نمایندگی اش را دارد ـ خواهان راه حلی عادلانه برای مسئله فلسطین است که شامل حق بازگشت آوارگان فلسطینی به سرزمین هایی باشد که توسط اسرائیل از آنها رانده شده اند.

نمی دانم چرا این مصاحبه گران آمریکایی، وقتی فرصت مصاحبه با مقامات ایرانی را پیدا می کنند، اصلا سخنی از هزاران زندانی سیاسی ای که در زندان های جمهوری اسلامی عمر نازنیشان تلف می شود به میان نمی آورند؟ در هشت سال دوران ریاست جمهوری خاتمی، صد ها نویسنده و روزنامه نگار و فعال حقوق بشر به زندان افتادند و آقای رئیس قوه مجریه هیچ تلاشی برای رهایی شان نکرد؛ حتی کلامی هم در محکوم کردن رفتاری که با این آزادیخواهان می شد به زبان نیاورد. بهانه اصلاح طلبان، در دورانی که قوای مقننه و مجریه را در اختیار داشتند، همواره این بود که اهرم های قدرت را در اختیار ندارند. اولا اگر دو قوه مقننه و مجریه اهرم های قدرت نیستند، پس فاتحه اصلاح طلبی را باید خواند. ثانیا اگر هم بپذیریم که فی الواقع دار و دسته خاتمی اهرم های واقعی قدرت را در اختیار نداشتند، حاجی آقای "تسامح و تساهل" حد اقل می توانست به زبان اقدام های وحشیانه امثال مرتضوی ها را محکوم کند. به خاطر ندارم که خاتمی در هیچ موردی اعمال غیر قانونی مرتضوی را محکوم کرده باشد. خاتمی و اصلاح طلبان از همان آغاز با سرپوش گذاشتن روی قضیه قتل های زنجیره ای به جامعه مدنی خیانت کردند.

----------

باری سخن دراز شد،

وین زخم دردناک را

خونابه باز شد. (احمد شاملو)

----------

همچنانکه پیشتر هم گفته ام، به نظر من خاتمی با ماموریتی مستقیم از جانب جمهوری اسلامی به آمریکا آمده است، کما اینکه ریاست جمهوری اش و ایجاد نهضت اصلاح طلبی نیز مامورتی مستقیم از سوی جمهوری اسلامی بود. پیام اصلی خاتمی به آمریکائیان این است که روی نهضت مخالفت سومی در ایران، که احتمالا به رهبری افرادی مثل اکبر گنجی آغاز شده باشد، حساب نکنند. پیام خاتمی این است که جمهوری اسلامی خود قادر است از درون خود را اصلاح کند و به جامعه جهانی بپیوندد. حرف آخر این است که خاتمی ماموریت دارد توجه آمریکائیان و جهانیان را از آدم هایی مثل اکبر گنجی منحرف سازد. هرچند که با خاتمی در برخی نقطه نظر هایش شریکم ـ مثلا در منطقی که به جنگ و تروریسم منجر می شود ـ با هرگونه اقدامی که اذهان عمومی را از عفن جمهوری اسلامی و دخالت مذهب در سیاست منحرف سازد در اساس مخالفم.

یکشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۵

بادبادک ران، آندره آغاسی، و فریده شاهد و

اولا تحلیل جامعه شناختی من را از داستان "بادبادک ران" نوشته خالد حسینی در وبلاگ انگلیسی ام بخوانید. ثانیا (اصلا هم ربط به اولا ندارد) آندره آغاسی، امروز بعد از بیست و یک سال، پس از باخت در برابر بکر آلمانی، در یک هشتم بازی های اوپن آمریکا، در یک وداع احساسی، با بازی تنیس خداحافظی کرد. جمعیت داخل استادیوم، بیش از ده دقیقه به پا ایستادند، و برایش دست زدند. مطبوعات داخل ایران خیلی سعی می کردند یک جوری آندره آغاسی را به عنوان ایرانی به خوانندگانشان قالب کنند. آندره، اما، همیشه از اینکه به عنوان ایرانی از وی یاد شود عصبانی می شد. چرایش هم به گردن خودش!

و اما بعد: جامعه شناس و فعال حقوق بشر، خانم فریده شاهد، در لاهور پاکستان زندگی می کند. این خانم با سازمانی به نام "سازمان زنان تابع قوانین اسلامی" کار می کند. این سازمان شبکه ای بین المللی ست که به ایجاد همبستگی و اتحاد زنان در کشور های مسلمان و کمک قانونی به زنانی که در چارچوب قوانین پدرسالارانه این کشور ها زندگی می کنند اختصاص دارد. خانم شاهد می گوید، "بسیاری از کشور های اسلامی در تدوین و ایجاد قوانین متناسب با تغییرات جوامع انسانی ناموفق بوده اند. در نتیجه این ممالک به اسلام نه تنها به عنوان "مجموعه ای از قوانین" که بیشتر به مثابه "عامل هویت ملی" متوسل می شوند. به اعتقاد خانم شاهد، ساختار پدرسالاری در کشور های اسلامی، به رغم برخورد بی رحمانه اش با زنان، تفاوت چندانی با پدرسالاری حاکم در کشور های غیر مسلمان ندارد. انقیاد زنان در سطوح مختلفی چون ساختار خانواده و فرایند های حاکمیت اعمال می شود. شاهد به درستی اعتقاد دارد که کشور های مسلمان را نمی توان به عنوان یک گروه همشکل و یکدست مورد مطالعه قرار داد. صرف داشتن جمعیتی که اکثریت آن به مذهب اسلام اعتقاد دارد بدان معنی نیست که کشور صاحب این جمعیت دولتی اسلامی ست. این ناهمگونی کشور های مسلمان، تلاش این کشور ها برای دستیابی به هویتی ملی، فقدان قوانین متناسب با پیشرفت های جدید، و گوناگونی ساختار های سیاسی این ممالک، وجود سازمانی را ضروری می سازد که با هدف حمایت و پشتیبانی از زنانی که گرفتار قواعد و قوانین پدرسالارانه این کشور ها هستند، در سطحی بین المللی فعالیت کند.

زنان تابع کشور های اسلامی، فارغ از اینکه حکومت هاشان داعیه جدایی سیاست و مذهب را داشته باشند ـ مثل ترکیه ـ یا اینکه به قوانین شریعت پایبند باشند ـ مثل عربستان سعودی ـ در زنجیر سنت ها و آداب و رسوم سرسخت پدر سالاری اسیرند. سازمان "زنان تابع قوانین اسلامی" می کوشد این زنان را در مبارزه شان برای رهایی از این زنجیر یاری دهد.

شنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۵

کشتار زندانیان سیاسی

در ایران، به رغم بسته بودن راه های ورودی گورستان خاوران، بسیاری از اقوام و آشنایان قربانیان کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال شصت و هفت، با بالا رفتن از در و دیوار و عبور از آبگذر های زیر خیابان، به مزار شهیدان این واقعه دردناک رفتند و سالگرد از دست رفتن این بی گناهان را گرامی داشتند. گرارش و عکس های مربوط به این مراسم را در ایرانین دات کام ببینید. دلم کباب شد! لعنت خدا بر سبب سازانش باد!

جمعه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۵

پایان مهلت

مهلت شورای امنیت سازمان ملل به جمهوری اسلامی هم به پایان رسید و رهبران جمهوری اسلامی به خواسته های کشور های غربی، و در راس آنها ایالات متحده آمریکا، بی تفاوت باقی ماندند. جمهوری اسلامی ضمن باز گذاشتن راه بازگشت به مذاکرات، از پذیرش بسته تشویقی اروپا سر باز زد. (این الاغ با این هویج ها به راه راست بر نمی گردد!) حالا باید منتظر ماند و دید که آمریکا و متحدانش چگونه به این اقدام جمهوری اسلامی عکس العمل نشان خواهند داد.

صاحب نظران غربی اتفاق نظر دارند که این برخورد جمهوری اسلامی ناشی از درک سران این رژیم از موقعیت نامناسب ایالات متحده در صحنه مناقشات بین المللی و به ویژه درگیری این کشور در عراق و افغانستان است.

وضعیت عراق روز بروز وخیم تر می شود. تعداد عراقی هایی که هر روز در برخورد های فرقه ای کشته و زخمی می شوند، هر روز بیشتر می شود. به رغم تمام این برخورد های فرقه ای، رهبران آمریکا از اتلاق واژه "جنگ داخلی" در مورد درگیری های عراق پرهیز می کنند.

در این شرایط، جمهوری اسلامی روی ناتوانی ایالات متحده در حمله نظامی به ایران قمار می کند. تمام قرائن موجود حاکی از این است که اذهان عمومی آمریکائیان با حمله نظامی این کشور به ایران موافق نیست. از طرف دیگر، در صحنه جهانی، ایالات متحده از اعتبار لازم برای ایجاد اتحادی که با شدت عمل، و بویژه مقابله نظامی با جمهوری اسلامی، موافق باشد، برخوردار نیست.

رهبران جمهوری اسلامی تقریبا اطمینان دارند که ایالات متحده، حتی آراء لازم برای تحریم اقتصادی جمهوری اسلامی را نیز، در شورای امنیت سازمان ملل، بدست نخواهد آورد. چین و شوروی، از هم اکنون، با زمزمه مخالفت با تحریم اقتصادی جمهوری اسلامی، اتحادی را که به نظر می آمد ممکن است در میان قدرت های عمده جهان ایجاد شده باشد، دچار تزلزل کرده اند.

