در شلوغی و درهم برهمی متعاقب رخداد های یازدهم سپتامبر دو هزار و یک، همه یادشان رفت که شکایت و نحوه بیان شکایت دو حوزه متفاوت هستند و در حالیکه اولی می تواند موجه باشد دومی ممکن است فاقد وجهه و مشروعیت باشد. در تمام دوران جنگ سرد، ایالات متحده آمریکا، بی توجه به خواست و منافع مردم کشور های جهان سوم، فقط برای پیشبرد مقاصد و مطامع خود، به پشتیبانی از حاکمان خودکامه و دیکتاتور های ظالم در این کشور ها ادامه داد. این سیاست یکجانبه، در خاور میانه، آفریقا، آسیای جنوب شرقی، و آمریکای مرکزی و جنوبی، به نارضایتی های گسترده علیه حاکمان مستبد و دست نشانده آمریکا منجر شد، و در بسیاری از کشور های این مناطق به سرنگونی این حاکمان و ظهور حکومت های چپگرا و ضد آمریکایی انجامید. حکومت های ایران، نیکاراگوئه، و فیلیپین نخستین رژیم های دست نشانده ای هایی بودند که در پی این نارضایتی ها دستخوش تغییر شدند.
آمریکایی ها با این وقایع متناسب با ارزشی که حاکمان کشور های دستخوش تغییرات در تامین منافع شان داشتند، برخورد کردند. در بعضی از این کشور ها، جنبش تغییرات در نطفه خفه شد و هرگز اجازه رشد نیافت. مثلا عربستان سعودی، به رغم دارا بودن مستبد ترین و خشن ترین حکومت قرون وسطایی در منطقه خاور میانه و شاید در سراسر جهان، هیچگاه گرفتار خیزش توده های ناراضی نشد. در عوض ناراضیان این کشور برای جلوگیری از پیروزی های کمونیزم به افغانستان صادر شدند تا با کمک آمریکا در برابر تجاوز شوروی به مقابله بپردازند. اسمش را بگذارید یک تیر و دو نشان، هرچند که در سال های اخیر این تیر کمانه کرده و در باسن آمریکا جا خوش کرده است. در برخی دیگر ـ مثل ایران ـ پذیرش تغییرات دو هدف را دنبال می کرد: اول دادن درسی به حاکمان قبلی که گاه مقام نوکری شان از یادشان می رفت و مثل شاه سابق در مقابل اربابانشان جفتک اندازی می کردند؛ بالا بردن قیمت نفت، ابراز عدم تمایل به تجدید یا تمدید قرارداد کنوانسیون که در سال هزار و نهصد و هفتاد و هشت به پایان می رسید، انعقاد قرارداد های بهره برداری از حوضه های نفتی با کمپانی های ایتالیایی و فرانسوی و عدم اعطای این قرار داد ها به آمریکائیان، اینها همه خار هایی بودند که شاه در چشم آمریکائیان فرو می کرد. نه اینکه شاه آدم ملی ای بوده باشد؛ نه! تمام این جفتک اندازی ها ناشی از جاه طلبی های شاه بود. و دوم ایجاد حکومت های جدیدی که در تصویر بزرگتر مبارزه با اشاعه کمونیزم در راستای مقاصد آمریکا قرار می گرفتند. آنچه مسلم است این است که اگر غرب و در راس آن آمریکا با تغییرات در کشور های جهان سوم موافق نباشد، یا با قصاوت و شدت عمل با عوامل تغییر برخورد خواهد کرد ـ مثل آنچه در الجزایر گذشت ـ و یا با ایجاد نیرو های ضد انقلاب و کمک به آنها چنان عرصه را بر نیرو های انقلابی تنگ خواهد کرد و چنان فضای نامطلوبی برای مردم آن کشور ها پدید خواهد آورد که نهایتا تغییرات با عدم توفیق مواجه خواهد شد. اگر در ایران هیچ نوع مقابله جدی ای با انقلاب اسلامی نشد بیشتر به این دلیل بود که انقلاب اسلامی به انحاء مختلف در راستای منافع غرب قرار داشت. قیمت نفت با ظهور جمهوری اسلامی و نیاز آن به فروش نفت علی رغم تحریم های آمریکا به حد اقل خود در دهه هفتاد و سراسر دهه هشتاد سقوط کرد و موجب خروج ایالات متحده از رکود اقتصادی دهه هشتاد شد؛ تهدید جمهوری اسلامی موجب شد که کشور های منطقه به بازار اسلحه آمریکا و غرب هجوم بیاورند و میلیون ها دلار درآمد های نفتی شان را تقدیم شرکت های اسلحه سازی غرب کنند؛ و برخورد جمهوری اسلامی با نیرو های چپگرا و کمونیست های داخل ایران باعث آسودگی خیال آمریکا در مورد اشاعه نفوذ شوروی در منطقه شد. تمام این عوامل حکومت به اصطلاح انقلابی ایران را، خواسته یا ناخواسته، در راستای منافع آمریکا قرار داد و باعث شد که هیچگونه تلاش مهمی در جهت براندازی این حکومت به عمل نیاید.
به قیمت مقداری انحراف از اصل قضیه، شاید مشخص شده باشد که شکایت و نارضایتی مخالفان آمریکا در جهان و خصوصا در خاورمیانه از دلایلی کاملا موجه و مشروع برخوردار است. اغلب مطالبات کسانی مثل اسامه بن لادن برحق است و دادخواهی ایشان کاملا مشروع و انعکاس خواسته اکثریت توده های مردم این کشور هاست. مردم کشور های خاور میانه، یا آمریکای جنوبی، خواستار برخورد عادلانه کشور های ثروتمند و در راس آنها آمریکا در مراوداتشان با این مناطق هستند. متاسفانه پس از وقایع یازدهم سپتامبر دوهزار و یک، آمریکایی ها موفق شدند اذهان جهانیان را از خواسته ها و دادخواهی های مشروع مردم جهان سوم منحرف کنند و تمام توجه را معطوف نحوه بسیار نادرست بیان این شکایت ها توسط اشخاص دیوانه ای همچون اسامه بن لادن سازند. اشتباه محاسبه ابلهانه غرب ـ آمریکا ـ در این است که تا ریشه این شکایات مشروع از میان برداشته نشود، پیوسته دیوانه های مانند اسامه بن لادن پیدا خواهند شد که با استفاده از احساسات ملی و مذهبی کشور های خاورمیانه، آمریکای جنوبی، یا سایر مناطق جهان به اقداماتی دست خواهند زد که از مشروعیت و وجهه در راستای عدالتخواهی برخوردار نخواهد بود. حمله های یازدهم سپتامبر به هدف های غیر نظامی در آمریکا از جمله شکل های نادرست ابراز نارضایتی مردم جهان سوم نسبت به سیاست های سلطه جویانه غرب بوده است. متاسفانه تا این سیاست های ترمیم نشوند و اساسا تغییر نکنند، و تا راه های موجه و مشروعی برای بیان شکایات ناشی از این سیاست های نادرست ایجاد نشود، این نوع اقدامات پایان نخواهند یافت. تصور اینکه با تشدید زورگویی می توان خواسته های مشروع مردم را خاموش ساخت، توهمی بی اساس است و تنها آب به آسیاب دیوانه هایی مانند اسامه بن لادن خواهد ریخت.
درک شکایت و تفکیک آن از نحوه برخورد شکایت، و ایجاد راه های مسالمت آمیز ابراز دادخواهی و رسیدگی صحیح و عادلانه به آن تنها راه پایان بخشیدن به تروریزم و خشکاندن ریشه های خرابکاری و سیاست ارعاب و وحشت است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر