نوشته های پر تکلف بعضی ها را که می خوانم، نمی دانم باید بنشینم و گریه کنم، یا باید دلم را بگیرم و از فرط خنده غش و ریسه بروم. آمریکایی ها هم خوب می دانند که چطور یک مشت آدم ابله زبان نفهم را به عنوان نمایندگان طرز فکر های مختلف رایج در میان مردم ایران بیندازند جلو و به مردم درمانده از ستم جمهوری اسلامی اینجور تفهیم کنند که گویا اینها عصاره مراد و اراده مردم ایران هستند. عناصر مشکوکی که به دلایلی غیر سیاسی به زندان افتاده اند و بعد سر از زندان سیاسی درآورده و به اذعان بسیاری از آزادگان ایرانی دربند جمهوری اسلامی ماموریتی جز خبرچینی برای اطلاعاتی ها و مفتشان رژیم نداشته اند، یکباره سر از آمریکا در می آورند و به عنوان نماینده آزادیخواهان ایرانی با مقامات آمریکایی به ملاقات می نشینند و با رسانه های گروهی مصاحبه می کنند. یا جوانک بی ادبی که برداشتش از صراحت لهجه حتاکی و بد و بیراه نثار این و آن کردن است، و شهرتش را مدیون برپا کردن سایت های اینترنتی برای مقامات جمهوری اسلامی از نوع به اصطلاح اصلاح طلب است، و به اذعان خودش به خرج رهبر فرزانه در آمریکای شمالی زندگی می کند و به این کنفرانس و آن کنفرانس سفر می کند تا مبلغ روی اصلاح طلب سکه زنگ زده جمهوری اسلامی باشد و متضمن بقای آن ، حالا شده است صدای مردم ایران و ادعای درک صحیح از گفتمان رایج در میان آزادیخواهان را دارد و بقول خودش برای شرکت در جلسات مباحثه در "پانل" های مختلف دعوت می شود تا روی طرفداران براندازی را ـ چه از نوع سلطنت طلب یا از جنس جمهوری خواه ـ کم کند، و همچنان که قبلا هم گفتم متضمن بقای نوعی از جمهوری اسلامی باشد.
این آدم ها، با درک سطحی شان از مسائل سیاسی، و خلط منافع شخصی شان با خواست جمعی مردم ایران، تا آدمی صادق و بی شیله پیله پیدا می شود که جانش را کف دستش گذاشته و واقعا سنگ مردم ستمدیده ایران را به سینه می کوبد، به بهانه های مختلف و از راه های گوناگون، قلم و قدمشان را به خدمت می گیرند تا به نوعی زیرآب طرف را بزنند، و هرجور شده از وجهه و حقانیت وی در میان مردم بکاهند.
مسلما ساحت شخصی چون اکبر گنجی که با استواری نستوه وار مردان بزرگی مثل گلسرخی و جزنی در زندان مخوف ترین ستمگران تاریخ دوام آورد و مثل دیگرانی که چه در زمان شاه و چه در دوران جمهوری سیاه اسلامی، تا خویشتن را دربند یافتند، به توبه و ابراز ندامت و پشیمانی ملتجع شدند، شخصیت و حرمت انسانی و ازآزادیخواهی خویشتن را به ورطه شک و تردید نیانداخت، شامخ تر از آن است که با نق نق ها و ننربازی های جوانی بی ادب ـ خواه پدرخوانده وبلاگنویسی باشد یا مادرخوانده آن ـ که همواره میدان مباحثه را با چاله میدانی که در آن بالیده و بزرگ شده اشتباه گرفته است، ملوث شود. نمی گویم که گنجی از خطای فکری مبرا ست. هرکسی می تواند دچار خطا شود. ولی اینکه آدمی که تمام هم و غم اش را گذاشته است که ثابت کند امثال خاتمی و شاهرودی ـ اصلاح طلب ها را می گویم ـ قادر اند در چارچوب پوسیده جمهوری اسلامی، ایران و ایرانیان را به ساحل نجات برسانند، و از این راه دارد نان می خورد و خرج سفر و حضرش را تامین می کند، اگر گنجی و مبانی فکری و استدلال های وی را مورد نقد قرار می دهد، نه برای این است که به گفتمان سازگاری اسلام با حقوق بشر یا دموکراسی عمق بخشد، بلکه از این بابت است که اربابانش خواستار چنین حملاتی هستند. تردیدی نیست که اگر اصل جدایی دین از دولت را قبول داشته باشیم، به عبارت دیگر اگر قرائتی از اسلام را بیابیم که قبول داشته باشد که دین و سیاست دو حیطه مستقل و جدا هستند، چنین قرائتی به راحتی می تواند با مبانی حقوق بشر کنار بیاید؛ این اسلام شکیبا دموکراسی را هم پذیرا خواهد بود همچنانکه رژیم سلطنتی را می توانست تحمل کند. آقای گنجی و ایضا این پدرخوانده نامشروع وبلاگ ایرانی که گشته و به نمایندگی از طرف کارفرمایانش، در کلام گنجی "تناقضی کلیدی" پیدا کرده است، هر دو باید ابتدا نوع اسلامی را که در ذهن دارند تبیین کنند، بعد بدنبال این باشند که آیا چنین اسلامی می تواند با حقوق بشر یا دموکراسی سازگار باشد یا نه؟ اسلام جمهوری اسلامی، چه از نوع محافظه کارش یا از نوع اصلاح طلب آن، قادر به کنار آمدن و سازش با این مفاهیم نخواهد بود. این فکر خام را باید به دور انداخت و به فراسوی آن باید نگریست. به گنجی از آن بابت احترام می گذارم که شاید نخستین مبارز آزادیخواهی باشد که به میخ و به نعل نمی زند و ننشسته است که از قالب جمهوری اسلامی پیر و فرسوده حکومتی مترقی و آزادیخواه بیرون بیاید، و برای نخستین بار، برعکس تمام روشنفکرانی که همچنان با جمهوری اسلامی لاس می زند و فکر می کنند که از این نمد شاید کلاهی حاصل شود، به فراسوی آن چشم بسته است و مثل اصلاح طلب ها دل مردم را به یک گام به پیش و صد گام به پس امثال خاتمی خوش نمی کند.
۱ نظر:
دوست من، ای میلی آمده بود که این سایت را بخوانیم. خواندیم. اما نکته ای:
نه به سیاسیون با سابقه و از رژیم برگشته کار دارم و نه به مدعیان روشنفکری ساکن در ینگه دنیا. اما هرچه هست نه شما و نه بیشتر دست به قلمان غربت نشین، آشنایی خوبی با ساخت و زیرساخت فرهنگی و اعتقادی این مردم ندارید. چه در امروز و چه در سابقه تاریخی آن. و همین است که نمی دانید که فرصت طلبان و عوام گرایانی نظیر احمدی نژاد چطور پایه های قدرت خود را سفت می کنند و دمار از روزگار ما و آیندگان در می آورند.
ارسال یک نظر