از سوی دیگر، تجربه های گذشته ثابت کرده است که تحریم های اقتصادی، الزاما توان جمهوری اسلامی را برای ادامه فعالیت های هسته ای اش کاهش نخواهد داد بلکه رهبران این نظام را در دستیابی به فنآوری هسته ای راسخ تر خواهد کرد. ده سال محاصره اقتصادی عراق توان صدام حسین را برای ادامه حکومت مستبدانه اش بر مردم عراق کاهش نداد، اما هزاران عراقی بر اثر کمبود دارو و مواد غذایی جانشان را از دست دادند. پیآمد منفی هر نوع تحریم اقتصادی مستقیما بر مردم ایران تحمیل خواهد شد و اثر آن بر حاکمیت بسیار محدود خواهد بود.

این احتمال نیز وجود دارد که جمهوری اسلامی در یک اقدام تلافی جویانه، جریان صدور نفت را متوقف سازد. این اقدام جمهوری اسلامی بی شک دنیا را با بحران کمبود نفت مواجه خواهد کرد. تحلیگران آمریکایی، با توجه به نیاز روزانه مردم ایران به درآمد های نفتی، این اقدام جمهوری اسلامی را بعید می دانند. ضمن اینکه جمهوری اسلامی نیز ظاهرا به نظر نمی آید برای چنین شرایطی برنامه ریزی کرده باشد. دولت احمدی نژاد، تقریبا با نوعی اعتماد به نفس، از اتخاذ هرگونه سیاستی که متضمن عبور ایران از شرایط تحریم اقتصادی یا قطع صادرات نفت باشد، خودداری کرده، و اخذ چنین سیاست هایی را نا لازم اعلام کرده است.

حمله اسرائیل به لبنان، و اصرار غرب در مرتبط دانستن حزب الله لبنان به جمهوری اسلامی، با توجه به مقاومت جانانه حزب الله در برابر ارتش اسرائیل، که همواره داعیه شکست ناپذیری داشته است، بر خلاف میل آمریکا و اسرائیل، جمهوری اسلامی را به عنوان نیرویی که می تواند در برابر اسرائیل بایستد، در کشور های مسلمان منطقه مطرح ساخت. در تمام مدت درگیری ها، جمهوری اسلامی ضمن اعلام حمایت از مقاومت مردم لبنان، هیچ اشاره ای به داشتن ارتباط با حزب الله نکرد و در مواردی وجود چنین ارتباطی را عملا تکذیب کرد؛ اما با پایان مخاصمات و عدم موفقیت اسرائیل در دستیابی به اهداف نظامی، به رغم تخریب بسیاری از زیرساخت های اقتصادی لبنان، جمهوری اسلامی به عنوان کشوری که با پشتیبانی از حزب الله در برابر ارتش اسرائیل تاب آورده است، در میان مردم کوچه و بازار کشور های مسلمان از جایگاهی معتبر برخوردار شد. سربازان اسیر اسرائیل همچنان در اسارت حزب الله بسر می برند، و تا آخرین روز درگیری، اسرائیل موفق نشد جلوی شلیک موشک های حزب الله را به شهر های شمالی این کشور بگیرد.

به رغم قطعنامه شورای امنیت، عملا اسرائیل ناگزیر شده است، برای آزادی سربازانش، به مذاکرات غیر مستقیم با حزب الله بنشیند و احتمالا گروهی از زندانیان حزب الله را در مقابل آزادی سربازانش، از زندان های اسرائیل رها خواهد ساخت. در این صورت، حزب الله به تمام اهدافی که با اسارت سربازان اسرائیلی دنبال می کرد، دست خواهد یافت.

در این شرایط، با توجه به روز افزونی درگیری ها در عراق، بالا گرفتن مقاومت نیرو های مخالف اشغال آمریکا در افغانستان، زمینگیر شدن اسرائیل در برابر حزب الله لبنان، و کاهش اعتبار بین المللی آمریکا، معلوم نیست ایالات متحده بتواند به اتحادی که لازمه ایستادن در برابر جمهوری اسلامی باشد دست یابد. تازه مسئله فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی نیز، بر خلاف تبلیغات وسیع دولت آمریکا مبنی بر قریب الوقوع بودن احتماع دستیابی این کشور به تسلیحات اتمی، تا رسیدن به این هدف راه بسیار طولانی ای در پیش دارد.

حدود دو سال پیش، با دوستی بر سر اینکه آیا جمهوری اسلامی در برابر فشار های غرب برای متوقف کردن فعالیت های هسته ای اش کوتاه خواهد آمد یا نه، شرط بسته بودم. در آن زمان اعتقاد من این بود که پس از پایان دوران زمامداری خاتمی، حکومت جمهوری اسلامی، با پیروزی محافظه کاران به رهبری جناح هاشمی رفسنجانی، با آمریکا کنار خواهد آمد. محافظه کار ها پیروز شدند ولی نه آنطور که من پیش بینی کرده بودم. نمی دانم شرط را من برده ام یا آن دوستم؟

راستی آیا ماموریت خاتمی در سفر به آمریکا، منحرف کردن اذهان آمریکائیان از جبهه مخالفتی که اکبر گنجی باز کرده است، و باز گرداندن توجه به اصلاح طلبان ـ خودی ها ـ نیست؟ به این سوال کمی فکر کنید؟