جمهوری اسلامس از بدو تاسیس اش، با تمام افت و خیز هایش، و با تمام سیاست های ضد و نقیض اش، همواره در یک اصل ثابت رای و استوار بوده است: از موضع قدرت تا توانسته است زورگویی کرده است و به محض اینکه نظام را در جایگاه ضعف یافته است، بدون در نظر گرفتن منافع ملی، و یا حتی اصولی که پیوسته خود را به آنها پایبند نشان داده است، بدون دعوت، به سر میز مذاکره شتافته است
چهارصد و چهل و چهار روز گروگان های آمریکایی را در بند اسارت نگاه داشتند؛ وقتی تمام دنیا همه جور پیشنهاد برای خاتمه آبرومندانه بحران را ارائه می کرد، هیچ یک از راه حل ها را نپذیرفتند، بعد در موقعیتی که دیگر گروگان ها هیچ ارزش سیاسی ای نداشتند، از ترس شکست در جنگ با عراق، و به بهای دریافت مقداری تسلیحات، قرارداد خفت بار الجزایر را پذیرفتند
هشت سال جنگ با عراق را ادامه دادند، در شرایطی که دنیا به حقانیت ایران اذعان کرده بود، و هزار و یک پیشنهاد آبرومندانه برای جبران خسارات جنگ در برابر نظام قرار داشت، با لج بازی و با شعار ابلهانه "جنگ، جنگ، تا رفع فتنه در سراسر جهان" راه کربلا و قدس را در امتداد هم قرار دادند، و اینقدر به فرستادن سربازان امام زمان به میدان های مین ادامه دادند تا بالاخره رهبر معظم انقلاب مجبور شد جام زهر را سر بکشد. گوارای وجود
این سیاست جمهوری اسلامی از بطن فعالیت هایش برای بدست آوردن و حفظ انحصاری قدرت زائیده شده است. همه بخوبی به خاطر دارند که در شرایط مبارزه با رژیم شاه، طرفداران جمهوری اسلامی و حزب اللهی ها هیچ مشکلی در مراوده و همکاری با گروه های چپ مذهبی و حتی غیر مذهبی نداشتند. با کرد ها و بلوچ ها هم برادر بودند. و بعد به محض قبضه کردن قدرت، همه این گروه ها اخ شدند و منافق از آب درآمدند و ریختن خونشان حلال شد
حالا هم احمدی نژاد و یار قال هایش باز خود را در موضع ضعف یافته و زور و فشار آمریکا را از حد تحمل شان خارج دیده اند. این است که اگر ایالات متحده کمی روی خوش نشان دهد و طوری عمل کند به غرور و کله شقی رهبران جمهوری اسلامی ـ ملت که محلی از اعراب نیستند ـ زیاد بر نخورد، تجدید روابط با آمریکا، در اوج شرایط رو در رویی و برخورد، خارج از امکان بنظر نمی آید
متاسفانه، رهبران فعلی آمریکا نیز از همان قماش احمدی نژاد ها هستند، با این تفاوت که کله شقی بوش و شرکاء ناشی از حماقت نیست و از نقشه ای کاملا استراتژیک و برنامه ریزی شده نشات می گیرد. آمریکایی ها برای ادامه استیلای صنعتی و اقتصادی شان در جهان، لااقل در کوتاه مدت و تا زمانی که جایگزینی مطمئن برای انرژی فسیلی یافت نشده است، از هر اقدامی برای تضمین جریان بی وقفه نفت به آمریکا خودداری نخواهند کرد. ایران با در اختیار داشتن منابع عظیم انرژی فسیلی، بی شک در فهرست مناطق استراتژیکی قرار دارد که خواهی نخواهی مورد طمع آمریکائیان است. برای آمریکائیان، فارغ از نوع حکومتشان ـ دموکرات یا جمهوریخواه ـ دستیابی به منابع نفت و گاز ایران، در این برهه از تاریخ، جنبه حیاتی دارد، یا به حیلت یا به حالت یا به زور
اگر دموکرات ها به قدرت برسند، ممکن است گزینه رو در رویی نظامی موقتا کنار گذاشته شود. جمهوریخواهان و پشتیبانانشان در میان ارباب صنایع و سرمایه داران آمریکایی حوصله مذاکره و چانه زدن و بالا و پایین کردن را ندارند. اینان حاضرند به بهای از بین رفتن تعدادی سرباز آمریکایی و هر تعدادی که لازم باشد نظامی و غیر نظامی غیر آمریکایی، به اهدافشان دست پیدا کنند. اگر این استدلال غیر منطقی به نظر می رسد، یک نگاهی به وضعیت عراق بیاندازید. به اذعان شخص رئیس جمهور آمریکا، تا این لحظه بیش از سی هزار عراقی به هلاکت رسیده اند و نزدیک به دو هزار و پانصد سرباز آمریکایی نیز کشته شده اند. بهای جنگ ماهانه بالغ بر شش میلیارد دولار بر آورد شده است. هزینه مالی و انسانی این جنگ را مالیات دهندگان آمریکایی و مردم بی گناه عراق تقبل می کنند. سود این جنگ، اما، به جیب شرکت های بزرگ نفتی و غیر نفتی می رود. لذا هرچقدر هم که در رسانه های گروهی عرب سر و صدا راه بیاندازند که گویا آمریکایی ها در عراق مثل ویتنام در باتلاق گرفتار شده اند و راه پس و پیش ندارند، واقعیت این است، که ارباب صنایع و سرمایه داری آمریکا به کلیه اهدافشان در عراق دست پیدا کرده اند
ایران هم همین حالت را خواهد داشت. تلفات آمریکایی، در صورت حمله نظامی به ایران، بی تردید بیشتر خواهد بود. مقاومت ایرانیان در برابر چنین حمله ای بی شک حدت بیشتری خواهد داشت. هزاران ایرانی در چنین حمله ای جانشان را از دست خواهند داد. آمریکا ممکن است حکومت جمهوری اسلامی را از میان بردارد، اما در عوض تخم اسلامی بسیار بنیادگرا تر از جمهوری اسلامی را در ایران خواهد کاشت که هزار برابر بی رحم تر و سبعانه تر از مقاومت امروزین عراق در برابر آمریکائیان اشغالگر بر پا خواهد خواست. و بعد از سال ها که سرانجام منابع و زخایر نفتی ایران تحلیل خواهد رفت، مردم بیچاره این سرزمین زیبا اسیر چنگال حکومتی سنگدل برخاسته از دل مقاومت اسلامی بنیادگرا رها خواهد شد، به همان سان که نیرو های شوروی افغانستان را به طالبان واگذاشتند
فکر می کنید وقتی ایران از نفت تهی شده باشد، یا هنگامی که آمریکائیان به انرژی جایگزینی برای نفت دست یازیده باشند، آیا دیگر کسی دلش برای ایرانیان خواهد تپید؟ اگر ذره ای باور دارید که حقوق بشر و کرامت انسانی برای ارباب صنایع و سرمایه داری آمریکایی اهمیت دارد، یک نگاهی به روآندا و بسنی هرزگوین و کوسوو بیاندازید. نه، چرا راه دور می روید، وضعیت امروزین دارفور را با جنگ داخلی اوگاندا و کشتار های روزانه مردم بی گناه این کشور مقایسه کنید. اگر گفتید چرا رسانه های گروهی آمریکایی به مسئله دارفور علاقه مند شده اند ولی کوچک ترین توجهی به اوگاندا نشان نمی دهند؟
سودان، اگر نمی دانید، در میان کشور های صاحب زخایر نفتی رتبه پنجم را داراست. حالا دانستید چرا؟
نامه احمدی نژاد به جورج بوش، که بی تردید با تایید و اجازه بزرگتر هایش نگاشته شده است، از درک همین موضعگیری استراتژیک آمریکائیان برای تضمین جریان نفت نشات می گیرد؟ احمدی نژاد و عروسک گردان هایش می دانند که خواهی نخواهی ایالات متحده به منابع نفت ایران چشم طمع دوخته است. از خیلی پیش تر از وقایع سپتامبر دو هزار و یک، جورج بوش ایران را در کنار عراق و کره شمالی به عنوان عضو محور اهریمنی مفتخر کرده بود. از خیلی قبل تر از اینکه جمهوری خواهان حکومت آمریکا را در دست بگیرند، محافل محافظه کار به صراحت از حمله نظامی به عراق و ایران سخن می گفتند. کره شمالی در این میان در حقیقت نکته انحرافی ست. آمریکا هرگز با کره شمالی سر شاخ نخواهد شد
متاسفانه اقدامات آمریکائیان در برخورد با اسرای جنگی و زندانیان سیاسی عراقی و دیگر زندانیانی که به جرم ارتباط با سازمان تروریستی القاعده در حبس بسر می برند به احمدی نژاد ها و امثال وی بهانه داده است تا آزادیخواهی و نظام مردم سالار ـ دموکراسی ـ را، همچنانکه احمدی نژاد در نامه اش به جورج بوش مطرح کرده است، نظامی ورشکسته و ناموفق در دستیابی به آرمان های انسانی قلمداد کنند. آمریکا هرگز بهترین نمونه مردم سالاری غربی نیست و نبوده است. مثال های موفق دموکراسی و مردم سالاری های واقعی را باید در کشور های حاشیه دریای شمال، در اروپا جستجو کرد. سوئد، نوروژ، فنلاند، هلند، دانمارک، اینها نمونه های واقعی امتزاج موفق دموکراسی و سوسیالیزم هستند. دنیا باید از نفوذ تبلیغات آمریکایی ها که خود را الگوی و عضو سرآمد جامعه دموکراسی معرفی می کنند، تبرا بجوید، و الگوی دموکراسی را در جای دیگری جستجو کند
ادعا های بی پایه و اساس امثال احمدی نژاد ها در مورد ورشکستگی دموکراسی تازگی ندارد. شخص خمینی بار ها در خطابه هایش دموکراسی و ملی گرایی را به عنوان "فریب خلق" مطرح می کرد. یک نگاه به دستآورد های جمهوری اسلامی در بیست و هفت هشت سال گذشته ـ فقر، فحشاء، استبداد، زورگویی، تبعیض، اجحاف، بیکاری، خرافه گرایی، فقر فرهنگی، عقب ماندگی اقتصادی، انزوای سیاسی، و هزار بدبختی و بیچارگی گریبانگیر مردم بی گناه ایران ـ به روشنی نشان می دهد که نظامی که خمینی و دار و دسته اش می خواستند جانشین خواست واقعی مردم ایران کنند، در کلیه زمینه ها، فاقد کارآیی و کارآمدی بوده است
البته من هرگز نتوانسته ام خواست واقعی مردم ایران را بدانم و بدرستی تشخیص دهم، اما لااقل امیدوارم که هدف انقلابی که نظام شاهی را در ایران به انقراض کشانید رهایی از استبداد و ستم و کسب آزادی و عدالت اجتماعی بوده است، که اگر هدف این بوده، جمهوری اسلامی تا به امروز راه را کاملا اشتباه رفته است؛ و با علاقه ای که این عاشقان امام زمان به خرافه گرایی و تعصب های کور مذهبی دارند، بارقه امیدی نیز در تصحیح راه بوسیله حاکمان فعلی، چه محافظه کار و چه اصلاح طلب، به چشم نمی خورد. خدا به خیر کند
امروز برای اولین بار در اسپوکن درجه حرارت از هشتاد درجه فارنهایت بالغ شد. حیف که من مجبور بودم تمام روز را سر کار باشم. روز خوبی بود برای اینکه آدم بتواند به کوه و دشت بزند و چند ساعتی را دور از اجتماع خشمگین بسر ببرد. من که نتوانستم. خوش بحال آنها که وقت و حوصله اش را داشتند