سه‌شنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۶

آقای گل آرا حمزه

دوست محترمی به نام آقای گل آرا حمزه که نوشته چند روز پیش مرا تحت عنوان پیروزی موهوم پرستی خوانده بود، در یادداشتی که برایم در بخش نظر ها گذاشته بود، مرا متهم به "کم فهمی" و "درک قاصر" کرده بود بدون اینکه دلیلی یا استدلالی در رد نقطه نظر هایم ارائه دهد. وقتی گله کردم که شاید فهم من کم باشد ولی لااقل انتظار دارم که با دلیل برایم بنویسند که کجا را خطا رفته ام، یادداشت دیگری برایم گذاشتند که بزودی پاسخم را با دلایل دندانشکن و قانع کننده خواهند نوشت و مرا به مبارزه طلبیدند که اگر جرات و شجاعتش را داشته باشم، مطلب ایشان را در وبلاگم جای خواهم داد. مطلب بسیار مطولی ست ولی هرچه کردم، نفهمیدم که کجایش پاسخ نوشته من بوده است. به نوشته های ساده گرایانه بسیجی ها شباهت دارد که نقطه نظر هاشان را آخوند های بی سواد محله شان به شان حقنه می کنند. جریان "مار و مار" است. ولی چون گفته بودند که جرات انعکاس آنرا ندارم، برای اینکه بدانند چقدر به آزادی کلام و عقیده احترام می گذارم، به نوشته ایشان پیوند داده ام. خودتان ـ اگر حوصله اش را دارید ـ بخوانید و قضاوت کنید.

دوشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۶

خاطره

روزی که به تو عاشق شدم

از آسمان شکوفه می بارید،

ابر ها کلمه عشق را

بدست نسیم

بر پهنه آسمان

هیجی می کردند،

و دشت گستره ای بود سبز

ـ به اندازه آزادی ـ

که هر لحظه وسیع تر می شد؛

شبها

در چشمان باز تو

خیره می شدم

تا سرانجام

پیروزی خواب را

می پذیرفتند،

و هر بامداد،

در چهره ات نگاه می کردم

تا چشمانت را بگشایی

و کلمه اطمینان بخش "دوستت دارم"

مثل جویباری از شهد و عسل

بر لب هایت جاری شود؛

روز های کار و کلنجار

با آدم هایی که

خلط دهانشان را

بی مهابای آداب معاشرت

در جوی کنار خیابان تف می کردند

و ورود ممنوع برایشان

به اندازه حجاب زنان

اهمیت نداشت،

به امید بازگشت

به کاشانه ای که از وجود تو گرم بود،

بی شکایتی طی می شد؛

و نان و پنیر و سبزی

با نوشابه تلخی

که "روبن" برایمان می آورد

چقدر مزه می داد!

حالا اینجا

در این غربت آباد غریب آزار

خاطره تو حتی

در دوردست های زمان

مثل ابر های خاکستری آبستن اشک،

محو و بی شکل است؛

و آسمان

حتی در روز های آفتابی نیز

نطفه گریه ای بی پایان را

در رحم می پروراند؛

دشت سر سبز

اینک گستره ای خشک است

که هیچ بارانی

زایش و رویش را

بدان باز نخواهد گرداند.

یکشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۶

Pew Research Center

نتیجه تحقیقی را که اخیرا مرکز تحقیقاتی "پیو" در مورد مسلمانان آمریکایی منتشر کرده است، در اینجا ببینید. تحقیق بسیار جامع و ظاهرا بی طرفی ست، هرچند که برخی از یافته های آن به دست راستی های آمریکایی اجازه داده است اعمال تبعیض علیه مسلمانان را توجیه کنند.

چهارشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۶

پیروزی موهوم پرستی

در اینکه احمدی نژاد و امثال احمدی نژاد از خر هم کمتر می فهمند شک نکنید. هر آدمی که ادعا کند که از جانب خدا و پیغمبر به مقام اداره مملکتی دست یافته است، بلانسبت خر، از خر هم کم عقل تر است، اگر غیر از این باشد، تنها یک دلیل دیگر می ماند و آن اینکه این چنین آدم هایی با زرنگی و رندی فراوان، برای اینکه بر یک مشت از خودشان ابله تر حکومت کنند، داعیه نمایندگی خدا و پیغمبر را علم کرده اند تا بدینوسیله برای اعمال و اقوالشان توجیهی داشته باشند. هرچه می خواهید گلوتان را پاره کنید که این اعمال و این حرف ها با منطق و استدلال سازگاری ندارد. در جواب خواهید شنید که خواست خدا و دین از منطقی برخوردار است که از درک قاصر افراد بشر خارج است. و البته تا ابله در جهان است، مفلس در امان است.

منظور من، اما، این نیست. یا از سر خریت، یا از زرنگی و مردم فریبی، احمدی نژاد، با استدلالی که برای ابله های دوربرش قابل درک و منطقی ست، بحثی را در باره اسرائیل و جایگاه سیاسی ملت یهود مطرح کرده است که در رسانه های عمومی غرب عکس العمللی بسیار شدید برانگیخته است. از آنجا که برخورد احمدی نژاد با مسئله فلسطین ساده اندیشانه است و ابعاد گوناگون این معضل را نادیده می گیرد، ساده لوحان و ابلهان خرمسلمانی که دور وی جمع شده اند، براحتی آنرا درک می کنند و تصور می کنند که این استدلال صحیح است. در یک جمله مخلص کلام احمدی نژاد این است که گیریم در اروپا ملت یهود مورد ستم فراوان قرار گرفته و در زمان جنگ جهانی دوم به دست آلمان نازی به وحشیانه ترین وجهی هدف کشتار و نسل کشی واقع شده است، چرا تاوان جنایت اروپائی ها را ملت فلسطین باید بپردازد؟ احمدی نژاد می گوید که اروپائیان باید به جبران جنایاتی که علیه قوم یهود مرتکب شده اند، در همان اروپا سرزمینی را به ایشان اختصاص بدهند نه اینکه با اشغال خانه و کاشانه دیگران، به بهای بی خانمانی ملت فلسطین، به آوارگی قوم یهود پایان بخشند.

بدون در نظر گرفتن سوابق تاریخی قوم یهود، بدون توجه به این حقیقت که نخستین یهودیانی که به سرزمین فلسطین بازگشتند، در واقع با تطمیع برخی شیوخ عرب ثروتمند و ابتیاع اراضی ایشان جای پای خویش را در این سرزمین بازکردند، بدون در نظر گرفتن این حقیقت که آوارگان فلسطینی بیش از آنکه به وسیله یهودیان بی خانمان شده باشند، قربانی بی لیاقتی و خیانت رهبران خود فروخته عرب بوده اند، و بدون بذل توجه به واقعیت امروزین حضور قدرتمند اسرائیل در میان سرزمین های عربی، استدلال امثال احمدی نژاد تنها موجب طولانی شدن معمای روابط اعراب و اسرائیل و استمرار بی خانمانی و دربدری قوم فلسطین خواهد شد.

اما منظور من این هم نیست. چند سال پیش، دیک آرمی، رهبر اکثریت جمهوری خواه مجلس نمایندگان آمریکا در آن زمان، در یک برنامه تلویزیونی، که به طور زنده در سراسر آمریکا پخش می شد، اعلام کرد که مشکل فلسطین یک مشکل عربی ست و به اسرائیل ربطی ندارد. وی صراحتا گفت که راه حل مسئله فلسطین خروج ساکنان فلسطینی نوار غزه و ساحل غربی رود اردن از این مناطق و اسکان ایشان در سرزمین های عربی ست تا اسرائیلی ها بتوانند براحتی در این اراضی متوطن شوند. پیشنهاد دیک آرمی به همان اندازه متضمن از میان برداشتن ملت فلسطین است که راه حل پیشنهادی احمدی نژاد خواهان از بین رفتن یهودیان در منطقه خاورمیانه است. در این میان چیزی که مهم است این است که چطور است که رسانه های غربی راه حل ابلهانه احمدی نژاد را با چنین پوشش وسیعی در بوق و کرنا می کنند ولی از کنار گفته های احمقانه دیک آرمی، که متاسفانه منعکس کننده طرز فکر بسیاری از آمریکائیان ساده اندیش و خرمذهبی ست، به سادگی می گذرند؟ دقیقا این دم خروس رنگارنگ است که موجب می شود مسلمانان سراسر جهان و بیش از همه ملت فلسطین اعمال آمریکائی ها را با بدبینی و بی اعتمادی دنبال کنند و در عوض آدم احمقی مثل احمدی نژاد را یار و همراه خویش بدانند.

امروز اگر به صراحت از سیاست خارجی آمریکا انتقاد کنید، و علی الخصوص اگر علنا بگویید که یکی از دلایل حمله های انتحاری یازدهم سپتامبر سیاست خارجی ناعادلانه آمریکا در خاور میانه و در میان ملت های مسلمان بوده است، با اتهام خیانت و با عکس العمل های انتقامجویانه آمریکائیان مواجه خواهید شد. توطئه سرنگونی دولت مردمی مصدق توسط سی.آی.ا. دسیسه آمریکائیان در شیلی، سیاست ناهمگون و نابرابر آمریکائیان در قبال اسرائیل و فلسطینیان، پشتیبانی بی قید و شرط دولت های آمریکایی از تمامی دیکتاتور های قرن بیستم، هیچکدام در اذهان آمریکائیان به عنوان سیاست های خارجی نادرست آمریکا تداعی نمی شوند. بسیاری از آمریکایی ها ضمن اذعان به نادرستی این سیاست ها، اقدام های تروریستی را به این سیاست ها مربوط نمی دانند و آنها را در فضایی مستقل از سیاست خارجی دولت ها شان به عنوان اقداماتی ناشی از دیوانگی مورد بررسی قرار می دهند. بدیهی ست تا زمانی که مبارزه با تروریسم مستقل از زمینه هایی که موجب رشد و بالیدن آن می شود ادامه پیدا کند، هرگونه پیشرفتی در این راستا دور از انتظار خواهد بود. مبارزه واقعی با تروریسم تنها با شناخت زمینه ها و ریشه های آن ممکن است. در غیر این صورت، غربیان و بویژه آمریکائیان ناگزیر خواهند بود دیوار های اطرافشان را روز بروز بلند تر و استوار تر سازند و خویشتن را از بقیه دنیا بیشتر و بیشتر دور سازند تا مبادا مورد حمله محتوم تروریست ها واقع شوند. متاسفانه از هم اکنون نشانه های دیوار های بلند در سیاست های داخلی و خارجی کشور های غربی و آمریکا به وضوح مشهود است. موضع گیری این کشور ها در برابر مهاجران، پیروزی دست راستی های افراطی در این کشور ها، قدرت یافتن گروه های نژادپرست و آمدن مجدد این ها به پیش زمینه مسائل جاری در قالب گروه های ضد مهاجرین، همه و همه حاکی از بلند تر شدن دیوار ها و تاریک تر شدن چراغ های رابطه است.

با وجود آدم هایی مثل احمدی نژاد و دیک آرمی و گروه های افراطی خرمسلمانی مثل حزب الله و حماس و گروه های مسیحی بنیادگرا در آمریکا، خدا عاقبت ما را بخیر کند! سال ها مبارزه خرد با خرافه پرستی و ارتجاع گویا در این دهه ی آغازین قرن بیست و یکم که می باید شاهد عظیم ترین پیروزی های عقل بر خرافات و جدایی کامل دین و سیاست باشد، با هزیمت منطق و درست اندیشی به صحنه ترکتازی های موهوم پرستی تبدیل شده است. خدا عاقبت ما را بخیر کند!

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۶

نفت و گاز در افغانستان

در دورانی که افغانستان در اشغال شوروی بود، بررسی هایی که توسط روس ها در شمال این کشور انجام شد حاکی از آن بود که ذخایر گاز طبیعی افغانستان از پنج تریلیون فوت مکعب بالغ می شود. ذخایر گاز طبیعی ایران که پس از شوروی، دومین کشور تولید کننده گاز طبیعی جهان است، نهصد و هفتاد تریلیون فوت مکعب تخمین زده شده است. هرچند که در دهه هفتاد در شرق افغانستان حفاری هایی به منظور دستیابی به نفت خام صورت گرفت اما میزان احتمالی ذخایر نفت خام افغانستان مشخص نیست. صرفنظر از ذخایر نفت و گاز طبیعی افغانستان، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و با توجه به وجود جمهوری اسلامی در ایران، افغانستان همواره به عنوان بهترین مسیر خط لوله ای که بتواند نفت حوزه دریای خزر را به آب های آزاد منتقل سازد در مرکز توجه کشور های صنعتی و شرکت های فراملیتی نفت قرار داشته است.

بعد از رویداد های یازدهم سپتامبر دوهزار و یک، حمله آمریکا به افغانستان به انگیزه از میان برداشتن عاملان این اقدام تروریستی در انظار جهانی کاملا موجه به نظر می رسید. و پس از اشغال این کشور توسط نیرو های به اصطلاح ائتلاف، کمتر کسی وجاهت این اقدام را مورد شک و پرسش قرار داده است.

متاسفانه به محض اینکه چند واقعیت و رویداد به نحوی غیر ممکن ناگهان در کنار یکدیگر قرار می گیرند و همزمان می شوند، آدمی در انگیزه هایی که باعث قرابت و همزمانی این رویداد ها و واقعیات شده است تردید می کند.

وقتی پدر حمید کرزای، رئیس جمهور فعلی افغانستان، به دست عوامل طالبان به قتل رسید، وی به رغم توصیه های دولت پاکستان و مقامات اتحاد شمالی که با طالبان در جنگ و ستیز بودند، گروهی از پشتون ها را به گرد خویش جمع کرد، جسد پدر را به قندهار برد، و در مراسمی که به قولی طالبان جرات دخالت در آن را نکردند،وی را به خاک سپرد. این اقدام کرزای که گویا کمر به انتقام خون پدر بسته بود، وی را در راس مخالفان طالبان در میان قبایل پشتون جای داد. درست است که در میان مخالفان طالبان در خارج از افغانستان، کرزای از مقبولیت و وجاهت بیشتری برخوردار بود، اما آیا انتخاب کرزای برای احراز رهبری در افغانستان صرفا به سوابق مخالفت او با طالبان مربوط می شد؟ آیا رابطه کاری کرزای با شرکت نفتی یونیکال به عنوان مشاور این شرکت در مسائل آسیای میانه فقط یک حسن تصادف بوده است؟

در چهارم دسامبر هزا ر و نهصد ونود و هفت، نمایندگان طالبان از مقر شرکت نفتی یونوکال در ایالت تکزاس دیدار کردند. در هنگام این دیدار، جورج بوش رئیس جمهور فعلی آمریکا، حکمران ایالت تکزاس بود. نمایندگان طالبان با مقامات آمریکایی ملاقات کردند و به نظر می آید که به شرط به رسمیت شناختن حکومت طالبان از جانب ایالات متحده، با یک قرارداد دو میلیارد دولاری برای احداث خط لوله نفت در خاک افغانستان موافقت کردند. وقتی تلاش کمپانی یونوکال برای برقراری ارتباط با طالبان را در کنار مسئولیت کارزای به عنوان مشاور این شرکت در امور نفتی آسیای میانه قرار می دهید، آیا باز هم انتخاب کرزای به عنوان رئیس جمهور افغانستان یک تقارن اتفاقی به نظر می رسد؟

طرح حمله آمریکا به افغانستان و اشغال این کشور پس از آن در دستور کار قرار گرفت که دولت فعلی آمریکا از دست یافتن به توافق با طالبان مایوس شده بود. وقایع سپتامبر دوهزار و یک بهانه این حمله را در اختیار حکومت آمریکا قرار داد. طرح حمله به برج های تجارت جهانی نیویورک بطور منطقی می تواند توطئه اسامه بن لادن و سازمان القاعده برای ممانعت ازبرقراری مناسبات سیاسی و اقتصادی میان آمریکا و طالبان افغانستان بوده باشد، هرچند که هم اکنون بر اساس آمار منتشر شده بوسیله برخی سازمان های آمارگیری آمریکایی، اکثر مردم آمریکا معتقدند که واقعه سپتامبر دو هزار و یک بوسیله سی. آی. ا. طراحی و اجرا شده است.

http://www.eia.doe.gov/emeu/cabs/afghan.html

http://www.newhumanist.com/oil.html

http://www.cooperativeresearch.org/context.jsp?item=a120497texasvisit&scale=0#a120497texasvisit

http://www.loosechange911.com/

یکشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۶

هاله اسفندیاری

در آن بعد از ظهر سرد آذر ماه که سرمای هوای تهران دود و غبار و آلودگی آنرا سنگین و غیر قابل تحمل می کرد، ایستادن در کنار خیابان و در انتظار پیدا کردن تاکسی خالی ماندن امیدی عبث می نمود.

ـ می شود زنگ بزنید برای من یک تاکسی بیاید؟

ـ کجا تشریف می برید خانم؟

ـ منزل می روم.

ـ همین الآن زنگ می زنم.

باز خودش را با کاغذ ها و نوشته های پراکنده روی میز دفتر کارش در خیابان آفریقا مشغول کرد. آیا آمدن به ایران کار درستی بود؟ خیلی ها هشدار داده بودند که به حکومت ایران نمی شود اعتماد کرد. خیلی ها سعی کرده بودند از این سفر منصرفش کنند. اما مگر می شد مادر مریضش را در این روز های سخت بیماری تنها بگذارد؟ چه بسا که اگر نمی آمد ممکن بود دیگر موفق به دیدن مادر نشود. تازه او که با سیاست کاری نداشت. کار در یک موسسه تحقیقاتی آمریکایی هم که گناه نیست! تمام ایرانیانی که با او سر و کار داشتند و با موسسه تحقیقاتی آمریکایی ای که او در آن کار می کرد در تماس بودند، اساتید و دست اندرکاران دانشگاه های ایرانی بودند. هیچکدامشان سری در سیاست نداشتند. جمهوری اسلامی با آدم های عادی کاری ندارد. این همه ایرانیان ساکن خارج از ایران هر روز برای دیدن اقوامشان به ایران سفر می کنند؛ اگر بنا بود جمهوری اسلامی دنبال این ها باشد که باید هرایرانی ای را که پایش بعد از مدتی به فرودگاه مهرآباد می رسد بگیرند و قل و زنجیر کنند. ملیت دوگانه داشتن هم که جرم نیست. خیلی از کسانی که از آمریکا به ایران سفر می کنند هم پاسپورت ایرانی دارند و هم پاسپورت آمریکایی. اصلا جای نگرانی نیست.

ـ خانم تاکسی آماده است.

ـ متشکرم.

خیابانی که از انتهای جردن به طرف شمال و خیابان فرشته می رفت در آن بعد از ظهر سرد ماه آخر پائیز هیچ شباهتی به تصویر زیبای تابستانی ای که او همواره در ذهن داشت و در خارج از ایران بار ها و بار ها تهران را از زاویه آن تصویر به خاطر می آورد نداشت. درختان بی برگ، لخت و برهنه در معرض باد سرد پائیزی ایستاده بودند. همچنانکه از پنجره ماشین به بیرون نگاه می کرد، به معصومیت تمام زنان ایرانی که در زنجیر تنگ مردسالاری هزاران ساله، بی پناه و بی یاور، اسارتی بی انتها را هر روز به شب و هر شب در شرم تسلیمی ناگریز به صبح می رسانند، می اندیشید.

رشته افکارش ناگهان از صدای چرخ های اتوموبیلی که یک باره از سمت راست سبقت گرفت و جلو شان پیچید پاره شد.

ـ عجب حمالی! آدم توی خیابان یک طرفه این طور از سمت راست سبقت می گیرد. خانم به خدا اگر شما توی ماشین نبودید می رفتم دنبالش و حسابش را کف دستش می گذاشتم. این مردم کی می خواهند آدم شوند؟

هنوز حرف راننده کاملا تمام نشده بود که ماشینی که سبقت گرفته بود جلوشان ترمز کرد و چهار مرد مسلح نقابدار از آن پیاده شدند. اسلحه هاشان را به طرف آنها نشانه رفته بودند.

ـ بیرون، بیرون، بیرون! بیا بیرون خانم! زود از ماشین بیا بیرون آقا. اگر جانتان را دوست دارید صداتان هم در نیاید.

دقیقه ای بعد، مردان مسلح با کیف پول و پاسپورت های ایرانی و آمریکایی اش بسرعت از محل دور شدند. ماشین های پشت سری پلیس را خبر کرده بودند. طولی نکشید که پلیس در محل حادثه حاضر شد. هیچکس شماره ماشین را ندیده بود. آیا اصلا پلاک داشت؟

پلیس معتقد بود که سارقین برای پول جلوی ماشین را گرفته بودند. پاسپورت ها برای شان ارزشی ندارد و احتمالا آنها را توی جوی آبی یا سطل زباله ای انداخته اند.

ـ چقدر پول توی کیفتان بود؟

ـ پولی نبود؛ حد اکثر سی چهل هزار تومان.

ـ قید پاسپورت ها را بزنید.

روز های بعد به مراجعه به اداره گذرنامه برای دریافت پاسپورت جدید گذشت. هزار جور دنگ وفنگ داشت. استعلام پلیس، استشهاد محلی، و هزار و یک جور فرم دیگر. بعد از اینکه تمام فرم های لازم پر شد و تمام استعلام ها استشهاد ها تحویل داده شد، تازه اعلام کردند که:

ـ وزارت اطلاعات شما را ممنوع الخروج کرده است.

چهار ماه بعد، در روز هفدهم اردیبهشت، برای بازجویی به وزارت اطلاعات فراخوانده شد و ساعتی بعد روانه زندان اوین شد. تا امروز، بدون اینکه کسی از دلیل واقعی دستگیری اش خبر داشته باشد، آزاد نشده است.

بقیه داستان خانم هاله اسفندیاری، محقق ایرانی ـ آمریکایی و مدیر بخش خاور میانه موسسه تحقیقاتی "وودرو ویلسون" را در مقاله دیده بان حقوق بشر بخوانید.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۸۶

روز جهانی کارگر

اول ماه مه، روز جهانی کارگر مبارک باد!
به لحاظ تاریخی، امروز در واقع سالروز کشتار وحشیانه کارگرانی ست که در سال 1886، به منظور بهتر شدن شرایط کار، در شهر شیکاگوی آمریکا دست به تظاهرات زده بودند. تقریبا در سراسر جهان، اول ماه مه به عنوان روز جهانی کارگر جشن گرفته می شود. در آمریکا، اما، روز کارگر در اولین دوشنبه ماه سپتامبر جشن گرفته می شود.