مگر پروانه ها مرده اند که اینگونه گل ها را پرپر می کنند؟
هنوز دنیای ما از پروانه ها خالی نشده است. هنوز سنجاقک ها، بر فراز هر بوته ای، فیلسوف وار مکث می کنند، و رویش و زایش طبیعت را می نگرند. هنوز تابستان که می آید چلچله ها از سرزمین های دوردست باز می گردند و در زیر شیروانی ها لانه می سازند. هنوز گل های اطلسی شهد شیرین و خوش عطرشان را بی دریغ نثار زنبور های عسل می کنند. هنوز نسیم شاخه ها و برگ های درختان چنار را به لرزه در می آورد. هنوز جویبار های خرد راهشان را از میان سنگ و لاخ کوهستان باز می کنند و به رود ها می پیوندند تا غلتان و خروشان به دریاچه ها و دریا ها و اقیانوس ها بپیوندند. هنوز ماهی های کوچک جویبار های حقیر، در آرزوی رسیدن به آب های فراخ دریا ها، خطر می کنند و بیم صیاد را نادیده می گیرند. هنوز سایه دلچسب افرای تنومند استراحتگاه هزاران مسافر خسته و آبله پای راه های صعب العبور است. هنوز شقایق ها، در انتظار قدوم رمه های بز و گوسپند، دامنه کوهپایه ها را به فرشی سرخ مفروش می کنند. هنوز گاو های اندیشمند، اینجا و آنجا، در عرصه دشت، به نشخوار علف های دانش مشغولند. هنوز تمام پیکر عاشق در گرمای نگاه معشوق داغ می شود. هنوز هر غروب، آفتاب در یک جایی در انتهای افق، برهنه می شود و اندامش را به حوض طلای دریا می سپارد. هنوز این قلب کهنه از خواندن اشعار حافظ و سعدی و شاملو و فروغ در سینه می لرزد. هنوز این چشمان پیر با یاد تو از نم اشک پر آب می شود.
مگر نه اینکه "تا شقایق هست، زندگی باید کرد؟" پس چرا اینگونه گل ها را پرپر می کنند؟ بشکند دستانی که شقایق را نادیده می گیرند! نباشد اندیشه هایی که زندگی شان را در مرگ دیگران می جویند! نماند لبانی که با دیدن اندوه دیگران به لبخند باز می شود! بسته باد دهان هایی که آزادی سخن گفتن را در سکوت دیگران می جویند!
من پروانه ها و شقایق ها و سنجاقک ها و چلچله ها و زنبور های عسل و چنار ها و سنوبر ها را به پیکار کشندگان اکبر محمدی و قاتلان کودکان بی گناه لبنان می فرستم. من ماهی های کوچک جاه طلب جویبار های خرد را به مصاف دژخیمان باطبی ها و قاتلان مردمان بی گناه فلسطین گسیل می کنم. اگر مردمان رسم مسالمت را نمی دانند، من گاو های دانشمند را می فرستم تا کلمه صلح را براشان هیجی کنند.
من و پروانه ها و سنجاقک ها، بی تردید از این پیکار سربلند بیرون خواهیم آمد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر