نشستم و مصاحبه رئیس جمهور "مهرورزی" را با مایک والاس در سی.بی.اس. تماشا کردم. لااقل به نظر من هیچ چیز تازه ای در تمام مصاحبه وجود نداشت. همان استدلال های قدیمی! همان مبهم گویی های سابق! همان لج بازی ها و سرسختی های بی پشتوانه!
استدلال آقای "مهرورزی" در مورد اسرائیل همان بود که قبلا هم بار ها شنیده بودیم. نمی دانم چرا مایک والاس سئوالش را در مورد اسرائیل به گونه ای مطرح نکرد که پاسخی غیر از تکرار همان احتجاج های همیشگی احمدی نژاد را طلب کند. سوال مایک والاس ـ نقل به مضمون کرده ام ـ این بود که "آیا همچنان نظرتان این است که کشتار یهودیان در اروپا افسانه اغراق شده است، و آیا همچنان فکر می کنید که اسرائیل باید از بین برود؟" احمدی نژاد هم بدون اینکه نیازی به ذره ای تامل داشته باشد، پاسخ های همیشگی اش را دو باره رج زد که اولا در مورد کشتار یهودیان ـ هولوکاست ـ به شدت مبالغه شده است، و ثانیا اگر هم این کشتار، با همان ابعادی که ادعا می شود، واقعا اتفاق افتاده باشد، محل اتفاق آن در اروپا بوده است و لذا یک مشکل اروپائی ست. چرا فلسطینی ها باید با بی خانمان و آواره شدن بهای این اشتباه اروپائیان را بپردازند؟ اگر اروپائیان خیلی می خواهند جبران مافات کنند، چرا اسرائیل را در همان اروپا ایجاد نکرده اند؟
ظاهر استدلال ساده ای به نظر می رسد و دقیقا ایراد آن هم سادگی و ساده گرایی آن است. نگاه تمام آدم های ابله به دنیا اینگونه است: سیاه یا سفید، درست یا غلط، شب یا روز، جمهوری اسلامی آری، نظام شاهنشاهی نه، یا با ما هستند یا با ترویست ها! این مردک و امثال او، در یک جایی از تاریخ متحجر شده اند و دیگر رشد نکرده اند. آقای مهرورزی پنجاه و چند سال تاریخ اخیر سرزمین فلسطین را از لوح حافظه اش پاک کرده است، و چنان سخن می گوید که انگاری در یک کنفرانس در سال 1917، در نقد بیانیه بالفور، دارد در بحث تشکیل یا عدم تشکیل کشور اسرائیل در محل فعلی اش، علیه آن سخنرانی می کند. اولا بحث تشکیل کشور اسرائیل از قبل از جنگ جهانی دوم مطرح بوده است. و ثانیا، بابا جان، بیش از پنجاه سال است که اسرائیل در این محل وجود دارد. تمام دنیا به رسمیت می شناسندش. آنوقت تو رفته ای به شصت سال پیش و می گویی که این مشکل اروپائی باید در اروپا حل شود؟ و خر های محافظه کار، از اعضای بسیج و سپاه و حزب الله و خر مقدس های احمقی که هنوز مسئله یک بند انگشت یا دو بند انگشت در هنگام طهارت را حل نکرده اند، باورشان می شود که این بابا گویا صاحب استدلال و احتجاج است!
از مایک والاس تعجب کردم که سوال را اینگونه طرح کرده بود که پاسخی این چنین را طلب می کرد. اگر از کسی پرسیده شود که " آیا این دیوار سیاه است یا سفید؟" مسلما پاسخ دو جنبه بیشتر نخواهد داشت. اما اگر سوال شود که مثلا "چه طیفی از رنگ را در این دیوار می بینید؟" آنوقت حد اقل اش این است که پاسخ دهنده نیاز به لحظه ای تامل خواهد داشت. شاید اگر مایک والاس سوالش را به این شکل پرسیده بود که "با توجه به اینکه اسرائیل بیش از پنجاه سال است که در این منطقه از جهان به عنوان یک کشور حضور دارد، به نظر شما، با توجه به این سابقه تاریخی، در مقطع کنونی، برای از میان بردن اختلافات میان این کشور و همسایگانش چه باید کرد؟" طرح سوال به این شکل از مخاطب استفاده از مشاعرش را طلب می کند. برخورد سطحی با چنین سوالی و پاسخ ساده گرایانه به آن بلافاصله ماهیت پاسخ دهنده را برملا می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر