پنجشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۵

پدر سالاری - انسان سالاری

جه بسا مردانی که به اشتباه تصور می کنند که پدرسالاری ـ مردسالاری ـ مسئله ای شخصی ست که با تغییر ذهنیت مردانی که بدان معتقدند و از آن پیروی می کنند ممکن است متغیر شود. آیا وجود پلیدی و پلشتی در جهان ناشی از وجود آدم های پلید و پلشت است؟ پس چرا با حبس و اعدام هر روزه جنایتکاران و مجرمان نه تنها از میزان جرائم کاسته نمی شود که بزه کاری در غالب کشور های جهان روندی رو به رشد نشان می دهد. آیا با تغییر افراد، سیستم و نظام تغییر می کند؟

پدرسالاری باید به عنوان نظامی مورد بررسی قرار گیرد که در پرتو آن نهاد های اجتماعی ای همچون خانواده، مذهب، و اقتصاد قابل بررسی و تحلیل هستند. نظام یا سیستم مجموعه ای ست متفاوت با اجزائی که آنرا تشکیل می دهند و مستقل از این اجزاء عمل می کند. شخصیت افراد در یک نظام ـ سیستم ـ به نحوی ناخودآگاه، متاثر از قانونمندی های نظام است و مناسبات ایشان با سایر افراد درون نظام با توجه به نقشی که نظام بدیشان محول می کند تبیین می شود. پیوسته برخی از افراد اجتماع نظرشان را در خصوص عدالت حاکم بر مناسبات اجتماعی تغییر می دهند، لکن ترجمان این تغییر، دگرگونی کل نظام نیست، و نظام به رغم تغییر ذهنیت برخی از اعضایش همچنان به موجودیت نظاممند خویش ادامه خواهد داد.

برخورد فردسالارانه به مسئله پدرسالاری هرگز نخواهد توانست مسائلی چون تجاوز جنسی، آزار جنسی، ضرب و شتم ذوجه، خشونت و برخورد های خشن مردانه را، به شکلی صحیح، تبیین کند. تنها با شناخت پدرسالاری به عنوان یک نظام می توانیم خاستگاه این رفتار ها و دلایل ظهور و بروزشان را تحلیل کنیم. حتی در کشور های پیشرفته دنیا، به رغم قوانینی که به منظور حمایت از زنان تدوین شده و به مورد اجرا گذارده می شوند، رفتار های فوق همچنان به نحوی نظاممند ادامه یافته اند. تغییر این رفتار ها تنها با تحول کلی نظام پدرسالاری به نفع انسان سالاری ممکن خواهد بود. چنین تحولی با تدوین و تصویب قوانین به منصه ظهور نخواهد پیوست بلکه تنها با تغییر اساسی نظام آموزشی و پرورشی در سطوح خانواده و مدارس و رسانه های گروهی ممکن خواهد شد.

شناخت پدرسالاری تنها با شناخت اجزاء تشکیل دهند آن و درک ارتباط این اجزاء با یکدیگر قابل دستیابی ست. مهم ترین خصلت پدرسالاری ماهیت مردسالار آن است که نقش مردان را در روابط اجتماعی عمده می سازد و به منافع مردان مرکزیت می بخشد. پدرسالاری مردیت و مردانگی را معادل انسانیت می شناسد و بدینسان عنان اختیار همه چیز و همه کس، منجمله زنان، را در ید مردان قرار می دهد. مذهب و فرهنگ ابزار پدرسالاری برای تدام اختیارمندی مردان بر امور اجتماع است. فرهنگ پدرسالاری اشاعه دهنده ارزش هایی ست که ادامه استیلای مردان بر تمام شئون موجودیت انسانی را ممکن می سازد. در این فرهنگ، در اختیار داشتن اهرم ها و ابزار قدرت و آمادگی برای استفاده قهرآمیز از این ابزار ارزشی مردانه به شمار می آید. فقدان این اهرم ها و ابزار قدرت یا تردید در استفاده از آن ها خصلتی زنانه محسوب می شود.

پدرسالاری مردان را در مقام قدرت و اختیار قرار می دهد و در مقابل از میل و نیاز ایشان به باقی ماندن در مسند قدرت تغذیه می کند و به موجودیت خود ادامه می دهد، و متاسفانه شرکت داوطلبانه مردم، اعم از مردان و زنان، در این نظام، موجب استمرار و تداوم آن می شود.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

يادت هست وقتي در مورد جداييم از دخترم با تو درد دل ميكردم گفتي در مقطع آزادي بين دو اسارت دخترم مي تواند زندگي با من را انتخاب كندو در اين مقطع به اين فرهنگ پشت پا بزند.اما با تداوم اين فرهنگ چنين تدابير مقطعي دردي را درمان نخواهد كرد.خانه از داربست ويران است.