چهارشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۵

ولایت فقیه مشروطه

این اصلاح طلب ها کفرم را در می آورند، از رو هم نمی روند. هشت سال تقریبا تمام اهرم های کنترل را در اختیار داشتند و هیچ گهی نخوردند، حالا نشسته اند کنار و از همه کسانی که سعی دارند به تغییراتی بنیادی دست بیابند انتقاد می کنند و تمام تلاش های آدم هایی را که با "ولایت فقیه مشروطه" آنها مخالفند مورد شماتت قرار می دهند. بابا جان، سر عقل بیایید! ولایت فقیه با آزادی و دموکراسی همخوانی ندارد. آخر چطور می شود از مردم انتظار داشت که اختیارشان را بدهند به دست ولی و قیم شان و ضمنا به تمرین آزادی های دموکراتیک بپردازند؟

این ادعا که ولی فقیه فقط در امور دینی مردم ولی و قیم است و امور سیاسی و اجتماعی ایشان به نحوی دموکراتیک به دست خودشان اداره خواهد شد، داعیه ای ابلهانه و ساده لوحانه است. آدم هایی که خیال می کنند چنین معنی ای شدنی ست، نه تاریخ خوانده اند و نه آخوند ها را می شناسند. آخوند های مفتخور، که در هیچ مقطعی از تاریخ ایران، در چرخه تولید شرکت نداشته اند، و همیشه انگل وار از حاصل کار و دسترنج دیگران استفاده کرده اند، هرگز حاضر نخواهند شد قدرتی را که به این سادگی بدست آورده اند، مشروط به شرط و شروط کنند، همانطور که قبل از آنها، شاه نخواست و نتوانست. و متاسفانه "تا ابله در جهان است، مفلس در امان است." تا یک عده، یا به خاطر منافعشان و یا بواسطه عقل کمشان، از جنبش اصلاحات طرفداری می کنند، آخوند های مفتخور همچنان در مسند قدرت باقی خواهند ماند.

برای من جنبش اصلاحات فقط به عنوان مرحله ای گذاری از جمهوری اسلامی قابل قبول است. از طرفداران این جنبش نیز انتظار دارم که آنرا به مثابه پلی میان جمهوری اسلامی و حکومتی که بعد از آن خواهد آمد، بشناسند. اینها، اما، جمهوری اسلامی اصلاح شده را به عنوان آرمان و هدف غائی شان پذیرفته اند.

برعکس داعیه های احمقانه طرفداران اصلاحات و "ولایت فقیه مشروطه" تنها راه نجات ایران، براندازی حکومت قرون وسطائی جمهوری اسلامی است. من ممکن است در نوشته هایم، که مسلما خواننده زیادی ندارد و بیشتر به "عقده خالی کردن" خودم اختصاص دارد، از افرادی مثل گنجی انتقاد کنم، ولی انتقاد من از گنجی نباید با انتقاد اصلاح طلبان بی عمل از وی مقایسه شود. من ضمن تحسین شجاعت گنجی و شریک بودن در اعتقاد وی به گذار از جمهوری اسلامی، به نوعی دیگر از حکومت ـ شاید جمهوری مورد علاقه گنجی ـ می نگرم، به گستره ای که در پی افول جمهوری اسلامی در افق پدیدار خواهد شد.

آخ، چقدر می خندم وقتی به وبلاگ های این اصلاح طلب های ساده لوح سر می زنم و مطالب ساده لوحانه شان را می خوانم. می خواستم در این مطلب به بعضی از این وبلاگ ها لینک بدهم ولی بعد دیدم ارزشش را ندارد. آدم هایی که ادعا می کنند با پول مقام رهبری به اروپا مسافرت می کنند و ماموریت خارج از کشورشان به بسیج آدم های طرفدار جمهوری اسلامی اختصاص دارد، جایی در آینده ایران ندارند. هر چقدر هم که گنجی در اشتباه باشد، باز هم، صرفا به دلیل نگاهش به آینده ای بعد از جمهوری اسلامی، به آینده ایران تعلق دارد. اصلاح طلب ها متعلق به گذشته اند و مردم ایران ثابت کرده اند که دوباره مرتکب اشتباه "حماسه بیست و دوم خرداد" نخواهند شد.

وای چقدر باید آدم احمق باشد که داشتن ارتباط با خارج از کشور را برای کسانی که به مبارزه با جمهوری اسلامی برخاسته اند به مثابه "ریگی در کفش" ایشان بداند و چنین افرادی را مستحق دستگیری به وسیله عمله ظلم جمهوری اسلامی بشناسد؟ برای مبارزان آزادی در ایران، گذر از جمهوری اسلامی باید نخستین هدف و عامل وحدت باشد. اگر در این مرحله از مبارزه، تمامی جریان های مخالف جمهوری اسلامی، در حول محور از میان برداشتن جمهوری اسلامی متحد شوند و بحث نوع حکومت آینده را به آینده واگذارند، آنگاه می توان امیدوار بود که طرفداران "ولایت فقیه مشروطه" که در واقع "اپوزیسیون اهلی" جمهوری اسلامی هستند، تلاش های منحرف کننده شان با شکست مواجه شود.

هیچ نظری موجود نیست: