شنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۵

باز هم سال نو مبارک

باز بهار شد،

باز همان حرف های قدیمی:

ترنم باران روی شیشه های پنجره؛

رویش گیاه و زایش جوانه؛

جوجه هوبره ها که زنجیر وار،

به دنبال مادرشان

از زیر بوته ای

به زیر بوته ای دیگر می دوند؛

ابر های آبستن؛

نسیم سرد بامدادی

که می خواهی نادیده اش بگیری

اما لرزه کوتاهی که به تنت می اندازد

وادارت می سازد

که به جد بگیری اش؛

و امان از دست عادت های دیرینه!

فرسنگ های دور از دیار قدیم،

تا قندیل های آویخته بر لبه شیروانی

آب می شوند،

انگار خدا بیامرز پدرم

قرار است از آن دنیا باز گردد

و دست به کمربند شود

بلند می شوم

و با دقت آدم هایی که در خواب

بر لبه باریک پشت بام راه می روند،

تمام خانه را آب و جارو می کنم،

خانه تکانی می کنم

که نوروز آمده است!

چه کنم که آدمی برده عادت است!

چند سالی ست

که هرچه دقت می کنم

متوجه فرق نوروز و دیگر روز های نمی شوم!

قدیم ها نوروز با بقیه روز ها متفاوت بود؛

بوی تازگی می داد؛

رنگ تازگی داشت؛

پدرم از من جوانتر بود؛

نی انبانه ها که حلول سال را نوید می دادند،

با شتاب از خانه بیرون می رفت،

و دقایقی بعد،

با یک گلدان سنبل،

یا یک شاخه به ژاپنی،

باز می گشت؛

آنوقت خانه مان

تا آخر سال،

تا عید بعد

سبز می ماند؛

آیا حق داشتیم سبزی را در خانه مان زندانی کنیم؟

آنوقت ها

این سئوال به ذهن هیچکداممان نمی رسید؛

مادرم چراغ نشاط بود؛

تمام دور و برش را از شادی روشن می کرد؛

اکنون،اما، پدرم

سال ها از من مسن تر است؛

آنقدر پیر شده است

که دیگر

دستم به او نمی رسد؛

خیلی بالاست؛

گاهی در ابر های آبستن می بینمش؛

و مادرم:

چقدر دور است!

و چقدر هر روز دور تر می شود!

و من

من همسن آنروز های پدرم شده ام،

چیزی که یک روزی بزرگترین آرزویم بود؛

و من چقدر پیر شده ام!

و این نوروز هم

با بقیه روز ها فرقی نخواهد داشت؛

خستگی خانه تکانی به تنم مانده است؛

اگر از سر عادت نبود،

اگر از ترس پدرم نبود،

هرگز خانه تکانی نمی کردم.

خانه ی خالی از عشق،

خانه ی خالی از پدرم،

خانه ی خالی از مادرم،

خانه ی خالی از تو!

چه خانه تکانی عبثی امسال!

چه نوروز عبثی امسال!

۳ نظر:

عمو اروند گفت...

بهاری و نوروزی و روزی نو بدور از همه‌ی نگرانی‌ها برایت آرزو دارم

من شاخه‌ی زیبای شکوفه‌ی بهاری‌ات را به عاریه خواهم گرفت برای گفتن تبریک به نوروزیان، صد البته با ذکر منبع و رعایت حق تالیف

ناشناس گفت...

جناب آقای همایون عبقری گرامی و محترم

با عرض سلام

فرا رسیدن نوروز باستانی‌مان را خدمت سرکار تبریک عرض می‌کنم. امیدوارم سال نو برایتان و برای عزیزانتان سالی پر از شادی و دلخوشی و موفقیت و سلامت و پیروزی باشد. به کوری چشم آنانی که می‌خواهند ما ملت را ۳۶۵ روز سال گریان ببینند شما را بخدا در این ایام نوروز شاد باشید و از گذشتگان با شادی یاد کنید.

لب‌تان خندان باد

با تقدیم احترام
ققنوس

ناشناس گفت...

همایون عزیز زمان هرگز توقفی ندارد اما با امید میتوان گذر آن را آهسته تر کرد.و واقعیت ها را آسانتر پذیرفت.آرزو می کنم بچه هایمان زودتر عاقل شوند وزمان را دریابند
که فردا را مجالی نیست. مراقب سلامتی خودت باش.