پنجشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۶

شرایط حمله نظامی

اگر حکومتی مردمی و برخاسته از اراده اکثریت مردم ایران بر اوضاع سیاسی کشور حاکم بود، آدم ته دل می توانست از بعضی از این دهن کجی هایی که فعلا ایران به آمریکا نشان می دهد خوشحال باشد. آمریکایی ها مثل کبک سرششان را کرده اند توی برف و همچنان تحت تاثیر تبلیغات رسانه های گروهی شان دلشان خوش است که گویا به عنوان ناجیان مردم عراق در این کشور بسر می برند، و وقتی یکباره ملک عبدالله سعودی اعلام می کند که اشغال عراق غیر مشروع است، یکه می خورند و این در و آن در می زنند که چرا رهبر کشور دوست و برادرشان، عربستان سعودی، باید مخالف حضور ایشان در عراق باشد. این آمریکایی ها که بطور عادی می خواهند سر به تن سازمان ملل نباشد، به یک چنیین بن بست هایی که می رسند، یک دفعه یاد قطعنامه های سازمان ملل می افتند، و ادعا می کنند که حضورشان در عراق با تایید سازمان ملل صورت گرفته است.

البته این حقیر، به عنوان یک ایرانی خارج از کشور، در امنیت ناشی از حضور در ایالات متحده، و بدون اینکه ناگزیر باشم پیه تصمیم های ابلهانه آدم هایی مثل رییس جمهور مهرورزی یا رهبر فرزانه را به تن بمالم، راحت می توانم هم از آمریکایی ها انتقاد کنم، و هم از دهن کجی های جمهوری اسلامی به آمریکا خوشحال شوم. ته دلم، اما، می دانم که سرانجام این سیاست های لجبازی و دهن کجی به آمریکا، ممکن است همان بلایی را به سر ایران بیاورد که بیچاره عراقی ها الآن در آن دست و پا می زنند. ایران به همان راحتی می تواند دستخوش درگیری های فرقه ای و قومی شود که اکنون عراق دچار آن است. اگر سیاست های فعلی جمهوری اسلامی، باعث شود که افراطی های دست راستی در احزاب سیاسی آمریکا به قدرت برسند، و ایران مورد تهاجم آمریکا واقع شود، مسلما آمریکایی ها به راحتی برنده هرنوع جنگی خواهند بود که هدایت آن از راه دور ممکن باشد. تصور من این است که آمریکایی ها در جنگ با ایران هرگز گرفتار اشتباه اشغال و حضور نظامی نخواهند شد. حمله به ایران با موشک باران و بمباران مواضع نظامی و اقتصادی ایران توام خواهد بود. بزرگترین بازنده چنین حمله ای مردم ایران خواهند بود. اما از طرف دیگر، کرد و ترک و بلوچ و ترکمن و عرب ایرانی هم از فرصت استفاده خواهند کرد و به تلاش جانانه ای برای پایان دادن سلطه دیرینه مردمان فارسی زبان دست خواهند زد. ایران پاره پاره خواهد شد.

با اقدام اخیر جمهوری اسلامی، گروگان گیری ملوانان انگلیسی و بعد هم نمایش آنها در تلویزیون و ادعای گرفتن اعتراف از آنها که گویا در آبهای ایران دستگیر شده اند، افکار مردم جهان، که تا این لحظه نسبت به ادعا های آمریکا در خصوص دخالت های عوامل جمهوری اسلامی در عراق مردد و بدبین بودند، تا حد زیادی به نفع آمریکا و هم پیمان نزدیکش انگلستان، تغییر کرده است. در این لحظه شرایط حمله نظامی به ایران از هر زمان دیگری آماده تر است و با گذشت هر روز که ملوانان انگلیسی در اسارت جمهوری اسلامی باقی می مانند، این شرایط مساعد تر خواهد شد. خدا بخیر کند!

چهارشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۶

دادخواهی مشروع

در شلوغی و درهم برهمی متعاقب رخداد های یازدهم سپتامبر دو هزار و یک، همه یادشان رفت که شکایت و نحوه بیان شکایت دو حوزه متفاوت هستند و در حالیکه اولی می تواند موجه باشد دومی ممکن است فاقد وجهه و مشروعیت باشد. در تمام دوران جنگ سرد، ایالات متحده آمریکا، بی توجه به خواست و منافع مردم کشور های جهان سوم، فقط برای پیشبرد مقاصد و مطامع خود، به پشتیبانی از حاکمان خودکامه و دیکتاتور های ظالم در این کشور ها ادامه داد. این سیاست یکجانبه، در خاور میانه، آفریقا، آسیای جنوب شرقی، و آمریکای مرکزی و جنوبی، به نارضایتی های گسترده علیه حاکمان مستبد و دست نشانده آمریکا منجر شد، و در بسیاری از کشور های این مناطق به سرنگونی این حاکمان و ظهور حکومت های چپگرا و ضد آمریکایی انجامید. حکومت های ایران، نیکاراگوئه، و فیلیپین نخستین رژیم های دست نشانده ای هایی بودند که در پی این نارضایتی ها دستخوش تغییر شدند.

آمریکایی ها با این وقایع متناسب با ارزشی که حاکمان کشور های دستخوش تغییرات در تامین منافع شان داشتند، برخورد کردند. در بعضی از این کشور ها، جنبش تغییرات در نطفه خفه شد و هرگز اجازه رشد نیافت. مثلا عربستان سعودی، به رغم دارا بودن مستبد ترین و خشن ترین حکومت قرون وسطایی در منطقه خاور میانه و شاید در سراسر جهان، هیچگاه گرفتار خیزش توده های ناراضی نشد. در عوض ناراضیان این کشور برای جلوگیری از پیروزی های کمونیزم به افغانستان صادر شدند تا با کمک آمریکا در برابر تجاوز شوروی به مقابله بپردازند. اسمش را بگذارید یک تیر و دو نشان، هرچند که در سال های اخیر این تیر کمانه کرده و در باسن آمریکا جا خوش کرده است. در برخی دیگر ـ مثل ایران ـ پذیرش تغییرات دو هدف را دنبال می کرد: اول دادن درسی به حاکمان قبلی که گاه مقام نوکری شان از یادشان می رفت و مثل شاه سابق در مقابل اربابانشان جفتک اندازی می کردند؛ بالا بردن قیمت نفت، ابراز عدم تمایل به تجدید یا تمدید قرارداد کنوانسیون که در سال هزار و نهصد و هفتاد و هشت به پایان می رسید، انعقاد قرارداد های بهره برداری از حوضه های نفتی با کمپانی های ایتالیایی و فرانسوی و عدم اعطای این قرار داد ها به آمریکائیان، اینها همه خار هایی بودند که شاه در چشم آمریکائیان فرو می کرد. نه اینکه شاه آدم ملی ای بوده باشد؛ نه! تمام این جفتک اندازی ها ناشی از جاه طلبی های شاه بود. و دوم ایجاد حکومت های جدیدی که در تصویر بزرگتر مبارزه با اشاعه کمونیزم در راستای مقاصد آمریکا قرار می گرفتند. آنچه مسلم است این است که اگر غرب و در راس آن آمریکا با تغییرات در کشور های جهان سوم موافق نباشد، یا با قصاوت و شدت عمل با عوامل تغییر برخورد خواهد کرد ـ مثل آنچه در الجزایر گذشت ـ و یا با ایجاد نیرو های ضد انقلاب و کمک به آنها چنان عرصه را بر نیرو های انقلابی تنگ خواهد کرد و چنان فضای نامطلوبی برای مردم آن کشور ها پدید خواهد آورد که نهایتا تغییرات با عدم توفیق مواجه خواهد شد. اگر در ایران هیچ نوع مقابله جدی ای با انقلاب اسلامی نشد بیشتر به این دلیل بود که انقلاب اسلامی به انحاء مختلف در راستای منافع غرب قرار داشت. قیمت نفت با ظهور جمهوری اسلامی و نیاز آن به فروش نفت علی رغم تحریم های آمریکا به حد اقل خود در دهه هفتاد و سراسر دهه هشتاد سقوط کرد و موجب خروج ایالات متحده از رکود اقتصادی دهه هشتاد شد؛ تهدید جمهوری اسلامی موجب شد که کشور های منطقه به بازار اسلحه آمریکا و غرب هجوم بیاورند و میلیون ها دلار درآمد های نفتی شان را تقدیم شرکت های اسلحه سازی غرب کنند؛ و برخورد جمهوری اسلامی با نیرو های چپگرا و کمونیست های داخل ایران باعث آسودگی خیال آمریکا در مورد اشاعه نفوذ شوروی در منطقه شد. تمام این عوامل حکومت به اصطلاح انقلابی ایران را، خواسته یا ناخواسته، در راستای منافع آمریکا قرار داد و باعث شد که هیچگونه تلاش مهمی در جهت براندازی این حکومت به عمل نیاید.

به قیمت مقداری انحراف از اصل قضیه، شاید مشخص شده باشد که شکایت و نارضایتی مخالفان آمریکا در جهان و خصوصا در خاورمیانه از دلایلی کاملا موجه و مشروع برخوردار است. اغلب مطالبات کسانی مثل اسامه بن لادن برحق است و دادخواهی ایشان کاملا مشروع و انعکاس خواسته اکثریت توده های مردم این کشور هاست. مردم کشور های خاور میانه، یا آمریکای جنوبی، خواستار برخورد عادلانه کشور های ثروتمند و در راس آنها آمریکا در مراوداتشان با این مناطق هستند. متاسفانه پس از وقایع یازدهم سپتامبر دوهزار و یک، آمریکایی ها موفق شدند اذهان جهانیان را از خواسته ها و دادخواهی های مشروع مردم جهان سوم منحرف کنند و تمام توجه را معطوف نحوه بسیار نادرست بیان این شکایت ها توسط اشخاص دیوانه ای همچون اسامه بن لادن سازند. اشتباه محاسبه ابلهانه غرب ـ آمریکا ـ در این است که تا ریشه این شکایات مشروع از میان برداشته نشود، پیوسته دیوانه های مانند اسامه بن لادن پیدا خواهند شد که با استفاده از احساسات ملی و مذهبی کشور های خاورمیانه، آمریکای جنوبی، یا سایر مناطق جهان به اقداماتی دست خواهند زد که از مشروعیت و وجهه در راستای عدالتخواهی برخوردار نخواهد بود. حمله های یازدهم سپتامبر به هدف های غیر نظامی در آمریکا از جمله شکل های نادرست ابراز نارضایتی مردم جهان سوم نسبت به سیاست های سلطه جویانه غرب بوده است. متاسفانه تا این سیاست های ترمیم نشوند و اساسا تغییر نکنند، و تا راه های موجه و مشروعی برای بیان شکایات ناشی از این سیاست های نادرست ایجاد نشود، این نوع اقدامات پایان نخواهند یافت. تصور اینکه با تشدید زورگویی می توان خواسته های مشروع مردم را خاموش ساخت، توهمی بی اساس است و تنها آب به آسیاب دیوانه هایی مانند اسامه بن لادن خواهد ریخت.

درک شکایت و تفکیک آن از نحوه برخورد شکایت، و ایجاد راه های مسالمت آمیز ابراز دادخواهی و رسیدگی صحیح و عادلانه به آن تنها راه پایان بخشیدن به تروریزم و خشکاندن ریشه های خرابکاری و سیاست ارعاب و وحشت است.

شنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۵

باز هم سال نو مبارک

باز بهار شد،

باز همان حرف های قدیمی:

ترنم باران روی شیشه های پنجره؛

رویش گیاه و زایش جوانه؛

جوجه هوبره ها که زنجیر وار،

به دنبال مادرشان

از زیر بوته ای

به زیر بوته ای دیگر می دوند؛

ابر های آبستن؛

نسیم سرد بامدادی

که می خواهی نادیده اش بگیری

اما لرزه کوتاهی که به تنت می اندازد

وادارت می سازد

که به جد بگیری اش؛

و امان از دست عادت های دیرینه!

فرسنگ های دور از دیار قدیم،

تا قندیل های آویخته بر لبه شیروانی

آب می شوند،

انگار خدا بیامرز پدرم

قرار است از آن دنیا باز گردد

و دست به کمربند شود

بلند می شوم

و با دقت آدم هایی که در خواب

بر لبه باریک پشت بام راه می روند،

تمام خانه را آب و جارو می کنم،

خانه تکانی می کنم

که نوروز آمده است!

