چهارشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۶

300

یک کسی در یک جایی نوشته بود که گویا ایرانیان مقیم آمریکا بعد از روی اکران رفتن فیلم "300" خجالت می کشند خودشان را پارسی بخوانند و بعد از سال ها که از بیم تداعی و وابستگی با "جمهوری اسلامی ایران" بجای معرفی خود به عنوان ایرانی، خویشتن را پارسی می خواندند، حالا دوباره ایرانی شده اند تا مبادا با وحشیانی که فوج فوج به دست سیصد جنگجوی یونانی به هلاکت رسیدند اشتباه شوند. این شخص از این بابت ابراز خوشنودی کرده و ادعا کرده است که به لحاظ تاریخی پارسیان قبیله ای بوده اند در میان سایر قبایل و مردمی که در فلات ایران سکونت داشته اند و لذا اتلاق عنوان پارس ـ فارس ـ به این سرزمین نادرست و دور از انصاف به ساکنان غیر پارسی این سرزمین است. ترک ها و کرد ها و بلوچ ها و ترکمن ها و عرب ها از جمله مردمانی هستند که این نویسنده از ایشان نام می برد. این شخص از خواننده اش سوال می کند که آیا افتخار کردن به یک مشت حاکمان خودکامه و مستبد که در گذشته بر این سرزمین باستانی حکومت کرده اند بهتر است یا به فکر آینده بودن و به آتیه نگاه کردن؟

انگاری امیدواری به آینده و چشم دوختن به آتیه با افتخار کردن به گذشته مغایرت دارد! آدم خنده اش می گیرد! بعضی ها مثل اینکه یادشان رفته است که همین افتخارات پیشین و همین حاکمان خودکامه و مستبد گذشته بوده اند که وجه اشتراک تمام این قبایل گوناگون را تشکیل داده اند و امروز ایشان را به عنوان یک ملت واحد در زیر یک پرچم گرد آورده اند. استفاده از عبارت "حاکمان خود کامه" به منظور استناد به شاهانی چون کوروش و داریوش و انوشیروان و نادر از درکی ناصحیح از تارخ و روند رویداد های تاریخی نشات می کند. گویا کوروش یا داریوش باید با مبانی امروزین دموکراسی آشنایی می داشتند!

اولا امپراتوری پارس در طول تاریخ موثر ترین عامل وحدت اقوام ساکن سرزمین ایران بوده است، ثانیا تغییر نام پارس ـ پرشیا ـ به ایران ناشی از مبانی فکری نژادپرستانه یک حاکم فی الواقع خودکامه و مستبد بنام رضا شاه بوده است که خود را آریایی می دانست و آریائیان را از سایر اقوام و ملت ها برتر می پنداشت. رضا شاه در این خیال بود که با اتحاد با هیتلر سیطره و تسلط آریایی را بر سایر اقوام و ملت های جهان عملی سازد. خیال می کنید متفقین بیخود و بی جهت به محض اشغال ایران رضا شاه را به تبعید فرستادند؟ یک نگاه اجمالی به ایران زمان رضا شاه، نفوذ آلمانی ها و قرابت رضا شاه با ایشان را به وضوح روشن می سازد. تمام ساختمان های دولتی بنا شده در زمان رضا شاه را آلمانی ها ساختند. گویا ساختمان دادگستری تهران ازبالا به شکل صلیب شکسته آلمان نازی دیده می شود! اگر رضا شاه نام قدیمی پارس یا "پرشیا" را به ایران مبدل کرد، به واسطه ملاحظه اش برای سایر اقوام و ملت های ساکن این سرزمین نبود. از نظر وی ایران معادل سرزمین آریایی بود. آیا این تعبیر از ایران متضمن حقوق اقوام ساکن در این منطقه از جهان است؟ ترک های ساکن در این سرزمین آریایی هستند یا عرب های ساکن جنوب آن؟ لااقل نام قدیمی پارس یا "پرشیا" یادآور دوهزار و پانصد سال تاریخ مشترک اقوام این سرزمین است و از این روی می تواند بزرگترین عامل وحدت ایشان بشمار بیاید.

دیگر اینکه روایتی که توسط هرودوت یونانی نقل شده است و حکایت از شکست فجیع فوج لشکریان کمبودیا به دست سیصد تن یونانی شجاع را دارد نه باید و نه می تواند موجب شرم پارسیان باشد تا آنجا که ایرانی بودن را به پارسی بودن ترجیح دهند. هموطن های ما در خارج از ایران به جای اینکه شرمشان از این شکست موجب انکار تاریخشان باشد، باید سعی کنند به خارجیان نشان دهند که روایت" 300" بیان متعصبانه یک واقعه تاریخی به وسیله تاریخ نگار ی یونانی بوده است که از هیچ ترفندی برای تحریف تاریخ بمنظور مبالغه در مورد افتخارات یونانیان دریغ نمی ورزیده است. نام ایران تحفه ست که سلسله پهلوی برای ایرانیان به ارمغان گذاشتند. جمهوری اسلامی هم که از ابتدایش اصولا با ملی گرایی واحساسات ملی و میهنی میانه خوشی نداشته است و از اصل با تمام افتخارات تاریخی این ملت سر عناد و دشمنی دارد. مصاحبه معروف خمینی در جریان پرواز بازگشتش به ایران را کمتر کسی می تواند فراموش کرده باشد. وقتی از وی سوال کردند که بعد از این همه سال، حالا که به ایران باز می گردد، چه احساسی دارد، پاسخ داد "هیچ!" جمهوری اسلامی از بدو تاسیس اش از مردم این سرزمین با عنوان "امت مسلمان" یاد کرده است. انکار تاریخ این سرزمین در صدر دستور کار اسلام پناهان جمهوری اسلامی و فرزندان نامشروع اعراب اشغالگر سرزمین پارسیان قرار دارد. کدام خری می تواند حاضر باشد بیش از هزار سال تاریخ پر غرور پارسیان پیش از حمله اعراب را به بوته فراموشی بسپارد و سرزمین پارسیان را با نام هایی غیر از آنچه به حکم تاریخ باید نام آن باشد به هر نام دیگری بخواند، چه آن نام ایران باشد و چه امت مسلمان و یا جمهوری اسلامی.

بزرگترین تهاجم فرهنگی به سرزمین پارسیان به وسیله اعراب مسلمان صورت گرفته است. فرهنگ ما پارسی ست، مذهب ما زرتشت است، ما عرب نیستیم. نه که خدای نکرده اعراب عیبی داشته باشند. ولی ما عرب نیستیم. ما به لحاظ تاریخی مسلمان هم نیستیم. شیعه گری ایرانیان در واقع نوعی طغیان علیه اعراب بوده است و تلاشی برای احیای فرهنگ پارسی در قالب اشغال عربی. یک نفر نیست درک کند که تمام این هایی که در این دوره و زمانه با عنوان سید و سادات و اولاد پیغمبر به الباقی ملت فخر می فروشند در واقع نوه و نبیره و نتیجه حرامزاده اعراب اشغالگر هستند که مردان پارسی را به بردگی گرفته بودند و زنانشان را به همسری! تمام اعرابی که به ایران حمله کردند یا از قریش بودند و یا بنی امیه. همه با هم ارتباط قومی داشتند. فرزند هر زن پارسی ای که مورد تجاوز عربی اشغالگر واقع می شد، در حقیقت صاحب نوعی خویشاوندی دور یا نزدیک با پیامبر اسلام می شد، تا کی می خواهیم به این خفت تاریخی لباس شرعی بپوشانیم و افتخار کنیم که مسلمان هستیم؟ ملت پارسی روزی به ساحل نجات خواهد رسید که هویت تحمیلی عربی ـ اسلامی اش را به دور بیاندازد و هویت تاریخی پر افتخارش را اعاده کند. و تنها بدین سان است که می توان به آینده ای روشن امیدوار بود.

هرچند که مذهب اصلا ربطی به سیاست نباید داشته باشد و اصولا تا زمانی که گفتمان رایج در مملکت ما این باشد که آیا اسلام ـ یا هر مذهب دیگری ـ می تواند با دموکراسی و حقوق بشر ـ که مسائلی سیاسی هستند ـ سازگار باشد یا نه، کلاه همه مان پس معرکه است، من اگر بنا باشد خودم را به دینی یا مذهبی وابسته بدانم، با افتخار می گویم که زرتشتی هستم و به گفتار نیک، پندار نیک، و کردار نیک اعتقاد دارم.

دلم را معبدی می سازم

و آتشی می افروزم در آن،

و روشن نگاه می دارمش تا پایان زمان،

تا از روشنا و گرمایش،

دیده بینایی تان روشن شود،

و دلهای سردتان

در امید روز های آفتابی

گرم بمانند.

هیچ نظری موجود نیست: