دوشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۶

خاطره

روزی که به تو عاشق شدم

از آسمان شکوفه می بارید،

ابر ها کلمه عشق را

بدست نسیم

بر پهنه آسمان

هیجی می کردند،

و دشت گستره ای بود سبز

ـ به اندازه آزادی ـ

که هر لحظه وسیع تر می شد؛

شبها

در چشمان باز تو

خیره می شدم

تا سرانجام

پیروزی خواب را

می پذیرفتند،

و هر بامداد،

در چهره ات نگاه می کردم

تا چشمانت را بگشایی

و کلمه اطمینان بخش "دوستت دارم"

مثل جویباری از شهد و عسل

بر لب هایت جاری شود؛

روز های کار و کلنجار

با آدم هایی که

خلط دهانشان را

بی مهابای آداب معاشرت

در جوی کنار خیابان تف می کردند

و ورود ممنوع برایشان

به اندازه حجاب زنان

اهمیت نداشت،

به امید بازگشت

به کاشانه ای که از وجود تو گرم بود،

بی شکایتی طی می شد؛

و نان و پنیر و سبزی

با نوشابه تلخی

که "روبن" برایمان می آورد

چقدر مزه می داد!

حالا اینجا

در این غربت آباد غریب آزار

خاطره تو حتی

در دوردست های زمان

مثل ابر های خاکستری آبستن اشک،

محو و بی شکل است؛

و آسمان

حتی در روز های آفتابی نیز

نطفه گریه ای بی پایان را

در رحم می پروراند؛

دشت سر سبز

اینک گستره ای خشک است

که هیچ بارانی

زایش و رویش را

بدان باز نخواهد گرداند.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

چقدر زیبا و لطیف است این نوشته...

ناشناس گفت...

سلام دوست عزيز،
يک پيشنهاد خوب براتون دارم: اگر در طرح تبادل لينک سايت ما شرکت کنيد از مزاياي زير برخوردار مي‌شويد:

1- لينک شما را در فهرست لينکستان سايت ثبت مي‌کنيم.

2- لينک شما را در 30 موتور جستجو ثبت مي‌کنيم.

3- همه ماهه شما را در قرعه کشي سايت شرکت مي‌دهيم.

4- يک مقاله بسيار مفيد در ارتباط با نحوه بالا بردن تعداد بازديدکنندگان وبلاگ خود از طريق ايميل براي شما ارسال مي‌کنيم.

همين الان از لينک زير بازديد کنيد:
http://link.zabanamoozan.com

فرصت‌هاي خوب را از دست ندهيد!