چه کنم که آدمی برده عادت است!

چند سالی ست

که هرچه دقت می کنم

متوجه فرق نوروز و دیگر روز های نمی شوم!

قدیم ها نوروز با بقیه روز ها متفاوت بود؛

بوی تازگی می داد؛

رنگ تازگی داشت؛

پدرم از من جوانتر بود؛

نی انبانه ها که حلول سال را نوید می دادند،

با شتاب از خانه بیرون می رفت،

و دقایقی بعد،

با یک گلدان سنبل،

یا یک شاخه به ژاپنی،

باز می گشت؛

آنوقت خانه مان

تا آخر سال،

تا عید بعد

سبز می ماند؛

آیا حق داشتیم سبزی را در خانه مان زندانی کنیم؟

آنوقت ها

این سئوال به ذهن هیچکداممان نمی رسید؛

مادرم چراغ نشاط بود؛

تمام دور و برش را از شادی روشن می کرد؛

اکنون،اما، پدرم

سال ها از من مسن تر است؛

آنقدر پیر شده است

که دیگر

دستم به او نمی رسد؛

خیلی بالاست؛

گاهی در ابر های آبستن می بینمش؛

و مادرم:

چقدر دور است!

و چقدر هر روز دور تر می شود!

و من

من همسن آنروز های پدرم شده ام،

چیزی که یک روزی بزرگترین آرزویم بود؛

و من چقدر پیر شده ام!

و این نوروز هم

با بقیه روز ها فرقی نخواهد داشت؛

خستگی خانه تکانی به تنم مانده است؛

اگر از سر عادت نبود،

اگر از ترس پدرم نبود،

هرگز خانه تکانی نمی کردم.

خانه ی خالی از عشق،

خانه ی خالی از پدرم،

خانه ی خالی از مادرم،

خانه ی خالی از تو!

چه خانه تکانی عبثی امسال!

چه نوروز عبثی امسال!

پنجشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۵

هیاهوی بسیار

مدتها بود که سعی می کردم بفهمم این جبهه گیری ناعادلانه ای که بیش و کم در تمام دنیا علیه یهودیان متداول است از کجا آب می خورد؟ ریشه های تاریخی این بی عدالتی را البته باید در سال ها قبل از مسیحیت و در بین النهرین جستجو کرد، پانصد و سی و نه سال قبل از میلاد مسیح، کوروش کبیر، پس از ورود فاتحانه به بابل، یهودیان را که سال ها در این شهر در اسارت کلدیان بسر می بردندآزاد کرد و به اسرائیل فرستاد تا در این سرزمین حکومت خراجگزار نیمه مستقلی بنا کنند.

تورات یهودیان را به ظهور ناجی موعود وعده داده بود و لذا بعد از ظهور مسیح (واژه انگلیسی مسیح ـ کرایست ـ ریشه یونانی دارد و به معنی ناجی و نجات دهنده است) بسیاری از یهودیان به آئین جدید روی آوردند. برخی نیز با رومیان که حاکمان اورشلیم بودند متحد شدند و سرانجام عیسی مسیح را به اتهام دروغگویی و ایجاد آشوب به صلیب آویختند. بی تردید دمل چرکین تنفر از یهودیان که در زیر پوست بسیاری از مسیحیان پنهان است و به رغم قوانین حاکم بر کشور هاشان، هر از گاه، سر باز می کند و به شکل های گوناگون متظاهر می شود از همین سرچشمه تاریخی نشات می کند. اخراج یهودیان از سرزمین های مسیحی و ایضاء و آزار آنها در تمام طول تاریخ اروپا ادامه داشته است و به رایش سوم و حکومت نازی آلمان منحصر نمی شود. برخورد رایش سوم با یهودیان اوج آزار نظام مند یهودیان ساکن سرزمین های مسیحیان بود.

در اروپای قرون وسطی، کلیسا چندان عرصه را بر یهودیان تنگ کرده بود که این قوم تقریبا از تمامی سرزمین های اروپای غربی گریزان شده و به مناطق شرق اروپا، که مسیحیت در آنها هنوز قدرت بلا منازع نیافته بود، پناه بردند. بدین سان بود که در ابتدای قرن بیستم بزرگترین جمعیت های یهودی در لهستان بسر می بردند. رباخواری و بانکداری که حرفه متداول در میان یهودیان ساکن اروپا بود نیز بهانه ای دیگر به دست روحانیان مسیحی داده بود تا تنفر عمومی را نسبت به این قوم دامن بزنند. در قرن شانزدهم، فردیناند و ایزابل پادشاه و ملکه اسپانیا پس از فتح گرانادا و پیروزی بر مسلمانان تنها زمانی قانع شدند که تمامی تهدید های داخلی علیه حکومتشان را از سر راه برداشته اند که تمامی یهودیان اسپانیا را وادار به ترک این کشور یا گرویدن به مسیحیت کرده بودند.

بر خلاف تصور بسیاری که پشتیبانی غرب از اسرائیل را ناشی از وجدان ناراحت غربیان به دلیل ستم هایی که در طول تاریخ به یهودیان روا داشته اند می دانند، نظر من این است که حمایت غربیان از تشکیل کشور یهودی اسرائیل، در واقع می تواند، به نوعی دیگر، ادامه اخراج یهودیان از سرزمین های مسیحی بشمار آید.

یک نگاه به ترکیب جمعیت معتقدان مذاهب مختلف در دنیا به وضوح نشان می دهد که یهودیان، به رغم تعداد قلیل شان، از نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیمی برخوردار هستند و با استفاده از این نفوذ و قدرت اقتصادی و سیاسی، سیاستمداران کشور های غربی را به اتخاذ تصمیم هایی ترغیب می کنند که در بسیاری از موارد به نفع مردم این کشور ها و حتی اکثریت یهودیان جهان نیست.

مسییحیان دو میلیارد و صد میلیون از مردم جهان را تشکیل می دهند. جمعیت مسلمانان جهان بالغ بر یک میلیارد و سیصد میلیون است. لامذهب ها ـ بله لامذهب ها ـ یک میلیارد و صد میلیون نفر هستند. و در این میان یهودیان فقط چهارده میلیون نفر از جمعیت جهان را تشکیل می دهند. از این تعداد، کم و بیش پنج میلیون در ایالات متحده، شش میلیون در اسرائیل، و الباقی در سایر کشور های جهان بسر می برند. یک نگاه به ترکیب مذهبی آخرین کنگره آمریکا ـ کنگره صد و دهم ـ به روشنی نفوذ سیاسی یهودیان در آمریکا را مشخص می سازد. برای پنج میلیون یهودی آمریکایی سیزده نماینده یهودی به کنگره آمریکا راه یافته اند در حالیکه برای نزدیک به سیزده میلیون مسلمان آمریکایی، برای نخستین بار، تنها یک نماینده مسلمان وارد کنگره شده است. آیا "هیاهوی بسیار برای هیچ" که می گویند در اینجاست که مصداق پیدا می کند.

در این دوران جهانی شدن اقتصاد، اما، دیگر یهودی، مسیحی، یا مسلمان بودن موجب قربت و نزدیکی به ارباب قدرت نمی شود. امروز یهودیان جزیره امن اقتصاد جهانی در منطقه ناامن خاور میانه هستند، فردا ممکن است یک حکومت طالبانی ملجع مطمئن این حیوان گرسنه در جایی در حاشیه چین کمونیست باشد!

سه‌شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۵

روز جهانی زن

به رغم تمام گرفتاری هایی که در یکی دو ماه اخیر موجب شده است نتوانم به وبلاگم سر بزنم و مطلب تازه ای به آن اضافه کنم، به احترام تمام زنانی که پرچم برابری زنان با مردان را، به رغم تمام مخاطرات، افراشته نگاه داشته اند، و با هدف بزرگداشت زنان ایرانی شجاعی که در روز های اخیر گرفتار پدرسالاری پیر و مرتجع جمهوری اسلامی شده اند، لازم دیدم که سری به اینجا بزنم و روز جهانی زن را تبریک بگویم. ضمنا از تمام دوستانی که در این مدت طولانی غیبت جویای حال و روزم بودند متشکرم