من از هر گروه و سازمانی که به نام مذهب، و تحت لوای دین، تلاش می کند سرنوشت مردم و امور زندگی روزانه شان را در اختیار بگیرد، بیزارم. به نظر من نفرت و جنگ روزی از جهان رخت برخواهد بست که مردم دنیا دریابند که مذهب به حوزه زندگی خصوصی مربوط است و نمی تواند و نباید برای تنظیم شئونات زندگی اجتماعی مردم مورد استفاده قرار گیرد.
بی تردید گروه هایی همچون حزب الله لبنان و حماس نمونه های بارز سازمان هایی هستند که با توسل به مذهب و با سوء استفاده از احساسات مذهبی خصوصی مردم سعی دارند قوانین حاکم بر زندگی اجتماعی ایشان را تحت کنترل قرار دهند. دولت هایی چون جمهوری اسلامی و اسرائیل نیز از شمول این قاعده خارج نیستند. هر دو دولت مشروعیت شان از اعتقادات مذهبی مردمشان به عاریت گرفته اند. هر دو دولت پیروان سایر مذاهب را به عنوان اتباع درجه دو می شناسند و ایشان را از حقوق کامل شهروندی محروم می سازند. هر دو دولت به تنفر مردم شان نسبت به معتقدان سایر ادیان دامن می زنند. و هر دو دولت برا ی توجیه اعمالشان به آیات و اشارات کتب آسمانی متوسل می شوند.
نو محافظه کاران آمریکایی نیز، به رغم تاکید قانون اساسی آمریکا بر عدم دخالت مذهب در حکومت، در سال های اخیر به استفاده از مذهب به عنوان وسیله ای برای رخنه کردن در قلوب آمریکائیان روی آورده اند، و متاسفانه در این راه موفق هم بوده اند. تردید نیست که هر گروه و دسته ای که با ادعای نمایندگی از جانب خدا و پیغامبر و ولایت وارد صحنه مبارزه می شود، به زودی می تواند مردم ساده لوحی را که منافع اخروی شان را بر دست آورد های دنیوی ترجیح می دهند، به سوی خود جلب کند. آخرت ابدی ست در حالیکه دنیا و مافیها موقتی و زودگذر است.
تردید نیست که من هرگز نمی توانم حزب الله لبنان یا حماس فلسطین را، که با سوء استفاده از مذهب و احساسات ملی مردم توانسته اند در میان ایشان رخنه کنند، مورد تایید قرار دهم. اما از سوی دیگر تردیدی نیست که اعمال خشن و وحشیانه اسرائیلی ها، که آن هم با سوء استفاده از احساسات مذهبی مردم صورت می گیرد، موجب اصلی نیرو گرفتن و صاحب نفوذ شدن سازمان ها و گروه های مذهبی در لبنان و فلسطین شده است. حماس و حزب الله تا سی سال پیش وجود خارجی نداشتند. عدم موفقیت ملی گرایان و سوسیالیست های کشور های لبنان و فلسطین موجب ظهور این نیرو های جدید شد. اگر بنیادگرایی اسرائیلی، که بی تردید سال ها پیش از ظهور بنیادگرایی در کشور های اسلامی پای به عرصه فعالیت گذارده است، با کمی انعطاف پذیری ـ که البته از بنیادگرایان بعید است ـ می توانست با نیرو های ملی کشور های همسایه اسرائیل کنار بیاید، امروز گروه های افراطی مذهبی ای همچون حزب الله و حماس نمی توانستند محلی از اعراب باشند.
متاسفانه مسئله بنیادگرای مذهبی از این هم ریشه دار تر است. شاید بانی اصلی افراطی گری مذهبی، سال ها مبارزه آمریکا و غرب با کمونیسم باشد. کمونیسم مذهب را به عنوان افیون توده ها مردود و مطرود می داند و جهان غرب، در عکس العملی طبیعی، برای جلوگیری از نفوذ و اشاعه کمونیسم، در سال های جنگ سرد، به تحریک احساسات مذهبی مردم متوسل می شد. تا زمانیکه افغانستان در اشغال شوروی بود، بنیادگرایی اسلامی مذموم به شمار نمی آمد، و آدم هایی مثل اسامه بن لادن به عنوان مبارزان راه آزادی مورد حمایت دولت آمریکا بودند.
بسیاری اعتقاد دارند که حتی سقوط شاه در ایران و ظهور جمهوری اسلامی نیز بخشی از توظئه بزرگتری برای ایجاد "کمربند سبز" در مرز های جنوبی اتحاد جماهیر شوروی محسوب می شود، که در واقع با سال ها برنامه ریزی و تلاش پنهانی سی. آی. ا. میسر شد. الله اعلم! با وجود اینکه من زیاد به تئوری های توطئه معتقد نیستم، ولی خودمانیم، فکرش را بکنید، چه حکومتی می توانست بهتر از جمهوری اسلامی ریشه کمونیسم را در ایران بخشکاند؟ و آیا این مبارزه بی رحمانه جمهوری اسلامی با نیرو های چپ در ایران به نفع مردم ایران بود یا در راستای منافع آمریکا در منطقه خاور میانه؟
حزب الله هم، در واقع، یک جمهوری اسلامی کوچک است، که نتیجه خواسته یا ناخواسته سیاست های غلط آمریکا و اسرائیل در منطقه بوده است. راه مبارزه با این گروه، کشتار بی رحمانه مردم لبنان نیست. کما اینکه حمله نظامی آمریکا به ایران، راه حل مناسبی برای از میان برداشتن دولت یاغی جمهوری اسلامی نمی تواند باشد. راه مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی مذهبی، دست برداشتن از بنیادگرایی مذهبی و تغییر سیاست خارجی آمریکاست. وقتی بنیادگرایی مذهبی در آمریکا تا آنجا پیش رفته است که تدریس فرضیه تکامل داروین را به نفع خلقت شش روزه عالم به وسیله خداوند ـ ذات باری تعالی روز هفتم را استراحت فرمودند ـ از برنامه درسی مدارس حذف می شود، چطور می شود اشاعه همین نوع بنیادگرایی احمقانه را در سایر کشور های دنیا تقبیح کرد؟
همچنانکه تصاویر تلویزیونی عملیات اسرائیل در لبنان را نگاه می کنم، این سئوال در گوشه ای از ذهنم تکرار می شود که آیا آقای رئیس جمهور محافظه کار شفیق compassionate conservative آمریکا هم همین تصاویر را می بیند یا اینکه تلویزیون ایشان از کره مریخ برنامه پخش می کند؟ دلسوزی و شقفتی که محافظه کاران به دنبال نامشان عاریه می کشند، در عکس العمل به این تصاویر دلخراش، کجا رفته است؟ فرهنگ زندگی چه شد؟ آقای رئیس جمهور چطور می تواند ساکت بنشیند و ببیند که هواپیما های اف-15 و اف-16 ساخت آمریکا، لبنانیان بی گناه را به گور های جمعی می فرستند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر