دوشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۵

الگوی عوضی

این مطلب را پس از خواندن مقاله ای از مسعود بهنود نوشتم:

سال ها پیش، یک آمریکایی و یک شهروند چین کمونیست، سر میزان آزادی بیان در کشور هایشان بحث می کردند. آمریکایی بادی به غبغب انداخت و گفت، "ما اینقدر در بیان عقایدمان آزادیم که من می توانم روی پله های کاخ سفید بایستم و به رئیس جمهورمان فحش بدهم." چینی فکری کرد و گفت، "اینکه چیزی نیست؛ من هم می توانم روی پله های کاخ سفید بایستم و به رئیس جمهور شما فحش بدهم."

نخستین متمم قانون اساسی ایالات متحده آمریکا، آزادی بیان را تضمین می کند. هرکسی آزاد است که فارغ از طرز تفکر و اندیشه اش، هرچه را که می خواهد آزادنه بیان کند. آزادی بیان وقتی معنی پیدا می کند که آنچه گفته می شود محملی برای انتشار و رسیدن به مخاطب داشته باشد. اگر مطلب بیان شده نتواند آزادانه به مخاطبان وکسانی که در آن مورد خطاب واقع شده اند منتقل شود، آزادی بیان فاقد معنی می شود.

به جمهوری اسلامی نگاه کنید. صاحبان قدرت و کسانی که در خدمت ایشان قرار دارند از آزادی کلام کامل برخوردارند زیرا تمام وسائل رساندن پیامشان را به مخاطبین، بطور انحصاری، در اختیار دارند. تمام رسانه های عمومی در جمهوری اسلامی به هیات حاکمه و خدمتگذاران آن تعلق دارد. لذا نمی توان ادعا کرد که مثلا آقای بهنود در جمهوری اسلامی از آزادی بیان برخوردار نیست. بهنود و امثالهم می توانند هر چه می خواهند بگویند. اما نمی توانند مطلب شان را به مخاطبان برسانند. به محض اینکه بهنود ها سعی کنند با استفاده از یک وسیله ارتباط جمعی، خواه نشریات باشد یا رادیو و تلویزیون یا اینترنت و یا حتی تریبون یک سالن سخنرانی یا مسجد، پیامشان را در میان گروه بزرگی از مردم منتشر کنند، آنوقت است که یکباره هوار روی سرشان خراب می شود. لذا هر کسی می تواند آزادانه سخن بگوید اما هر کسی نمی تواند آزادانه به گوش های شنوای سخنانش دسترسی داشته باشد. بنابراین آزادی بیان در حقیقت یعنی دسترسی آزاد به گوش های شنوا. حذف این آزادی نیز از طریق بستن راه های دسترسی به گوش های شنوا حاصل می شود.

تعهد یا عدم تعهد یک حکومت به آزادی کلام در میزان دسترسی آزاد مردم به رسانه های گروهی مختلف متبلور می شود. اگر رادیو و تلویزیون، روزنامه ها و نشریات، اینترنت، و تریبون های سخنرانی به طور مساوی در اختیار تمام گروه های سیاسی مختلف قرار داشته باشند، آنوقت می شود ادعا کرد که حکومت به آزادی بیان متعهد است.

آیا در آمریکا آزادی کلام وجود دارد؟ نمی دانم چه بگویم. به زعم آقای مسعود بهنود آمریکا و اسرائیل مهد آزادی کلام هستند. تکثر آراء به صاحبان قدرت برنمی خورد. افرادی که در مسند قدرت هستند، از اینکه مورد انتقاد قرار بگیرند، ناراحت نمی شوند. دیگراندیشان در ابراز عقایدشان آزاد هستند.

البته، کاملا درست است. در آمریکا هر کسی در بیان نظراتش آزاد است. ولی شک دارم که همه بتوانند آزادانه نظراتشان را به سمع مخاطبانشان برسانند.یک نگاه به ترکیب صاحبان رسانه های گروهی ـ تد ترنر ها و روپرت مورداک ها ـ به سادگی نشان می دهد که فقط کسانی می توانند انتظار داشته باشند که نظراتشان در رسانه های گروهی آمریکایی مطرح شود و مورد قضاوت مردم واقع شود که در راستای منافع صاحبان قدرت و سرمایه داری بزرگ آمریکایی قرار داشته باشند. آدم هایی مثل نوآم چامسکی و وارد چرچیل، که افکارشان در تضاد با منافع سرمایه داری آمریکایی قرار دارد، هرگز فرصتی برای انعکاس آزادانه عقایدشان نمی یابند. وارد چرچیل به دلیل ابراز آزادانه عقایدش شغل تدریسش را نیز در دانشگاه از دست داد.

درست است، کسی به خاطر بیان آزادانه عقایدش به زندان نمی افتد و مثل سعیدی سیرجانی و اکبر محمدی بیچاره به قتل نمی رسد. تحدید آزادی بیان در کشور هایی مثل آمریکا به نحوی کاملا زیرکانه صورت می گیرد، بطوریکه همچنان کسانی مثل مسعود بهنود بتوانند ادعا کنند که آمریکا مهد آزادی بیان است. حالا از آمریکا بگذریم، مطرح کردن اسرائیل به عنوان حکومتی که قائل به آزادی بیان است، دیگر مسلما نوعی شوخی باید باشد. اولا اسرائیل، مثل جمهوری اسلامی، یک حکومت مذهبی ست. کافی ست کلمه ای راجع به مذهب یهود بگویی یا بنویسی تا الا قیامت به عنوان ضد جهود و نژادپرست مورد طعن و لعن قرار بگیری و از تمام حقوق اجتماعی ات محروم شوی. یا اینکه کافی ست در حکومتی که مذهب رسمی اش ـ بر طبق قانون اساسی اسرائیل ـ مذهب جهود است، عرب مسلمان باشی. آنوقت به شهروند درجه دو تبدیل می شوی و مورد رفتاری مثل رفتار جمهوری اسلامی با بهائی ها قرار می گیری.

بی تردید حکومت های آمریکا و اسرائیل نمی توانند مثال های خوبی برای آزادی های اجتماعی باشند. کسانی که سعی دارند به ضرب قلمشان، در مقالاتشان، این حکومت ها را به عنوان اسوه و الگوی آزادی به مردم ایران قالب کنند، یا نمی فهمند و یا از محل آن هفتاد و پنج میلیون دلاری که کنگره آمریکا به براندازی جمهوری اسلامی اختصاص داده است، جیره می گیرند. گور پدر جمهوری اسلامی، اما مگر دموکراسی های اجتماعی شمال اروپا ـ کشور هایی مثل سوئد و نروژ و فنلاند... ـ چه ایرادی دارند که مردم ایران باید آمریکا و اسرئیل را سرمشق قرار دهند؟

هیچ نظری موجود نیست: