یکشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۵

دعای امشب

امروز خیلی دلم گرفته. چرایش را هم نمی دانم. چرا، می دانم، ولی کاری از دستم بر نمی آید! غصه بچه های بیگناه لبنان را دارم که بی خبر از همه جا، بجای اینکه تعطیل تابستانشان را در خاک و خل کوجه ها، دنبال توپ فوتبال بدوند، باید روی خرابه های خانه شان، در غم از دست دادن عضوی از خانواده شان ـ پدر یا مادر یا خواهر یا برادری ـ زار زار اشک بریزند. اندوه بچه های اسرائیلی را دارم که از ترس موشک های حزب خدا ـ این دیگر چه خدایی ست؟ ـ باید در کنج زیر زمین ها پنهان شوند، یا در مکتب آتش افروزی و جنگ طلبی، درس نفرت بیاموزند و روی گلوله های توپ یادگاری بنویسند. آیا این بچه های بیگناه می دانند که یادگاری شان به شکل مرگ و نفرت در تاریخ باقی خواهد ماند؟

از دوشنبه قرار است قطعنامه سازمان ملل در مورد لبنان به شکل آتش بس و خروج سربازان اسرائیلی از جنوب لبنان اجرا شود. اسرائیلی ها، اما، در اجرای قطعنامه های سازمان ملل، سابقه درخشانی ندارند. شاید اگر اسرائیل، که این چنین زورگویانه خواهان اجرای قطعنامه 1559 شورای امنیت و خلع سلاح حزب الله است ـ حق هم دارد ـ به همین سرسختی به قطعنامه 242 که خواهان بازگشت اسرائیل به مرز های پیش از سال 1967 است، پایبند می بود، اصولا اکنون حزب الله و امثال حزب الله محلی از اعراب نمی داشتند. شاید تروریسم هم بدینسان که امروز شاهدش هستیم رشد نمی کرد و نمی بالید.

دعای امشبم به بچه های اسرائیل و لبنان اختصاص خواهد داشت که در میانه این همه بمب و موشک و گلوله و مرگ و ویرانی، شاید همچنان در دل ها شان، جایی برای دوست داشتن و محبت ورزیدن باقی بماند، تا در آینده ای، که شاید زیاد هم دور از ذهن نباشد، به جای اینکه تخم کینه و نفرت را در سینه هاشان بپرورانند، دل هاشان را از عشق آکنده کنند. آنگاه نه حزب خدا را دلیلی برای ماندن در میان خانواده بشری باقی خواهد ماند و نه صهیونیستی که خیال کند خدایش هنگام خلق وی سند مالکیت بهشت موعود را به ارث برای وی باقی گذارده است.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

از اينكه تقريبا هر روز در وبلاگت مطلب مينويسي خيلي خوشحالم. دوستانم از خواندن تحليلهاي منطقي ات لذت ميبرند و همگي هر روز سري به خانه دوست ميزنيم.
به اميد موفقيت